رده بندی شاعران پارسی گوی

رده بندی شاعران,بزرگان شعر فارسی,بزرگان شعر ایران,آریا,آریاپارسی سرا,پارسی سرایی,پارسی سرا,رده بندی شاعران ایران,نخستین شاعر ایران,عمران حیدری آریا,ادبیات فارسی,70شاعر فارسی گوی,پارسی سرایان,فهرست شاعران فارسی‌زبان - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد,لیست کامل شاعران ایرانی – شعرساز - سفارش شعر,اسامی شاعران ایرانی | اشعار فردوسی,بزرگ ‌ترین شاعران ایرانی در تمام دوران‌ها - ایرنا,شاعران بزرگ ایرانی را نمی توان در یک خط وصف کرد - بولتن .,فردوسی طوسی,خیام,عطار,خواجه حافظ شیرازی,سعدی,مولوی,نظامی گنجوی,شمس تبریزی,جامی,باباطاهر عریان,فرخی سیستانی,رودکی,دقیقی,شاعران برتر ایران,برترین شاعران ایران,اولین شاعر ایران,بهترین شعرفارسی,آریایی,ariya,aria,arya,ariyaparsisora,omranheydariariya ,رده بندی شاعران پارسی گوی,رده بندی شاعران کهن,رده بندی شعرای ایران,رده بندی شعرای پارسی زبان,بزرگان شعرایران,شاعران برتر,شعرای برتر,برترین شاعران

رده بندی بزرگان شعر فارسی از دیدگاه آریا - 70 شاعر برتر پیش از معاصر ایران

یک‌شنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۲ | ۱۵:۲۹ ۲۳ نظر  بازدید

اگرچه به آسانی نمی توان سرایندگان زبان پارسی را رده بندی کرد چراکه هرکدام از این بزرگان کوهی از دانش و بینش و آگاهی هستند که هرکدام سری از سران بیشمار فرهنگ ایران بزرگ می باشند،

اما گاهی روی می دهد که در نشست های چند تنه در گفت وگوهایشان برآن می شوند تا سرایندگان بزرگ زبان پارسی را باهمدیگر رده بندی کنند و همواره پس از کشمکش های چند ساعته بی نتیجه می ماند.

در این جا من با پوزش از هازمان فرهنگی، هنری، ادبی پارسی زبانان جهان از دیدگاه خودم بزرگان ادب پارسی را در یک چیدمان نسبی رده بندی کرده و به نمایش می گذارم و امیدوارم عزیزان دلخور نشوند و دیدگاه های دیگران نیز در این رده بندی برایم ارجمند می باشد.

آریا: امرداد 1399 تهران

.

.

.

.

1

فردوسی ferdosi

ابوالقاسم فردوسی طوسی

(زادهٔ ۳۲۹ هجری قمری – درگذشتهٔ ۴۱۶ هجری قمری، در توس، خراسان)، شاعر حماسه‌سرای ایرانی و سرایندهٔ شاهنامه، حماسهٔ ملی ایران، است. برخی فردوسی را بزرگ‌ترین سرایندهٔ پارسی‌گو دانسته‌اند که از شهرت جهانی برخوردار است. فردوسی را حکیم سخن و حکیم طوس گویند.

پژوهشگران سرودن شاهنامه را برپایهٔ شاهنامهٔ ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی می‌دانند. تنها سروده‌ای که روشن شده از اوست، خود شاهنامه است. شاهنامه پرآوازه‌ترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات کهن پارسی است. فردوسی شاهنامه را در ۳۸۴ ه‍.ق، سه سال پیش از برتخت‌نشستن محمود، به‌پایان برد و در ۲۵ اسفند ۴۰۰ ه‍.ق برابر با ۸ مارس ۱۰۱۰ م، در هفتاد و یک سالگی، تحریر دوم را به انجام رساند. سروده‌های دیگری نیز به فردوسی منتسب شده‌اند، که بیشترشان بی‌پایه هستند. نامورترین آن‌ها به صورت مثنوی به نام یوسف و زلیخا است. سرودهٔ دیگری که از فردوسی دانسته شده، هجونامه‌ای در نکوهش سلطان محمود غزنوی است. برابر کتابشناسی فردوسی و شاهنامه، گردآوری ایرج افشار، با به‌شمارآوردن سروده‌های منسوب به فردوسی مانند یوسف و زلیخا تا سال ۱۳۸۵، تعداد ۵۹۴۲ اثر گوناگون در این سال‌ها نوشته شده‌است.

فردوسی دهقان و دهقان‌زاده بود. او آغاز زندگی را در روزگار سامانیان و هم‌زمان با جنبش استقلال‌خواهی و هویت‌طلبی در میان ایرانیان سپری کرد. شاهان سامانی با پشتیبانی از زبان فارسی، عصری درخشان را برای پرورش زبان و اندیشهٔ ایرانی آماده ساختند و فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خویش و همهٔ آنانی است که در سده‌های سوم و چهارم هجری، زبان فارسی را به اوج رساندند و او با بهره‌گیری از آن سرمایه، توانست مطالب خود را چنین درخشان بپردازد. در نگاهی کلی دربارهٔ دانش و آموخته‌های فردوسی می‌توان گفت او زبان عربی می‌دانست، اما در نثر و نظم عرب چیرگی نداشت. در «پیشگفتار بایسنقری» نام فردوسی با «حکیم» همراه است، که از دید برخی اشاره به حکمت خسروانی دارد. فردوسی در شاهنامه، فرهنگ ایران پیش از اسلام را با فرهنگ ایران پس از اسلام پیوند داده‌است. از شاهنامه برمی‌آید که فردوسی از آیین‌های ایران باستان مانند زروانی، مهرپرستی و مزدیسنا اثر پذیرفته، هرچند برخی پژوهشگران سرچشمهٔ این اثرپذیری‌ها را منابع کار فردوسی می‌دانند، که او به آن‌ها بسیار وفادار بوده‌است. همچنین، وی به‌سبب خاستگاه دهقانی، با فرهنگ و آیین‌های باستانی ایران آشنایی داشت و پس از آن نیز بر دامنهٔ این آگاهی‌ها افزود، به‌گونه‌ای‌که این دانسته‌ها، جهان‌بینی شعری او را بنیان ریخت. آنچه که فردوسی به آن می‌پرداخت، جدای از جنبهٔ شعری، دانشورانه نیز بود؛ او افسانه ننوشت. فردوسی خرد را سرچشمه و سرمایهٔ تمام خوبی‌ها می‌داند. او بر این باور است که آدمی با خرد، نیک و بد را از یکدیگر بازمی‌شناسد و از این راه به نیک‌بختی این جهان و رستگاری آن جهان می‌رسد. فردوسی با ریزبینی، منابع خود — که بیشترینِ آن‌ها شاهنامهٔ ابومنصوری بود — را بررسی می‌کرد. او توانست از میان انبوه دانسته‌هایی که در دسترس داشت، مطالبی را گزیده و گردآوری کند که در یاد ایرانیان، ترکان و هندیان زنده بماند.

در سده‌های دوم و سوم ه‍جری، افزون بر تودهٔ مردم، بسیاری از کسانِ برجستهٔ خاندان‌های کهن ایرانی برای زنده‌کردن فرهنگِ دیرینِ ایران و فرمانرواییِ مستقلِ ایرانی به‌پا خاستند. از سویی، خدای‌نامه و دیگر کتاب‌های پهلوی به‌دست ابن مُقَفَّع و دیگران و به‌تشویقِ بَرمَکیان و خاندان سَهْل در خلالِ نهضت ترجمه از زبان پهلوی به زبان عربی برگردانده و در درازنای یک سده در گوشه‌وکنار ایران پراکنده شده‌بود. به‌نوشتهٔ مرتضی راوندی، صَفّاریان و یعقوب لِیْث نقشی پررنگ در گسترش ادب پارسی داشتند. با پیدایش دولت سامانی — و به‌ویژه در روزگار فرمانروایی نصر بن احمد که به‌باور ریچارد فِرای دورانِ زرّینِ سامانیان بود همهٔ این اندیشه‌ها در یک‌جا گرد آمدند و بخارا کانون مردانِ دارای اندیشه، خاندان‌های جِیهانیان، بَلعَمیان و دانشمندانی چون ابوطَیِّب مُصعَبی شد. فرای می‌گوید شمارِ سرایندگانِ این روزگار در تذکره‌هایی مانند یَتیمَةُالدَّهْرِ ثَعالِبی و لُباب‌ُالاَلبابِ محمد عوفی و دیگران تکان‌دهنده است و دانشمندان دینی، شاعران، تاریخ‌دانان و دیگر دانشمندانْ دربار نصر بن احمد را آراسته بودند. در آن هنگام، کتاب‌های فارسی و عربی در پایتخت و دیگر شهرها نوشته می‌شد و کتابخانهٔ بخارا شگفتیِ دانشمندانی چون ابن سینا را برانگیخته‌بود. برابریِ طبقات اجتماعی در جامعهٔ فرارود از پیش از اسلام برخلاف جامعهٔ طبقاتی ایران، زمینه را برای پیدایشِ جامعه‌ای برابرخواه در فرارود آماده کرد؛ و ازهمین‌رو نوزاییِ ایرانی نه در خود ایران، بلکه در آن‌جا آغاز شد. به‌نوشتهٔ فرای، این نوزایی، رُنِسانْسی اسلامی–ایرانی بود که در روزگار سامانی پرورش یافت و جنبهٔ ایرانی‌اش، بیش‌تر از جنبهٔ عربی آن بود. سامانیان با این کار اسلام را به فرهنگی جهانی تبدیل کردند و نشان دادند که اسلام می‌تواند به زبانِ عربی وابسته نباشد.ترجمهٔ نوشته‌های دینی و غیردینی از زبان عربی به فارسیِ دَری در این روزگار انجام می‌گرفت. بلعمی تاریخ طَبَری را از عربی به فارسی برگرداند. کتاب‌هایی دربارهٔ پزشکی و دارو نوشته شد؛ و خوارزمی دانشنامه‌ای گردآورد. در این روزگار، سرایندگان نیز شاید بیشتر جایگاه داشتند. دقیقی به‌فرمان نوح دوم، کار سرایش تاریخ ایران پیش از اسلام را آغاز کرد که با مرگش بی‌سرانجام ماند. کاری که فردوسی به انجام رساند و با این کار، تا اندازه‌ای ادب پارسی میانه را از نابودی رهانید.

سُرایش شاهنامه

شاهنامه پرآوازه‌ترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات فارسی است. فردوسی هنگامی سرودن شاهنامه را آغاز کرد که زبان پارسی دری توانایی‌های بایسته را برای بیان موضوع‌های گوناگون یافته، اما هنوز در سراسر سرزمین‌های پارسی‌زبان به‌گونه‌ای یکدست و یکسان درنیامده‌بود؛ و در لهجهٔ هر شهر و ناحیه، واژه‌ها و تعبیرهای ویژه وجود داشت، و گردآورندگانِ کتاب مَسالِک و مَمالِک به برخی نکته‌ها در این زمینه اشاره کرده‌اند

او سرانجام شاهنامه را در سال ۳۸۴ ه‍.ق، سه سال پیش از برتخت‌نشستنِ محمود، به‌پایان رساند.این ویرایش نخستینِ شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به شانزده سالِ دیگر، در پرمایه‌تر و پیراسته کردن آن کوشید. این سال‌ها هم‌زمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. روشن است که در ویرایشِ نخستین، ستایش محمود نبود و به‌گمانْ ستایش منصور بن ابومنصور، بیش از آنچه که اکنون هست، بوده و چه‌بسا که ویرایشِ نخست به نام امیرک منصور بوده‌باشد. فردوسی در سال ۳۹۴ ه‍.ق در شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود پیشکش کند، و ازاین‌رو دست به کارِ تدوینِ ویرایشِ تازه‌ای از شاهنامه شد.او در ویرایش دوم، بخش‌های مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد. پایان ویرایش دومِ شاهنامه در ۲۵ اسفند سال ۴۰۰ ه‍.ق برابر با ۸ مارس ۱۰۱۰ م در هفتاد و یک سالگی فردوسی بوده‌است:

اثرگذاری فردوسی بر ادبیات ایران و جهان

فردوسی در شاهنامه فرهنگ ایران پیش از اسلام را با فرهنگ ایران پس از اسلام پیوند داده که این همان ادامهٔ فرهنگی از حدود دو، سه‌هزار سال پیش تاکنون است و این پیوند وامدار فردوسی است. در نبود شاهنامه، ادبیات فارسی به‌سختی می‌توانست رشد یابد و در نبودِ فردوسی، کسانی چون خیام و مولوی و حافظ نیز نمی‌توانستند اندیشهٔ خویش را بپرورانند و چنین ببالند.

نزدیک به همهٔ آثار حماسی پس از فردوسی در ادب پارسی، زیر نفوذ شاهنامه هستند. شاید بتوان گمان کرد که حماسه‌سرایان سده‌های پنجم و ششم ه‍.ق زیر نفوذ آثار پیش از فردوسی نیز بوده‌اند. همان‌گونه‌که دربارهٔ فردوسی چنین پنداشته می‌شود.در انواع ادبی فارسی اثرگذاری‌های گونه‌گون شاهنامه را می‌توان دید. از راه نمونه، درظاهر سنایی نخستین کسی‌ست که در زمینهٔ گونهٔ عرفانی شعر غنایی، از قهرمانان و داستان‌های شاهنامه برای بیان مفاهیم حکمی و عرفانی بهره برده و پس از او این‌گونه بهره از شاهنامه در نظم و نثر گسترده شده‌است. همین‌گونه، در قلمرو دیگر این نوع ادبی، یعنی شعر عاشقانه هرچند پراکنده اما می‌توان نمونه‌هایی بیان کرد. از راه نمونه در شعر سعدی و قاآنی چنین بیت‌هایی به‌چشم می‌خورد. بسیاری از سرایندگان شعر غنایی فارسی نیز زیر نفوذ شاهنامه هستند. قَطرانِ تبریزی، ناصرخسرو، اَزرقی هِرَوی، مسعود سعد سلمان، عثمان مختاری غزنوی، سنایی غزنوی، اَنوَری، سوزنی سمرقندی، امیر مُعِزّی نیشابوری، خاقانی، مولوی، امامی هروی، سعدی، اوحدی مراغه‌ای، ابن یمین، عبید زاکانی، حافظ، جامی و بسیاری دیگر از شاهنامه بهره بردند. در بازگشت ادبی در کنار رویکرد به سبک شاعرانی چون سعدی و حافظ و توجه به شعر شاعرانی چون عنصری و فرخی و منوچهری، فردوسی و شاهنامهٔ او نیز بسیار مورد توجه قرار گرفت. نمونهٔ آن، شَهَنْشاه‌نامهٔ فتح‌علی صبا است که به تقلید از شاهنامه و دربارهٔ لشکرکشی‌های فتحعلی‌شاه سروده شده‌است. توجه به شاهنامه، هم‌زمان با ملی‌گرایی نوین پس از انقلاب مشروطه و برگزاری هزارهٔ فردوسی در سال ۱۳۱۳ و توجه خاورشناسان به شاهنامه فزونی یافت. نمایش‌نامه‌های بسیاری برپایهٔ داستان‌های شاهنامه نوشته شده‌اند. شاعرانی چون میرزاده عشقی، عارف قزوینی، محمدتقی بهار، محمدحسین شهریار، حسین مسرور و نوپردازانی مانند فریدون مشیری و مهدی اخوان ثالث و بسیاری دیگر در سروده‌های خویش از فردوسی و شاهنامه اثر گرفته‌اند.

.

.

2

نظامی گنجه یی (گنجوی) nezami

جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد، متخلص به نظامی و نامور حکیم نظامی (زادهٔ ۵۳۵ هـ. ق در گنجه – درگذشتهٔ ۶۰۷–۶۱۲ هـ. ق) شاعر و داستان‌سرای ایرانی پارسی‌گوی در سده ششم هجری (دوازدهم میلادی)، که به‌عنوان صاحب سبک و پیشوای داستان‌سرایی در ادبیات پارسی شناخته شده‌است. آرامگاه نظامی گنجوی، در حاشیه غربی شهر گنجه قرار دارد. نظامی در زمرهٔ گویندگان توانای شعر پارسی است، که نه‌تنها دارای روش و سبکی جداگانه است، بلکه تأثیر شیوهٔ او بر شعر پارسی نیز در شاعرانِ پس از او آشکارا پیداست. نظامی از دانش‌های رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، فلسفه، علوم اسلامی، فقه، کلام و زبان عرب) آگاهی گسترده‌ای داشته و این ویژگی از شعر او به روشنی دانسته می‌شود. روز ۲۱ اسفند در تقویم رسمی ایران روز بزرگداشت نظامی گنجوی است.

سروده‌ها

خمسهٔ نظامی

اثر معروف و شاهکار بی‌مانند نظامی، خمسه یا پنج گنج است که در قلمرو داستان‌های غنایی امتیاز بسیار دارد و او را باید پیشوای این‌گونه شعر در ادب فارسی دانست. شاعر بر روی هم رفته سی سال از زندگانی خود را بر سر نظم و تدوین آن‌ها گذاشته‌است. خمسه یا پنج گنج نظامی شامل پنج مثنوی است

مخزن الاسرار

از نمونه‌های بارز ادبیات تعلیمی در زبان پارسی است.در بحر سریع، در حدود ۲۲۶۰ بیت مشتمل بر ۲۰ مقاله در اخلاق و مواعظ و حکمت. در حدود سال ۵۷۰ هجری و در آستانه چهل سالگی شاعر به اتمام رسیده‌است

خسرو و شیرین

خسرو برای بار اول شیرین را در چشمه‌ای مشغول شنا می‌بیند. صحنه‌ای مشهور در ادبیات فارسی

در بحر هزج مسدس مقصور و محذوف، در ۶۵۰۰ بیت، که به سال ۵۷۶ ه‍.ق نظمش پایان گرفته‌است.
لیلی و مجنون

در مکتبخانه. نگارگری نسخه‌ای از روایت نظامی در دوره تیموریلیلی و مجنون

اگرچه نام لیلی و مجنون پیش از نظامی گنجوی نیز در اشعار و ادبیات پارسی به چشم می‌خورد، ولی نظامی برای نخستین بار، آن را به شکل منظومه‌ای واحد به این زبان در ۴۷۰۰ بیت به درخواست پادشاه شروان به نظم کشید. نظامی خود از بابت این سفارش ناراضی و بی‌میل بوده‌است و کار را در چهار ماه به پایان برده‌است.

هفت پیکر

(که آن را بهرام‌نامه و هفت گنبد نیز خوانده‌اند)، در بحر خفیف مسدس مخبون مقصور و محذوف، در ۵۱۳۶ بیت، در سرگذشت افسانه‌ای بهرام گور. از آن منظومه است در وصف ایران:

اسکندرنامه

در بحر متقارب مثمن مقصور و محذوف، در ۱۰۵۰۰ بیت، مشتمل بر دو بخش شرفنامه و اقبالنامه که در حوالی سال ۶۰۰ به اتمام رسیده‌است؛


دفتر هفتم خمسه یا گنجینه گنجوی

دیوان قصاید و غزلیات

دیوان اشعار او مشتمل بر قصاید، غزلیات، قطعات و رباعیات است.

مَخزَن‌الاَسرار

برخی از غزلیات نظامی درونمایه فلسفی و کلامی دارد. نظامی مفاهیم فلسفی و کلامی را معمولاً بی توسل به اصطلاحات فنی آن به‌کار برده‌است و اندیشه‌هایی چون اغتنام فرصت و دم غنیمتی، زود گذر بودن عمر، بی‌اعتباری جهان و گذرا بودن آن اشاره می‌کند.

ساقی‌نامه‌های نظامی

برخی پژوهشگران، نظامی گنجوی را پایه‌گذار ساقی‌نامه می‌دانند. بعدها شاعران دیگر مانند حافظ نیز راه نظامی را ادامه دادند و ساقی‌نامه را به سبکی در ادبیات فارسی تبدیل کردند. نظامی در آغاز داستان‌های اسکندرنامه، به قصد براعت استهلال دو بیت ساقی‌نامه آورده‌است. دو بیت ساقی‌نامه، چکیدهٔ داستانی است که بعد از آن می‌آید.

.

.

3

سعدی saadi

ابومحمّد مُشرف‌الدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف، متخلص به سعدی (۶۰۶ – ۶۹۰ هجری قمری)، شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. اهل ادب به او لقب استادِ سخن، پادشاهِ سخن، شیخِ اجلّ و حتی به‌طور مطلق، استاد داده‌اند. او در نظامیهٔ بغداد، که مهم‌ترین مرکز علم و دانش جهان اسلام در آن زمان به حساب می‌آمد، تحصیل و پس از آن به‌عنوان خطیب به مناطق مختلفی از جمله شام و حجاز سفر کرد. سعدی سپس به زادگاه خود شیراز، برگشت و تا پایان عمر در آن‌جا اقامت گزید. آرامگاه وی در شیراز واقع شده‌است که به سعدیه معروف است.

بیشتر عمر او مصادف با حکومت اتابکان فارس در شیراز و هم‌زمان با حمله مغول به ایران و سقوط بسیاری از حکومت‌های وقت نظیر خوارزمشاهیان و عباسیان بود. البته سرزمین فارس، به واسطهٔ تدابیر ابوبکر بن سعد، ششمین و معروف‌ترین اتابکان سَلغُری شیراز، از حملهٔ مغول در امان ماند. همچنین قرن ششم و هفتم هجری مصادف با اوج‌گیری تصوف در ایران بود و تأثیر این جریان فکری و فرهنگی در آثار سعدی قابل ملاحظه است. نظر اغلب سعدی‌پژوهان بر این است که سعدی تحت تأثیر آموزه‌های مذهب شافعی و اشعری و بنابراین تقدیرگرا است. در مقابل، نشانه‌هایی از ارادت وی به خاندان پیامبر اسلام مشاهده می‌شود. سعدی بیش از آن که تابع اخلاق به‌صورت مطلق و فلسفی آن باشد، مصلحت‌اندیش است و ازین‌رو اصولاً نمی‌تواند طرفدار ثابت و بی‌چون‌وچرای قاعده‌ای باشد که احیاناً در جای دیگری آن را بیان کرده‌است. برخی از نوگرایان معاصر ایران آثار او را غیراخلاقی، بی‌ارزش، متناقض و ناهماهنگ قلمداد کرده‌اند.

سعدی تأثیر انکارناپذیری بر زبان فارسی گذاشته‌است؛ به‌طوری‌که شباهت قابل توجهی بین فارسی امروزی و زبان سعدی وجود دارد. آثار او مدت‌ها در مدرسه‌ها و مکتب‌خانه‌ها به‌عنوان منبع آموزش زبان و ادبیات فارسی تدریس می‌شده و بسیاری از ضرب‌المثل‌های رایج در زبان فارسی از آثار وی اقتباس شده‌است. او برخلاف بسیاری از نویسندگان معاصر یا پیش از خود، ساده‌نویسی و ایجاز را در پیش گرفت و توانست – حتی در زمان حیاتش – شهرت زیادی به دست آورد. آثار سعدی در اصطلاح سهل ممتنع (سادهٔ دشوار) است و در آن‌ها نکته‌سنجی و طنز آشکار یا پنهان ملاحظه می‌شود.

آثار وی در کتاب کلیات سعدی، شامل گلستان به نثر، کتاب بوستان در قالب مثنوی و نیز غزلیات، گردآوری شده‌است. علاوه بر این او آثاری در سایر قالب‌های ادبی نظیر قصیده، قطعه، ترجیع‌بند و تک‌بیت به زبان فارسی و عربی نیز دارد. غزلیات سعدی، اغلب عاشقانه و توصیف‌کنندهٔ عشق زمینی است؛ هرچند که وی غزلیات پندآموز و عارفانه نیز سروده‌است. گلستان و بوستان به‌عنوان کتاب‌های اخلاقی شناخته می‌شوند و علاوه بر فارسی‌زبانان، بر اندیشمندان غربی از جمله ولتر و گوته نیز تأثیرگذار بوده‌اند.

آثار

همهٔ آثار سعدی اعم از شعر و نثر در مجموعه‌ای با عنوان کتاب کلیات سعدی جمع‌آوری شده‌است. از بین آثاری که در این کتاب آمده، بوستان و گلستان دو کتاب مستقل هستند. گلستان به نظم و نثر مسجع و بوستان به نظم توسط سعدی تألیف شده‌است. علاوه بر این، غزلیات و هزلیات (یا خبیثات) نیز به‌صورت مستقل به چاپ رسیده‌اند. سایر آثار سعدی که در کتاب کلیات آمده‌است، عبارتند از: قصاید، مراثی، ملمعات و مثلثات، ترجیعات، صاحبیه، رباعیات و مفردات

صاحبیه، مجموعه‌ای از قطعات فارسی و عربی است

سعدی، علاوه بر گلستان، آثار دیگری نیز به نثر دارد، که عبارتند از نصیحةالملوک، رسالهٔ عقل و عشق و مجالس پنج‌گانه.

همچنین در نسخه‌های چاپی پاکستان و هند کتاب شعر دیگری با نام کریما به سعدی نسبت داده شده‌است. قالبِ این کتاب مثنوی است و در بحر متقارب سروده شده‌است. اصالتِ این انتساب، با توجه به قوی نبودن اشعار و موجود نبودن اسناد خطی از آن، محلّ شک است. علاوه بر این، محمدعلی فروغی در تحقیقات خود، در یکی از نسخه‌های خطی از کلیات سعدی، با کتاب دیگری به نام معمیات مواجه شده‌است که حاوی ۳۱ قطعهٔ عربی و فارسی در لغز و معماست.

بوستان.

بوستان از آثار منظوم سعدی و یکی از شاهکارهای ادب فارسی به‌شمار می‌آید. این کتاب در نسخه‌های قدیمی سعدی‌نامه نامیده می‌شد، اما بعدها به بوستان شهرت یافت. بوستان به نظم (شعر) نوشته شده و مشتمل بر حدود چهار هزار بیت شعر است. قالب شعری آن مثنوی است و همانند شاهنامهٔ فردوسی در بحر متقارب سروده شده‌است. بوستان، کتابی اخلاقی و آموزشی است و سعدی آرمان‌شهر مطلوب خود را در آن به تصویر کشیده‌است. چنان‌که سعدی خود اشاره کرده‌است، نگارش آن را در ۶۵۵ هجری به پایان برده و به ابوبکر بن سعد زنگی تقدیم کرده‌است

گلستان

سعدی کتاب گلستان را در سال ۶۵۶ هجری قمری، یعنی یک سال پس از نگارش بوستان نوشته‌است. این کتاب به نثر آهنگین و آمیخته با نظم و در هشت فصل (یا هشت باب) نوشته شده‌است. هشت باب گلستان عبارتند از: «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فوائد خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تأثیر تربیت»، و «آداب صحبت». گلستان یکی از تأثیرگذارترین کتاب‌های نثر در ادبیات فارسی است.سعدی این کتاب را به سعد بن ابوبکر بن سعدی زنگی تقدیم کرده‌است.

غزلیات

غزلیات سعدی مجموعهٔ شعرهایی‌ست که سعدی در قالب غزل سروده و تاکنون چندین تصحیح از آن‌ها به‌وسیلهٔ استادان زبان و ادب فارسی منتشر شده‌است. سعدی حدود ۷۰۰ غزل دارد.سعدی در سرایش غزلیات، به زبان سنایی و انوری توجه ویژه داشته‌است. بسیاری از صاحب‌نظران بر این عقیده‌اند که غزل در اشعار سعدی و حافظ به اوج رسیده‌است.

هزلیات

در مجموعهٔ آثار سعدی، سه رساله با نام‌های مطایبات، مضحکات و خبیثات دیده می‌شود که به مجموعه آن‌ها هزلیات گفته می‌شود. مطایبات، مجموعه‌ای از لطیفه‌ها و داستان‌های جنسی است که در نگارش آن‌ها از الفاظ جسورانه و بیان عریان و بی‌پروا استفاده شده‌است. بافت کلام و تسلط زبانی در سرایش آن‌ها به‌گونه‌ای است که می‌توان اطمینان یافت شاعر آن‌ها سعدی است. خبیثات و مضحکات به نثر نوشته شده‌اند و در نسخهٔ لرد گرینوی، که سی سال پس از درگذشت سعدی نوشته شده و نسخهٔ اساس غلامحسین یوسفی و محمدعلی فروغی نیز بوده، اثری از آن‌ها نیست، اما در نسخه‌های قدیمی‌تر از این نسخه، این دو بخش نیز ضبط شده‌است و تردیدی در انتساب هر سه بخش به سعدی وجود ندارد.

سهل ممتنع

سهل یعنی آسان و ممتنع یعنی محال. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های آثار سعدی، سهل و ممتنع بودن آن‌هاست. معنی و مفهوم آثار سعدی به سادگی دریافته می‌شود و در ظاهر نگارش چنین جملات یا ابیاتی ساده به‌نظر می‌رسد. اما در عمل، تقلید یا پدیدآوردن آثار مشابه دشوار یا غیرممکن می‌شود. دلیل بروز این ویژگی در آثار سعدی، پرهیز وی از تکلف و تصنع و در عین حال چیرگی کامل او بر زبان فارسی است؛ با این ترفند سعدی توانسته‌است مطالب پیچیده و دشواری را به ساده‌ترین شکل ممکن بیان کند. سعدی –برخلاف مصنوع‌نویسان– از اصطلاحات و عناصری که مردم در زندگی روزمره با آن سر و کار دارند، به‌وفور استفاده کرده‌است. زبان سعدی به زبان محاوره در روزگار خود بسیار نزدیک است و حتی از مثل‌های متداول در زبان فارسی نیز بهره برده‌است.

ایجاز

ایجاز یعنی کوتاه کردن سخن و گفتن معنی بسیار در لفظ کم. در دوران سعدی، ادبیات فارسی به اطناب (درازگویی) متمایل شده بود و نویسندگان و شاعران به‌منظور هنرنمایی، با افزودن جملات معترضه، استفاده از واژگان مترادف و شگردهای دیگر، کلام خود را طولانی می‌کردند. یکی از ویژگی‌های سبک سعدی، به‌کاربردن ایجاز است. سعدی درحالی‌که اطلاعات ضروری برای فهم موضوع را در اختیار خواننده قرار می‌دهد، از دادن اطلاعات اضافی هم به‌جد اجتناب می‌کند. در گلستان و بوستان حکایت‌های متعددی وجود دارد که در آن‌ها از مقدمه‌چینی و تفصیل غیرضروری اجتناب شده و مطلب، در نهایت با چند بیت یا چند جملهٔ کوتاه بیان شده‌است. یکی دیگر از مهارت‌های سعدی در به‌کارگیری ایجاز، حذف کردن بخشی از جمله است؛ به‌گونه‌ای که ذهن خواننده، ناخودآگاه بخش حذف‌شده را درج می‌کند و متوجه کمبود آن در جمله نمی‌شود.

طنز

یکی دیگر از ویژگی‌های بارز سعدی، شوخ‌طبعی، نکته‌دانی و طنازی اوست. در آثار گوناگون او اعم از غزلیات، بوستان، گلستان و غیره، همه‌جا آثاری آشکار یا پنهان از نکته‌سنجی و طنز سعدی می‌توان یافت. وی مفاسد و معایب جامعهٔ خود را با طنز ملایمی به تصویر می‌کشد و از آن انتقاد می‌کند.

اعتلای زبان فارسی

شواهدی وجود دارد که کلام سعدی، در زمان زندگانی و همچنین پس از مرگ وی، در هرکجا که به زبان فارسی سخن می‌گفته‌اند، شناخته‌شده بود. سعدی در زمان حیات خود به عنوان سخنور و شاعر، شهرت زیادی پیدا کرد و حتی در هندوستان، آسیای صغیر و آسیای میانه نیز او را می‌شناختند و اشعارش را می‌خواندند. ابن بطوطه، جهانگرد سدهٔ هشتم هجری، در گزارش سفر خود به چین، از امیرزادهٔ شهر خنسا می‌نویسد که به شعر و موسیقی فارسی علاقهٔ زیادی داشت و در محفل او آوازی به زبان فارسی خوانده می‌شد. این آواز چنان تکرار شد که ابن بطوطه آن را از بر شد و گزارش کرد:

تأثیر بر نهضت روشنگری در غرب

صفحهٔ عنوانِ ترجمهٔ آندره دو ریه از بخش‌هایی از گلستان، منتشرشده در سال ۱۶۳۴

سعدی نخستین شاعر ایرانی است که آثار او به یکی از زبان‌های اروپایی ترجمه شده‌است. آندره دو ریه در سال ۱۶۳۴ میلادی بخش‌هایی از گلستان را به زبان فرانسوی ترجمه کرد در سال ۱۶۵۱ میلادی، برگردان لاتین از گلستان منتشر شد. در سال ۱۶۵۴، آدام اولئاریوس، ترجمهٔ کاملی از بوستان و گلستان را به زبان آلمانی منتشر کرد.او زبان فارسی را در ایران آموخته بود و ترجمه‌اش را به کمک یک ایرانی به نام حق‌وردی انجام داد. در زبان انگلیسی، نخستین‌بار در سال ۱۷۷۴ میلادی، بخش‌هایی از گلستان توسط استیفن سالیوان ترجمه و با عنوان حکایات برگزیده از گلستان[یادداشت ۲۲] در لندن منتشر شد.در سال ۱۸۸۸ میلادی، نخستین ترجمهٔ انگلیسی کامل از این کتاب نیز توسط سر ریچارد برتون نوشته شد.

ترجمهٔ آثار سعدی به زبان فرانسوی و سپس دیگر زبان‌های اروپایی، زمینهٔ نفوذ ادبیات و جهان‌بینی سعدی در غرب را فراهم کرد؛ به‌طوری که آثار او، پیش از نوگرایان ایرانی، مورد توجه نوگرایان غربی قرار گرفت.[۷۴] نوگرایان فرانسوی در قرن هجدهم میلادی، آثار سعدی را نوعی انتقاد اجتماعی یافته‌بودند، که می‌توانستند با توجه به ویژگی‌های جامعهٔ خود، از آن الگوبرداری کنند.سبک ظریف سعدی و توجه او به حکمت و خرد عملی، تأثیر مطلوبی بر خوانندگان اروپایی داشت و درک آثار او را برای مردم اروپا، بیش از هر شاعر فارسی‌زبان دیگری تسهیل کرد.

در فرانسه

ژان دو لا فونتن یکی از مشهورترین حکایت‌نویسان فرانسوی است که در خلق آثار خود به کلیله و دمنه، انوار سهیلی و گلستان سعدی توجه داشته‌است. وی در برخی از آثار خود، بدون کم‌وکاست از حکایات سعدی اقتباس کرده‌است. ولتر، نویسندهٔ مشهور عصر روشنگری در فرانسه، در بخش‌هایی از رمان فلسفی صادق، تحت تأثیر گلستان سعدی بوده‌است. دنی دیدرو، از نویسندگان بزرگ قرن هجدهم فرانسه است که آثار سعدی را ستایش کرده‌است. به‌طور خاص، باب نخست گلستان، در سیرت پادشاهان، مورد توجه وی قرار داشته‌است. ویکتور هوگو و آندره ژید نیز از جمله متفکران و ادیبان فرانسوی بودند که تا حدودی از سعدی متأثر شدند. گلستان تاکنون شش بار به‌طور کامل به زبان فرانسه ترجمه شده‌است.

لازار کارنو، ریاضی‌دان مشهور فرانسوی، به سعدی علاقهٔ وافری داشت. این علاقه به حدی بود که نام سعدی را به‌عنوان نام میانی فرزندان خود برگزید. فرزند وی نیکولا سعدی کارنو، پدر علم ترمودینامیک و نوهٔ وی ماری فرانسوا سعدی کارنو، رئیس‌جمهور فرانسه در سال‌های ۱۸۸۷ تا ۱۸۹۴ است، که نام میانی هر دو به افتخار سعدی انتخاب شده‌است.

در آلمان

گوته، شاعر بلندآوازهٔ آلمانی، یکی از شاعران اروپایی است که در خلق آثار خود به ادبیات شرقی و به‌طور خاص، ادبیات فارسی توجه ویژه‌ای داشت. گوته، سعدی را می‌شناخته و در خلق آثار خود از سعدی تأثیر پذیرفته‌است. یکی از کتاب‌های وی با نام دیوان غربی-شرقی، اگرچه به‌طور مشهودی تحت تأثیر اشعار حافظ سروده‌شده و در هیچ‌کجای کتاب نامی از سعدی برده نشده؛ اما بخش‌هایی از آن نیز حاوی اشعاری است که از بوستان و گلستان سعدی اقتباس شده‌است. یکی از این اقتباس‌ها، داستان قطره بارانی است که با دیدن دریا، خود را ناچیز می‌شمارد و به سبب این فروتنی، صدفی او را در بر می‌گیرد و تبدیل به یک مروارید می‌شود.این داستان، بی کم‌وکاست از قطعه‌ای با مطلع «یکی قطره باران ز ابری چکید…» در بوستان اقتباس شده‌است. گوته، این دیوان خود را با نقل فارسی و ترجمهٔ آلمانی یکی از اشعار گلستان به پایان برده‌است.

در آمریکا

رالف والدو امرسون، شاعر آمریکایی قرن نوزدهم میلادی، به فرهنگ و زبان‌های شرقی از جمله فارسی و عربی علاقه داشت و به‌واسطهٔ مطالعهٔ ترجمهٔ آلمانی گلستان، با سعدی آشنا شد. وی مقالاتی در مورد سعدی نوشته و منتشر کرده‌است. در اشعار او نیز می‌توان عباراتی یافت که تحت تأثیر گلستان سعدی سروده شده‌است. وی معتقد بود که سعدی به زبان همهٔ اقوام و ملل سخن می‌گوید و سخنان او مانند شکسپیر، سروانتس و هومر همیشه تازگی دارد. وی دستورهای اخلاقی کتاب گلستان را قوانین عمومی و بین‌المللی می‌دانست.

در روسیه

الکساندر پوشکین، شاعر و نویسندهٔ نامدار روس و بنیانگذار ادبیات نوین روسی به فرهنگ و ادبیات شرق علاقه‌مند بود. او منظومهٔ فواره باغچه‌سرای را با نگاهی جدی به ادبیات شرق نوشته و آن را با این عبارت آغاز کرده‌است: «بسیاری چون من فواره را دیده‌اند اما برخی از آنان در عالم وجود نیستند و دیگران نیز در بلاد دور سیاحت می‌کنند.» این عبارت برداشتی است از بیت‌های ۴۷۹ و ۴۸۰ باب یکم بوستان سعدی. او این مفهوم شاعرانه را بخش‌های مختلفی از این اثر تکرار کرده‌است. ایوان بونین، نویسنده و شاعر معاصر روس و برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات، در گفته‌های خود بارها به تأثیراتی که اشعار سعدی بر او گذاشته، اشاره کرده‌است. به اعتقاد او سعدی، سی سال از عمرش را صرف شناخت کرد، سی سال سفر کرد و سی سال را نیز به اندیشیدن و خلق آثار اختصاص داد. بونین نیز بخش عمده‌ای از زندگی خود را صرف سفر به نقاط گوناگون دنیا کرد و به‌طور خاص، سفرهای متعددی به سرزمین‌های شرقی داشت. او در سفرهایش کتاب‌های سعدی –به‌ویژه گلستان– را همراه داشت و مطالعه می‌کرد. در آثار او ردپای مضمون‌ها و نمادهای سعدی مشاهده می‌شود و در بعضی جاها به نام سعدی نیز اشاره شده‌است. او در داستان مرگ پیامبر با صراحت از تأثیر سعدی می‌گوید و داستان را با سخنی از دیباچهٔ گلستان به پایان برده‌است. او در این اثر به نام سعدی اشاره کرده و دربارهٔ او گفته‌است: «ما با بهره از اشعار شیخ سعدی که مانند دانه‌های مروارید در میان اشعار ما آمده، خوش قلم شدیم.» تشبیه کلام سعدی به دانه‌های مروارید نیز برگرفته از خود سعدی است.

محبوبیت در شرق

آثار سعدی در شبه‌قارهٔ هند به زبان‌های اردو، پنجابی، سندی و سانسکریت منتشر شده‌است.[۱۰۸] از آثار سعدی –چنان‌که مورد اشاره جواهر لعل نهرو نیز واقع شده– در کتاب‌های درسی نظام آموزش و پرورش هندوستان و پاکستان استفاده شده‌است. به‌واسطهٔ این که زبان فارسی در مقاطعی از تاریخ، به ویژه در زمان گورکانیان زبان رسمی هند بوده، نسخه‌های خطی متعددی از گلستان، بوستان و کلیات سعدی از هند به‌دست آمده که به سفارش حاکمان وقت نوشته شده‌است. علاوه بر این، شاعران فارسی‌زبان هندی مانند امیرخسرو دهلوی و امیرحسن دهلوی نیز تحت تأثیر سعدی بوده‌اند.[۱۰۹]

در امپراتوری عثمانی آثار سعدی و به‌ویژه گلستان و بوستان از اقبال عمومی برخوردار بود. اندیشمندان ترک ترجمه‌ها و شرح‌های متعددی بر این آثار نوشته و منتشر کرده‌اند. برخی منابع کهن‌ترین ترجمهٔ گلستان به ترکی را منسوب به سیف فرغانی، شاعر قرن هفتم هجری می‌دانند.[۱۰۸] در امپراتوری عثمانی، علاوه بر شرح‌ها، دست‌کم هفت ترجمه ترکی از گلستان انجام شده‌است.

الهام و بازآفرینی

در موسیقی

شواهد موجود در آثار سعدی نشان می‌دهد، که او در نشست‌های موسیقی شرکت می‌کرده و اصطلاحات و اسباب موسیقی را می‌شناخته‌است. اشعار، به خصوص غزلیات، او ساده و روان است، مضمونِ مناسب دارد، در وزن‌هایی سروده شده که با الحان و ضرباهنگ موسیقی ایرانی سازگار است و واج‌ها و آواهای آن هم همنشینی دارند. این ویژگی‌ها باعث شده‌است که موسیقی‌دان‌ها از قدیم‌الایام از اشعار سعدی برای ساختن ترانه‌های خود استفاده کنند. ابن بطوطه در سفر خود به ترکستان خواندن آوازی را در محفلی نقل می‌کند، که برگرفته از شعر سعدی است. قدیمی‌ترین قطعات موسیقی ضبط‌شده بر روی صفحات گرامافون هم نشان‌دهندهٔ قدمت به‌کارگیری اشعار سعدی در موسیقی ایرانی است.

در ادبیات نوین

یکی از نخستین رمان‌های فارسی، مجموعهٔ سه‌گانه‌ای است با عنوان شمس و طغرا که محمدباقر خسروی آن را در سال ۱۹۱۰ میلادی در کرمانشاه به چاپ رسانده‌است. یکی از شخصیت‌های مهم این داستان تاریخی و عاشقانه، سعدی است که مراسم ازدواج دو شخصیت اول داستان را برگزار می‌کند.

.

.

.

4

حافظ hafez

خواجه شمس‌ُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی

(زادهٔ ۷۲۷ هجری قمری – درگذشتهٔ ۷۹۲ هجری قمری در شیراز)، مشهور به لِسان‌ُالْغِیْب، تَرجُمانُ الْاَسرار، لِسان‌ُالْعُرَفا و ناظِم‌ُالاُولیاء، شاعر فارسی‌زبانِ سدهٔ هشتم ه‍.ق شیراز است. بیش‌تر شعرهای او غزل است. مشهور است که حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی گرویده و همانندیِ سخنش با شعرِ خواجو مشهور است. حافظ از مهم‌ترین اثرگذاران بر شاعرانِ فارسی‌زبانِ پس از خود شناخته می‌شود. در سده‌های هجدهم و نوزدهم میلادی اشعار او به زبان‌های اروپایی نیز ترجمه شد و نامش به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هر سال در ۲۰ مهر مراسم بزرگ‌داشت حافظ در آرامگاهش در شیراز با حضور پژوهشگرانی از اقصای دنیا برگزار می‌شود. در تقویم رسمی ایران ۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ نامیده شده‌است.

مشهور است که حافظ در سال‌های نوجوانی و آغاز جوانی شاگرد نانوا بوده و از نسخه‌های خطّی نیز رونوشت برمی‌داشته‌است. آگاهی‌ها دربارهٔ تحصیل و تدریس حافظ فقط از اشاره‌های خودش در شعرها و نیز مقدّمه‌ای است که محمّد گلندام در نهایت اختصار نگاشته است. حافظ در اشعار خویش به حضورش در مدرسه، چهل سال تحصیل علم و فضل، درس صبحگاهی، و حفظ قرآن برپایهٔ قرائت‌های گوناگون اشاره کرده‌است. آوازهٔ حافظ سبب شده بود که حاکمان سرزمین‌های دور و نزدیک او را فراخوانند. او در طول زندگی با بسیاری از سلاطین و بزرگان تعامل داشت و با اهل علم و ادب و شعر هم هم‌نشینی می‌کرد و از احوال صوفیان و درویشان زمانش هم باخبر بود؛ امّا خودش هرگز در هیچ یک از این گروه‌ها قرار نگرفت. حافظ هیچ گناهی را سنگین‌تر از مردم‌فریبی و ریاکاری نمی‌دانست و همواره به اهل تظاهر در اشعارش می‌تاخت. مکتب حافظ رندی است و رند و رندی اساسی‌ترین اصطلاح در شعر و جهان‌بینی حافظ است؛ ازاین‌رو، شناخت رندیْ شناخت جهان‌بینی و اندیشه و هنر حافظ را نتیجه می‌دهد. رندی، در نگاه حافظ، نظامی روشنفکرانه و فلسفی است؛ و رند متفکّرِ روشنفکر. بیش از هر شخصیت دیگری که در دیوان دیده می‌شود رند است که حامل پیام حافظ است. بیشترِ صاحب‌نظران بر آنند که حافظ غزل فارسی را به اوجی رساند که دیگر هرگز تکرار نشد. شعر حافظ دارای سه فضای عاشقانه و عارفانه و مدحی است. حافظ‌پژوهان برجسته‌ترین ویژگی سبکی غزل او را «پریشانی» دانسته‌اند؛ یعنی استقلال و عدم ارتباط ابیات: هر بیت موضوعی علی‌حدّه مطرح می‌کند. حافظ با دگرگونی‌های پی‌درپی در صور خیال و بن‌مایه‌ها سبب می‌شود خیال کنیم که موضوع شعر پیوسته تغییر می‌کند، درحالی‌که شاید چنین نباشد. ازاین‌رو، برای تحلیل درست غزل حافظ باید مرز ظریف میان موضوع بیان‌شده و روش‌های گوناگونِ بیان آن موضوع را در نظر داشت.

وامدارِ فردوسی، خیام، سنایی، عراقی، عطار و مولوی است. به‌گزارش خرمشاهی، حافظ از ۲۵ شاعر اثر پذیرفته‌است. این اثرپذیری‌ها هم جنبه‌های لفظی و هم جنبه‌های محتوایی داشته است. سبک بنیان‌گذاردهٔ حافظ، هم در مضمون و هم در محتوا، افزون بر شاعران روزگاران پس از او، بر شاعران دوران خودش نیز اثر گذاشت. آوازهٔ شعر حافظ در زمان زندگی‌اش، به سرزمین‌های دیگر مانند شبه‌قارهٔ هند رسید و شاعران آن سرزمین‌ها کوشیدند تا ویژگی‌های شعر حافظ را به‌کار برند و به‌مانند حافظ مضامین عاشقانه و عارفانه را به‌هم بپیوندند و از صنایع ادبی به‌روش حافظ بهره گیرند. در حوزهٔ زبان عربی، پس از خیام، حافظ بیشترین اثر را داشته‌است.

دیوان حافظ

دیوان حافظ کتابی است مشتمل بر همه اشعار باقی‌مانده از حافظ. بیشترِ این شعرها به زبان فارسی است، اما اشعار مُلَمَّع و یک غزل تمام عربی هم در آن به چشم می‌خورد. مهمترین بخش این دیوان، غزلیات است. شعرهایی در دیگر قالب‌های شعری مانند قطعه، قصیده، مثنوی و رباعی هم در این دیوان هست.هیچ نشانه‌ای مبنی بر نابودی بخش عمده‌ای از اشعار حافظ در دست نیست و علاوه بر این، حافظ در زمان حیاتش شهرت زیادی داشته‌است. بنابراین زیاد نبودنِ تعداد شعرهای موجود در دیوان نشان می‌دهد که او شاعر پرکاری نبوده‌است. شمار همهٔ غزل‌هایی که به‌طور کلی مورد پذیرش واقع شده‌اند، کمتر از ۵۰۰ غزل است. اصالت رباعیات حافظ مورد تردید جدی است و ازاین‌رو همهٔ رباعیات از بعضی از ویرایش‌ها، از جمله ویرایش سایه زدوده شده‌است.

جهان‌بینی حافظ

به‌نظرِ منوچهر مرتضوی، دشوار یا حتی محال است که حافظ صوفی یا عارف یا حکیم یا فیلسوف یا بدبین یا شاعر یا ترکیبی از این‌ها دانسته شود؛ چنان که تعیین عنوان یا لقبی جامع و مانع برای حافظ بسیار دشوار است. حافظ در طول زندگی خود با بسیاری از پادشاهان و درباریان تعامل داشت، با اهل علم و ادب و شعر هم‌نشینی می‌کرد و از احوال صوفیان و درویشان باخبر بود. اما هیچ گناهی را سنگین‌تر از مردم‌فریبی و ریاکاری نمی‌دانست و همواره به افراد متظاهر در اشعارش می‌تاخت. او در دیوان خود به صوفیان فریبکار و سلاطین متظاهر به دین‌داری کنایه‌های تلخ و تندی زده و در عوض، رندی و قلندری را ستایش کرده و خود را رند و خراباتی خوانده‌است.با این حال، هم اصطلاحات صوفیانه در اشعار او به چشم می‌خورد، هم ذوق شاعرانه و هم تجلیات فلسفی و حکیمانه.

موسیقی در شعر حافظ

ارسطو را اعتقاد بر این بود که سرچشمهٔ آفرینش شعر، غریزهٔ تقلید، محاکات و استعداد ادراک وزن و آهنگ است. موسیقی شعر حافظ نیز تعبیری دیگر از وزن به‌مفهوم عام آن و آراستن شعر به آهنگ به‌وسیلهٔ ردیف و قافیه ازیک‌سو، و بهره‌گیری از صنایع بدیع لفظی و معنوی ازدیگرسوست. ازاین‌رو، موسیقی شعر حافظ را در سه زمینه می‌توان دسته‌بندی کرد: ۱. موسیقی بیرونی؛ ۲. موسیقی درونی؛ ۳. موسیقی کناری. به‌باور شفیعی کدکنی، حافظ در سرودن اشعارش بسیار دقت می‌کرد و پس از سرایش نیز آنها را از نظر جذابیت و بداعت آوایی مورد بازبینی قرار می‌داد. حافظِ قرآن بودنش و دانشِ دقیقِ عملی‌اش دربارهٔ قواعدِ تجوید و ترتیل و چهارده روایتش، او را نسبت به هماهنگیِ میانِ آهنگ و متن، آواشناسی — به‌ویژه در جای تلفظ حروف بی‌صدا —، قواعد شبیه‌سازی، حلقی‌سازی، دماغی کردن و مانند اینها حساس‌تر کرده است. ازاین‌رو به‌نظر می‌رسد که او کاملاً آگاهانه اغلب الگوهای آوایی — به‌ویژه همخوان و جناس مصوت — را استفاده می‌کند که عموماً در شعر کلاسیک فارسی با اهداف سبکی بیان نشده‌اند.

موسیقی بیرونی

موسیقی بیرونی همان وزن عروضی شعر است. ذوق و احساس حافظ در قلمرو وزن، بسیار لطیف و نیرومند است و فرم غنایی پراحساس غزل‌هایش اختصاصاً به شعر او تعلق دارد. شکی نیست که یکی از اهداف اشعار حافظ، تطبیق بر دستگاه‌های آواز ایرانی بوده و بی‌گمان حافظ موسیقی‌شناس یا موسیقی‌دان بوده‌است. افزون‌براین، شواهدی در شعر حافظ موجود است که نشان از صدای خوش حافظ دارد و آشنایی‌اش با گوشه‌های موسیقی ایرانی را تأیید می‌کند. با آنکه وزن عروضی بیشتر اشعار حافظ ۳ یا ۴ وزن است، اما او با ابداعی بزرگ، در موقعیت‌های گوناگون عاطفی و با بهره‌گیری از آهنگ واژگان و روش تقطیع افاعیل عروضیِ مرتبط به واژگان و حروف، جبران محدودیت وزنی را نموده و تنوع آفریده است. به‌باور شمیسا در قلمرو بهره‌گیری زبان ادبی — که مقصود بهره‌بردن از بدیع و بیان به حد کمال است — و برقراری روابط گوناگون موسیقایی و معنایی میان واژگان، حافظ بر همگان سبقت گرفته‌است. دو مفهوم «آهنگ کلام» و «بافت» — که یکی اصطلاحی موسیقایی و دیگری اصطلاحی در نقد ادبی است — در شعر حافظ سبب احساس موسیقی در شعر و نیز تأثیری متفاوت در شعرهای گاه با وزن یکسان شوند.

وزن در شعر حافظ

وزن‌های بیشتر اشعار حافظ را در دو دستهٔ کلی می‌توان بخش بست: ۱. وزن‌های جویباری که ترکیب افاعیل‌شان متنوع و ناهمسان است و شنیدن‌شان یکنواختی و تکرار را القا نمی‌کند و خوش‌آهنگ و گوش‌نوازند؛ مانند «دیدار شد میسر و بوس و کنار هم/از بخت شکر دارم و از روزگار هم». شفیعی کدکنی با نمونه‌گیری از ۱۰۰ غزل حافظ به این نتیجه رسیده که ۷۸٪ غزل‌ها در چهار وزن جویباری سروده شده‌است. ۲. وزن‌های خیزابی که متحرک و تند هستند و نظام ایقاعی افاعیل عروضی‌شان در بیشتر موارد طوری است که در مقاطعی، نیاز به تکرار در ذهن شنونده را موجب می‌شود. در بدیع سنتی، چنین شعری را شعر مسجع یا مسمط مجزا می‌نامند، مانند «پشمینه‌پوش تندخو، از عشق نشنیده‌است بو/از مستی‌اش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند»

موسیقی درونی

موسیقی درونی از وحدت یا شباهت یا تضاد در آواهای مصوت‌ها و صامت‌های واژگان شعر حاصل می‌شود. در شعر حافظ موسیقی درونی برپایهٔ عواملی آفریده می‌شوند که عبارتند از: ۱. استفاده از واژگانِ مختلف‌المعنا که حروف و حرکات همانند یا مشابه داشته باشند. این عامل در موسیقی درونی شعر حافظ بسیار دیده می‌شود، مانند انواع جناس اعم از جناس تام، جناس ناقص یا محرّف، جناس زاید، جناس لفظی، جناس اشتقاق و جناس مرکب؛ ۲. هماوایی یا گزینش واژگانی که حرف آغازین یکسان داشته باشند و به‌عبارتی دارای نغمهٔ حروف باشند؛ ۳. تکرار یا تکریر که از عوامل بدیع لفظی است و عبارت است از تکرار واژه‌ای با معنی یکسان در یک بیت. در گونه‌ای از تکرار واژه یا عبارتی در آغاز ابیات تکرار شود. نقطهٔ اوج این عامل، در پرسش و پاسخ در ابتدای مصراع‌های اول و مصراع‌های دوم است؛ ۴. تکیه که عبارت از تکیهٔ تلفظ واژگان بر هجاهای گوناگون آن‌هاست و سبب القای معانی مختلف از آن واژگان می‌شود؛ ۵. بهره‌گیری از واژگان زنگ‌دار یا تأکید و تکیه بر حروف پرطنین برخی واژگان است؛ ۶. ازدواج یا بهره‌گیری از واژگان با سجعی همسان یا همسو؛. تتابع اضافاتی که هنرمندانه باشد

موسیقی کناری

موسیقی کناری عناصری را دربرمی‌گیرد که در پایان بیت یا مصراع می‌آیند و قافیه و ردیف مهم‌ترین آن‌ها هستند. قافیه به‌گونه‌ای زمینه را برای القای موسیقی شعر در ذهن آماده می‌کند. هنگامی که الفاظ متفاوت از نظر معنا و گاهی شکل ظاهری اما هم‌نوا در لحن و آهنگ تکرار شوند، لذتی از شنیدن یک نغمه در شنونده ایجاد می‌شود؛ مانند واژگان تیزهوش، می‌فروش، سخت‌کوش، نوش، خروش، سروش، هوش، گوش، خموش و پوش در غزل «دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش...». چگونگی قافیه و صامت‌ها و مصوت‌هایش سبب موسیقی شعر متناسب با حال و هوای عاطفی‌اش می‌شود؛ مانند واژگان قافیهٔ خاتمه‌یافته به «ـَ‌ق» به‌همراه ردیف «نکنیم» که حالتی خشم‌آگین و اعتراضی را در شنونده برمی‌انگیزاند. قافیه دستگاه تولیدکنندهٔ صوت دانسته شده‌است؛ چنانکه دو غزل با وزن و موضوعی یکسان و قافیه‌ای متفاوت، اثری متفاوت در خواننده ایجاد خواهد کرد و آهنگ خاص خود را خواهد داشت؛ مانند این سه غزل حافظ: «یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش/...»، «من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم/...» و «ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی/...». تکرار حرف روی تا نخستین متحرک در قافیه‌ها با حفظ معنی دلخواه، سبب اوج موسیقایی و دل‌فریبی شعر خواهد شد. در این غزل حافظ چنین است: «مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم.

سبک و هنر شعری

حافظ بیش از آن که مبتکر باشد، به‌کمال‌رسانندهٔ سُنت‌های خوبی است که گذشتگان آفریدند. در توصیف کلی شعر حافظ می‌توان دو نکته ذکر کرد: یکی فشردگی بسیار در به‌کاربستن عناصر مختلفِ رسیده از سنت سده‌های پیشین و دیگری، توانایی سبک‌شناسی و بهره‌بردن از اصول بلاغت. او از طریق موضوعات و واژگان معیار، دربارهٔ لذت‌گرایی، تأسف برای مرگ، انسان و عشق عارفانه و مانند این‌ها سخن گفته؛ اما با هنرمندی و زبردستی در ادبیات و زبان‌شناسی، این قالب‌ها را بسیار فراتر از پیشینیانش به‌کار گرفته‌است.

استقلال ابیات

یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های سبک حافظ، استقلال ابیات و نبودِ «وحدت هنریِ» اشعار است. حتی تصور بر این است که نظم متنوعِ ابیات به یکنواختی اولیه تقلیل یافته‌است و هیچ وحدتِ حقیقی در این غزل‌ها وجود ندارد. شاید حافظ پس از ناکامی در بهبود استوارِ هرگونه موضوعی، به پریشانی متمایل شده باشد. این موضوع، گفتمانی قدیمی است؛ چنان که بنابر داستانی که پس از زمان خواندمیر منتشر شد، فرضیه‌ای هست که شاه شجاع نیز چنین انتقادی داشته‌است. استدلال‌هایی توسط آرتور آربری ارائه شده مبنی بر این که وحدت واقعی شعر حافظ موضوعی یا نمایشی در معنای کلاسیک غربی نیست، بلکه در بافتِ ظریفِ تصویرسازی و کنایه زدن به یک یا چند مفهومِ مرکزی نهفته است.آربری عقیده داشت که پس از تکامل قابلیت‌های هنری ساختار متعارف غزل — به‌ویژه در غزل سعدی — حافظ بر آن شد تا مفهوم تازه‌ای از غزل بیابد و «روشی موضوعی» آفرید؛ این‌گونه که در هر غزلی تعداد محدودی از مجموعه موضوعاتی را برمی‌گزیند که این موضوعات بسیار محدود و تا اندازهٔ زیادی قراردادی‌اند. این استدلال‌ها را یان ریپکا، ویکنز، رِدِر، مایکل هیلمن و دیگران رد کردند. برخی مانند سیروس شمیسا و بهاءالدین خرمشاهی بین ابیات رابطه‌ای قائلند که گاه چنان ظریف است که به‌سختی کشف می‌شود. خرمشاهی نوآوری اصلی حافظ را در تک‌بیت‌های مستقل و خوش‌مضمون او دانسته‌است؛ به اعتقاد وی، استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سوره‌های قرآن تأثیر گرفته‌است. فِرِدْریش فایْت نیز معتقد بود در هر غزل از حافظ اندیشه‌ای هست که معانی عاشقانه، عارفانه و می‌پرستانه را به یک سو هدایت می‌کند؛ اگرچه در بسیاری از مواقع، چون نسخه‌برداران ترتیب بیت‌ها را بر هم زده‌اند، دریافتن این اندیشه به آسانی میسر نیست.

تلفیق غزل عاشقانه و غزل عارفانه

حافظ افکارِ مولوی و خیام را با سخنِ سعدی پیوند زد و از عناصرِ دیگر مانند طنز و نگرش‌های سیاسی و اجتماعی بر آن افزود. او غزل عاشقانه و عارفانه را با استفاده از صنعتِ ایهام، به یکدیگر پیوند زده‌است.غزلِ عاشقانه را سعدی، و غزلِ عارفانه را مولوی به اوج رسانده بودند، و بدین‌ترتیب غزل را دیگر یارایِ پیش رفتن نبود، بدین‌معنی که تلاشِ هر شاعری در هر کدام از طرفینِ غزل، بی‌ثمر بود؛ و تنها راه، آمیختنِ این دو به یکدیگر بود. اما تلفیقِ این دو غزل در شعرِ حافظ به عالی‌ترین وجه صورت پذیرفته و زبانِ بلیغ و هنرمندانه با مضامینی بلند گرد آمده‌است.

به‌کارگیری صور خیال

زبان حافظ، شاعرانه و استعاری است. کلمات در اشعار حافظ ابعاد مختلفی دارند و با هم ارتباطات گوناگون و پیچیده‌ای برقرار می‌کنند. محققانی چون مرتضوی و خانلری، ایهام را مهم‌ترین مشخصهٴ زبان حافظ می‌دانند. شبلی و نیز بسیاری از منتقدان پس از او، مجموعهٔ صُوَرِ خیال را از ویژگی‌های مهم شعر حافظ برشمرده‌اند. به‌گفتهٔ دبروئین در دانشنامهٔ ایرانیکا، حافظ با دگرگونی‌های پی‌درپی در صور خیال و بن‌مایه‌ها سبب ایجاد این توهم می‌شود که موضوع شعر نیز تغییر می‌کند، درحالی‌که شاید چنین نباشد. ازاین‌رو، برای تحلیل درست غزل حافظ باید مرز ظریف میان موضوع بیان‌شده و روش‌های گوناگونِ بیان آن موضوع را در نظر داشت. به‌خاطر آرایش پیوسته در دگرگونی مجموعهٔ سرشار و پیچیده‌ای از صور خیال در غزل حافظ، معمولاً چنین تصور می‌شود که ابیات از یکدیگر مستقلند و غزل فاقد ساختاری کلی و جامع است. در واقع شاید این تصور، سبب وجود تفاوت در چینش ابیات در نسخه‌های گوناگونی باشد که نتیجهٔ بررسی‌های نسخه‌شناسی است. بدین‌ترتیب، تردیدی نیست که بهره‌گیری از استعاره‌های چندگانه برای نمایش درون‌مایه‌ای واحد، جنبه‌ای واقعی از هنر شعری حافظ است. نمونه‌ای خوب از هنر حافظ، استعاره‌هایی است که یکی به‌جای دیگری در چهار بیت نخست غزلی جهت توصیف معشوق آورده شده‌است؛ چنانکه معشوق ابتدا به «غزال»، سپس «شکرفروش»، سوم «گل» و سرانجام «صیاد پرندگان» مانند می‌شود. و در برابر، عاشق نخست «سر به کوه و بیابان نهاده»، دوم «طوطی شکرخا»، سوم «عندلیب شیدا» و درنهایت «مرغ دانا» تصویر شده‌است. دبروئین می‌گوید مردمان روزگار حافظ به حل این مسئله فراخوانده می‌شدند تا با همهٔ این عناصر تصورآفرین، معنای کاملی بیافرینند. تفسیرگر امروزی شعر حافظ به این نکته باید توجه داشته باشد که آن مردمان با سرچشمه و گنجینه‌ای که شاعر صور خیال خویش را از آن برمی‌گزیند آشنا بودند و ازاین‌رو بسیار بیشتر از مردمان امروز برای پذیرش شعر حافظ آمادگی داشتند.

.

.

5

رودکی roodaki

ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودَکی و مشهور به استاد شاعران (زادهٔ ۴ دی ۲۳۷، رودَک – درگذشتهٔ ۳۱۹، پَنجَکِنت) نخستین شاعر مشهور پارسی‌سرای ایرانی در دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری و استاد شاعران این قرن در ایران است. در اشعار رودکی با باور به ناپایداری و بی‌وفایی جهان، اندیشه غنیمت‌شمردن فرصت، شادی و شادنوشی روبه‌رو می‌شویم.

او در روستایی به‌نام بَنُج رودک (پنجکنت در تاجیکستان امروزی) در ناحیه رودک در نزدیکی نخشب و سمرقند به دنیا آمد.

رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسی‌گوی و پدر شعر پارسی می‌دانند که به این خاطر است که تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشته‌است و این از نوشته‌های ایرانی عربی‌نویس هم عصر رودکی- ابوحاتم رازی مسجل می‌گردد. ریچارد فرای عقیده دارد که رودکی در تغییر خط از خط پهلوی به خط فارسی نقش داشته‌است. از تمام آثار رودکی که گفته می‌شود بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت و نیز شش مثنوی بوده‌است، فقط ابیاتی پراکنده به همراه چند قصیده، غزل و رباعی باقی مانده‌است. تعداد بیت‌های باقی‌مانده از رودکی را ۱۰۴۷ بیت گزارش می‌کنند.

ویژگی‌های سروده‌ها

سبک شعری رودکی، سبک غالب آن روزگار یعنی سبک خراسانی است. ویژگی‌های سبک خراسانی در شعر رودکی نمود کامل و جامعی دارد و به همین دلیل می‌توان او را نماینده تام و تمام این سبک از شعر فارسی دانست.

اگر چه سروده‌های وی در دایره ادبیات غنایی و بعضاً تعلیمی جای می‌گیرد، اما اندکی تأمل در شعر او نشان می‌دهد که وی از داستان‌ها و موضوعات حماسی، به خوبی آگاهی داشته و با استادی و مهارت تمام توانسته‌است این مسئله را در شعر خود بازتاب دهد. جدا از این، شعر رودکی نشان دهنده فضا و حال و هوای حماسی است که بر جامعه آن روزگار سایه افکنده بود. رودکی اغلب در توصیفات غنایی از عنصر حماسه بهره برده و بدین وسیله به شعر خود صلابت و فخامت ویژه‌ای بخشیده‌است.

یکی از مهارت‌های او کاربرد صور خیال، از جمله تشبیه و استعاره در اشعار است، تصاویری که رودکی در اشعارش به کار برده، بر عکس شعرای دیگر سبک خراسانی، متحرک و جاندار است. در میان تصویرهای گوناگون، تشبیه مهم‌ترین نوع تصاویری است که رودکی بدان علاقه نشان داد. با بررسی‌هایی که از سرودهایش به عمل آمده، اکثر تشبیهات او از نوع حسی به حسی و عقلی به حسی‌اند که در انواع مختلف آن، از جمله: تشبیه مضمر، تفضیل و… بکار رفته‌است.

مفاخره یا خودستایی از مضامین رایج در شعر فارسی است. رودکی سمرقندی نیز از این موضوع بهره برده‌است. او گاه به شعر خود می‌بالد و گاه به امور دیگری که در این مقاله تحت عنوان مفاخرات غیر شعری بررسی شده‌است. در ستایش شعر خود، او بر خصایصی چون اعتدال کلام، محتوای اشعار، تأثیر و قبول آن و شهرت و فراگیر شدنش تأکید می‌کند. در این دسته مفاخرات او بیشتر درصدد جلب توجه ممدوح و رقابت و منافست با دیگر شاعران است. در مفاخرات غیرشعری او به صفات و ویژگی‌ها و شرایطی که به ویژه در ایام جوانی از آن بهره‌مند بوده اشاره می‌کند و به آن‌ها می‌بالد.

شاعری رودکی

رودکی در بسیاری از موارد از اولین‌ها در ادبیات پارسی است. او آثار بسیاری را خلق نمود که متأسفانه جز پاره‌ای از آن‌ها بدستمان نرسیده‌است. شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معاییر اشعار عجم خود رودکی را آفرینندهٔ رباعی دانسته و آغاز شاعری رودکی را از آنجا می‌داند که وی صدای شادی کودکی که در حال گردو بازی کردن بود را می‌شنود که از فرط شادی بابت هنر بازی خود زبان شاعری وی گشوده شده و با کلامی آهنگین می‌گوید: «غلتان غلتان همی رود تا بن گو».[۱۳] دولتشاه سمرقندی (قرن نهم) در تذکرهٔ معروف خود آن کودک را پسر یعقوب لیث سر سلسلهٔ صفاریان می‌داند؛ و شاعر با شنیدن آهنگ این کلام تحت تأثیر قرار گرفته و به خانه می‌رود و بر همان وزن به شاعری می‌پردازد؛ و از آنجا که اشعارش در دوبیت بودند به رباعی معروف می‌شوند. به هر حال او را مبتکر قالب رباعی دانسته‌اند.

موسیقی و رودکی

در تذکره‌ها آمده رودکی چنگ نواز بوده‌است. می‌گویند توان و چیرگی رودکی در شعر و موسیقی به اندازه‌ای بوده‌است که نیروی افسونگری شعر و نوازندگی وی در ابونصر سامانی چنان تأثیر گذاشت که وی پس از شنیدن شعر «بوی جوی مولیان» بدون کفش، هرات را به مقصد بخارا ترک کرد. این داستان که در کتاب چهار مقاله از نظامی عروضی آمده‌است بر این قرار است که امیرنصر سامانی (یا امیری دیگر) از بخارا به هرات می‌رود و دلبستهٔ هوای هرات می‌گردد. بازگشت به بخارا را چنان فصل به فصل عقب می‌اندازد که مدت چهارسال او و ملازمانش در هرات می‌مانند. لشکریانش که دلتنگ بخارا شده بودند به رودکی که در آن زمان نزد امیرمحتشم و مقبول القول بود روی آورده و به او گفتند اگر هنری بورزد و شاه را به بازگشت به بخارا ترغیب کند پنجاه هزار درم به او پاداش می‌دهند. رودکی نیز می‌دانست در این هوای لطیف نثر کارگر نیست و باید چیزی بسراید و بنوازد که از هوای هرات لطیف تر بنماید. از این رو قصیده ای می‌سراید و هنگامی که امیر سامانی صبوحی کرده بود، چنگ نواخته و آن تصنیف را با آواز می‌خواند؛ و امیر چنان تحت تأثیر قرار می‌گیرد که بدون آنکه کفش را در پایش کند سوار بر اسب می‌شود و مستقیم به سوی بخارا می‌تازد؛ و نقل است که کفش‌هایش را تا دو فرسنگ دنبال او می‌بردند؛ و رودکی پنجاه هزار درم از لشکریان می‌گیرد. آن قصیده اینگونه‌است:

بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درُشتی‌های او زیرپایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا، شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی
میر ماه ست و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی

او برای سروده‌های آهنگین خود یک راوی داشته که نامش احتمالاً مج یا ماج که اشعار رودکی را با صدای خوش می‌خوانده‌است. خود رودکی در شعر خود از او بنام مج یاد می‌کند. اما فرهنگ انجمن آرای ناصری نام او را ماج ثبت کرده‌است.

آثار

رودکی با وجود تقدم نسبت به شاعران بزرگ ایران زمین از پرکارترین‌ها نیز به‌شمار می‌رود. ابیات او در گزارش‌های رشیدی سمرقندی، جامی در بهارستان، نجاتی و شیخ منینی و مؤلفان «حبیب السیر» و «زینت المجالس» و مفتاح التواریخ در همه و همه تعداد ابیات رودکی بیش از یک میلیون محاسبه کرده‌اند که آمار ارائه شده اندکی در شمار با هم متفاوت است.

کلیله و دمنه

مهم‌ترین اثر او کلیله و دمنه منظوم است. جز آن سه مثنوی از او به ما رسیده و از بقیه اشعارش جز اندکی نمانده‌است. کلیله و دمنه در اصل کتابی است هندی که در دوره ساسانیان به دستور بزرگمهر و به وسیله برزویه طبیب به پارسی میانه ترجمه شد؛ و داستانیست رمزآمیز از زبان حیوانات. روزبه دادویه مشهور به ابن مقفع پس از اسلام آن را به عربی برگرداند[۱۷] و همان اثر ابن مقفع یا متن پهلوی توسط رودکی به شعر فارسی درآمد. نصرالله منشی از معاصران بهرامشاه غزنوی نیز در سده ششم ترجمه ابن مقفع را به نثر پارسی کشید. داستان منظوم شدن کلیله و دمنه به توسط رودکی در شاهنامه نیز منقول است. شیخ بهایی در کتاب کشکول خود آورده‌است که منظومه کلیله و دمنه رودکی مشتمل بر دوازده هزار بیت بوده‌است.

سندبادنامه

از دیگر آثار رودکی می‌توان به سندبادنامه اشاره نمود. اثر سندبادنامه هم از اصلی هندی بوده که از عصر ساسانیان به ایران شده و از ایران به ادبیات عرب و اروپا راه یافته‌است. سندبادنامه در دوره سامانیان به فرمان نوح بن نصر سامانی به فارسی ترجمه گشت. هم‌اکنون تنها یک سندبادنامه دردست داریم که تهذیب کاتب سمرقندی می‌باشد و اصل آن نوشتهٔ ابوالفوارس قنازری ست. مطابق پژوهش‌های پاول هرن شرق‌شناس مشهور آلمانی مربوط به سندبادنامهٔ رودکی است:

اشعار غنایی

عمدهٔ اشعار غنایی رودکی را غزلها و رباعیهای وی تشکیل می‌دهند. این اشعار که برپایهٔ دم غنیمت شمری و خوشی و گذران زندگی و معاشقه استوار است شباهت زیادی با اشعار هوراس و آناکرئون و ابونواس دارد و در حقیقت تجدیدگر راهی ست که از اپیکور آغاز شده در ایران به رودکی رسیده و از همین راه به دست خیام و حافظ سپرده شده‌است.خمریات او بسیار شبیه به خمریات ابونواس است. در این‌گونه خمریات و نیز در اوصاف طبیعت و زیبایی‌های جهان او بسیار موفق عمل نموده که این موفقیت را در تأثیر بر متاخرین می‌توان جست. علت اصلی موفقیتش را می‌توان در ذوق بالا در تصویرسازی و تشبیهات دقیق و لطیف دانست. همین تشبیهات و جلوه‌های رنگارنگ و گوناگون طبیعت در شعر رودکی راه را برای شاعرانی مانند منوچهری دامغانی در وصف طبیعت گشود. یک مورد از خمریات معروف رودکی بدین قرار است: (بیار آن می که پنداری روان یاقوت نابستی/و یا چون برکشیده ابر پیش آفتابستی//سحابستی قدح گویی و می‌قطرهٔ سحابستی/طرب گویی که اندر دل دعای مستجابستی//اگر می‌نیستی یکسر همه دل‌ها خرابستی/اگر در کالبد جان را ندیدستی شرابستی)).

مدایح

اولین مدیحه در پارسی ظاهراً در سیستان به وسیلهٔ محمد سگزی و بسام کرد سروده شد؛ که در مدح یعقوب لیث بود. رودکی نیز مانند غالب شعرا شاعری درباری بود و درمدح و تکریم شاهان و فضلا بیت می‌سرود. مدایح او غالباً به صورت قصیده‌اند. گاهی تنها در پایان قصیده چند بیت در مدح کسی نیز گفته و اضافه می‌شود و گاهی نیز قصاید بلند بالایی در مدح بزرگان در اشعار او دیده می‌شود. مهم‌ترین و معروفترین مدیحهٔ او در مدح ابوجعفر احمد بن محمد امیر سیستان است و با این مطلع آغاز می‌شود (مادر می‌را بکرد باید قربان/بچهٔ اورا گرفت و کرد به دندان). او بجز مدایح مراثی و هجویاتی نیز دارد که البته تعدادشان چندان زیاد نیست. او در مدح بسیار میانه‌رو بوده و اثری از تملق و چاپلوسی در مدحیاتش نمی‌توان یافت. از مراثی معروف او نیز دو مورد که برای شهید بلخی و خواجه مرادی سروده شده‌است شهرت دارد.

در شعر رودکی پند و اندرز و سخنان حکیمانه نیز به وفور یافت می‌شود که همین گونه در شعر کسایی مروزی و فردوسی و ناصرخسرو نیز آمده‌است. بیشتر پند و اندرزهای رودکی اخلاقی و در باب هوشیاری و هشدار است که خواننده را به پندگیری و عبرت آموزی از جهان وامی‌دارد:

.

..

..

6

مولوی molavi

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخیا وخش– ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ – ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی پارسی‌گوی است.نام کامل وی «محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده‌است.

نفوذ مولوی فراتر از مرزهای ملی و تقسیمات قومی است. ایرانیان، افغان‌ها، تاجیک‌ها، ترک‌ها، یونانیان، دیگر مسلمانان آسیای مرکزی و مسلمانان آسیای جنوب شرقی در طی هفت قرن گذشته به شدت از میراث معنوی رومی تأثیر گرفته‌اند. اشعار او به‌طور گسترده‌ای به بسیاری از زبان‌های جهان ترجمه شده‌است. ترجمه سروده‌های مولوی که با نام رومی در غرب شناسایی شده به عنوان «محبوب‌ترین» و «پرفروش‌ترین» شاعر در ایالات متحده آمریکا شناخته می‌شود.

بیشتر آثار مولوی به زبان فارسی سروده شده‌است، اما در اشعارش به‌ندرت از ترکی، عربی و کاپادوسیه‌ای یونانی نیز استفاده کرده‌است. مثنوی معنوی او که در قونیه تصنیف شده‌است یکی از عالی‌ترین اشعار زبان فارسی به‌شمار می‌رود. آثار او به‌طور گسترده در سراسر ایرانِ بزرگ خوانده می‌شود و ترجمه آثار او در ترکیه، آذربایجان، ایالات متحده، و جنوب آسیا بسیار پرطرفدار و محبوب هستند.

مولوی، پیوند دهندهٔ ملت‌ها

مولوی زادهٔ بلخ خوارزمشاهیان (خراسان در ایران بزرگ، یا وخش (شهر) بود و در زمان تصنیف آثارش (همچون مثنوی) در قونیه در دیار روم می‌زیست. با آنکه آثار مولوی برای عموم جهانیان است ولی پارسی‌زبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر می‌دانند، چرا که حدود شصت تا هفتاد هزار بیت او فارسی است و خطبه‌ها و نامه‌ها و تقریرات (تعالیم او به شاگردانش که آن را ثبت کردند و به فارسی غیرادبی و روزانه است) او نیز به فارسی می‌باشد؛ و تنها حدود هزار بیت عربی و کمتر از پنجاه بیت به زبان‌های یونانی/ترکی (اغلب به‌طور ملمع در شعر فارسی) شعر دارد.

پارسی گو گرچه تازی خوشتر است عشق را خود صد زبان دیگر است

و پسر مولانا نیز چندان بنا به اعتراف خودش در زبان‌های ترکی/یونانی خوب روان نبوده‌است:

بگذر از گفت ترکی و رومی که از این اصطلاح محرومی
گوی از پارسی و از تازی که در این هردو خوش همی‌تازی

آثار مولانا به علاوه مناطق فارسی‌زبان، تأثیر فراوانی در هند و پاکستان و ترکیه و آسیای میانه گذاشته‌است. آثار مولانا تأثیر فراوانی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشته‌است. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقهٔ تصوف مربوط به او از ناحیهٔ قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در قونیه است.

ای بسا هندو و ترک همزبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان

برخی مولوی‌شناسان (ازجمله عبدالحسین زرین‌کوب) برآن‌اند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بوده‌است.جلال الدین همایی در این رابطه به این بیت پسر مولانا (که پس از چند بیت عربی آن را سرود) اشاره می‌کند.

فارسی گو که جمله دریابند گرچه زین غافل‌اند و در خوابند

دیدار شمس تبریزی با مولانا
روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمی‌گشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد (ص) سر حلقهٔ انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟» مولانا فرو ماند و گفت: درویش، تو خود بگوی. گفت: اختلاف در ظرفیت است که محمد را گنجایش بیکران بود، هر چه از شراب معرفت در جام او می‌ریختند همچنان خمار بود و جامی دیگر طلب می‌کرد. اما بایزید به جامی مست شد و نعره برآورد: شگفتا که مرا چه مقام و منزلتی است! سبحانی ما اعظم شانی! پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس تبریزی به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمده‌ام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله می‌توانی رسید؟دیدار شمس تبریزی و مولانا

و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و این‌بار مزاحم را از شانه‌هایم بردار.»

شمس تبریزی در حدود سال ۶۴۲ قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پرشور عرفانی پرداخت. کسی نمی‌داند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و چه آموخت که این‌گونه دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده‌است که نوشته‌های او بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.
آثار

آثار منظوم

مثنوی معنوی

مثنوی معنوی مهم‌ترین اثر مولوی است. این مجموعه شعر دارای شش جلد است و بیست و هفت هزار بیت دارد. بسیاری، مثنوی معنوی را یکی از بزرگترین آثار شعر عرفانی می‌دانند.
مولانا کتاب مثنوی معنوی را با بیت «بشنو این نی چون شکایت می‌کند /از جدایی‌ها حکایت می‌کند» آغاز می‌نماید. در مقدمهٔ عربی مثنوی معنوی نیز که نوشته خود مولانا است، این کتاب به تأکید «اصول دین» نامیده می‌شود ((به عربی: «هذا كتابً المثنوي، وهّو اصولُ اصولِ اصولِ الدين»)). مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از ۵۰ سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی نه از آن رو که از آثار قدیم ادبیات فارسی است؛ بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته امروز پیام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفته‌است: «مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.» بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است.

اگر بخواهیم مجموعهٔ عظیم و پربار بیست و شش هزار بیتی مثنوی معنوی را کوتاه و خلاصه کنیم، به هجده بیتی می‌رسیم که سرآغاز دفتر اوّل مولاناست و به «نی نامه» شهرت یافته‌است. گرچه آغاز مثنوی مولانا (نی نامه) با دیگر آثار نثر و نظم فارسی تفاوت دارد امّا روح نیایش و توجّه به حق، در تار و پود آن نهفته‌است.

دیوان شمس تبریزی

غزلیات و «دیوان شمس تبریزی» (یا دیوان کبیر)، محبوبیت فراوانی کسب کرده‌اند. درصد ناچیزی از این غزلیات به زبان‌های یونانی و عربی و ترکی است و عمده غزلیات موجود در این دیوان به فارسی سروده شده‌اند. به علاوه بیش از سی و پنج هزار بیت به فارسی، او حدود هزار بیت به عربی و کمتر از دویست بیت (اغلب به ملمع فارسی-ترکی یا فارسی-یوانی) به ترکی و یونانی (جمعاً کمتر از یک سوم از یک درصد اشعارش) در این دیوان دارد.

رباعیات

رباعیات مولانا بخشی از دیوان اوست. این قسمت از آثار مولانا در مطبعهٔ اختر (استانبول) به سال ۱۳۱۲ هجری قمری به طبع رسیده و متضمن ۱۶۵۹ رباعی یا ۳۳۱۸ بیت است که بعضی از آن‌ها به شهادت قرائن از آن مولاناست و دربارهٔ قسمتی هم تردید قوی حاصل است و معلوم نیست که انتساب به وی درست باشد.
آثار منثور

فیه ما فیه

این کتاب مجموعهٔ تقریرات هفتاد و یک گانهٔ مولاناست که در طول سی سال در مجالس فراهم آمده‌است. این سخنان توسط پسر او، سلطان ولد، یا یکی دیگر از مریدان یادداشت شده و بدین‌صورت درآمده‌است. نثر این کتاب درون‌مایه‌ای از مطالب عرفانی دینی و اخلاقی دارد، ساده و روان است، سبکی محاوره‌ای دارد و اصطلاحات پیچیده در آن دیده نمی‌شود.ترجمه انگلیسی کتاب نخستین بار به وسیلهٔ آرتور آربری با عنوان «گفتمانهای رومی» در سال ۱۹۷۲ منتشر شد. ترجمه دوم کتاب توسط ویلر تگستون، تحت عنوان «آیاتِ غیب: گفتمان‌های جلال‌الدین رومی» در سال ۱۹۹۴ به چاپ رسید.

مجالس سبعه

مجموعهٔ مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی است که به وجه اندرز و به طریق تذکیر بر سر منبر بیان کرده‌است. نسخهٔ خطی این کتاب در کتابخانهٔ سلیم آقا دراسگدار محفوظ و در تاریخ کتابت آن سال ۷۸۸ می‌باشد. در این خطبه‌ها رومی به تفسیر آیات قرآن و احادیث می‌پردازد. وی همچنین از اشعار سنائی، عطار و دیگر شاعران، من جمله آثار خود در این خطبه‌ها استفاده می‌کند. همان‌طور که افلاکی روایت می‌کند، پس از شمس تبریزی، رومی به درخواست بزرگان، به ویژه صلاح الدین زرکوب، خطبه‌ها را ایراد می‌کرده‌است. این خطابه‌ها به فارسی ساده است، اما نقل قول‌های عربی و روایت او از تاریخ و احادیث، نشان از تبحر وی در علوم اسلامی دارد.

مکتوبات

(همچنین مشهور به مکتوبات) مجموعهٔ نامه‌های صد و پنجاه گانهٔ مولاناست به معاصرین خود و دو نسخهٔ آن در کتابخانهٔ دارالفنون استانبول موجود است. این نامه‌ها به زبان فارسی تصنیف شده‌اند و مخاطب آن‌ها شاگردان، اعضای خانواده، دولتمردان و افراد صاحب نفوذ است. نامه‌های رومی نشان از اداره جامعه‌ای از شاگردان که در اطراف وی گرد آمده بودند می‌دهد. بر خلاف سبک فارسی دو اثر منثور قبلی، نامه‌ها به صورت آگاهانه‌ای پیچیده و مطابق با سبک مکاتبه با نجیبان، دولتمردان و پادشاهان نوشته شده‌اند.

دفتر دوم مثنوی

مولوی قایل به مراتب در معرفت و شناخت است و شناخت شهودی را معتبرترین شناخت می‌داند. وی شناخت عقلی و سپس حسی را در مراتب بعدی می‌داند و آن‌ها را برای کسانی که دسترسی به شناخت مراتب بالاتر را ندارند معتبر و مجاز می‌داند. از دید وی شناخت استدلالی مانند عصایی است در دست کور که نا مطمئن است ولی شخصی که چاره‌ای جز آن ندارد باید از همان استفاده کند. اما توصیه وی به اهل استدلال این است که اگر استدلال آن‌ها با شهود اهل دل مخالف بود باید شناخت شهودی را بپذیرند.

.دفتر سوم مثنوی

هست سنی را یکی تسبیح خاص هست جبری را ضد آن در مناص
سنی از تسبیح جبری بی‌خبر جبری از تسبیح سنی بی‌اثر
این همی‌گوید که آن ضالست و گم بی‌خبر از حال او وز امر قم
و آن همی گوید که این را چه خبر جنگشان افکند یزدان از قدر
گوهر هر یک هویدا می‌کند جنس از ناجنس پیدا می‌کند
قهر را از لطف داند هر کسی خواه دانا خواه نادان یا خسی
لیک لطفی قهر در پنهان شده یا که قهری در دل لطف آمده
کم کسی داند مگر ربانیی کش بود در دل محک جانیی

.

.

.

7

عطار attar

عطار نیشابوری

فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری مشهور به شیخ عطّار نیشابوری (۱۱۴۶م/۵۴۰ق – ۱۲۲۱م/۶۱۸ق) یکی از عارفان، صوفیان و شاعران ایرانی سترگ و بلندنام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است. او در سال ۵۴۰ هجری برابر با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور زاده شد و در ۶۱۸ هجری به هنگام حملهٔ مغول به قتل رسید.

زندگی عطار

او داروسازی و داروشناسی را از پدرش آموخت و در عرفان مرید سلسلهٔ خاصی از مشایخ تصوف نبود و به کار عطّاری و درمان بیماران می‌پرداخت. وی علاقه‌ای به مدرسه و خانقاه نشان نمی‌داد و دوست داشت راه عرفان را از داروخانه پیدا کند علاوه بر این شغل عطاری خود عامل بی‌نیازی و بی‌رغبتی عطار به مدح‌گویی برای پادشاهان شد. زندگی او به تنظیم اشعار بسیار گذشت از جمله چهار منظومه از وی علاوه بر دیوان اشعار و مجموعه رباعیاتش، مختارنامه. آوازهٔ شعر او در روزگار حیاتش از نیشابور و خراسان گذشته و به نواحی غربی ایران رسیده بوده‌است. اسنادی نیز در دست است که نشان می‌دهد حلقهٔ درس‌های عرفانی عطار در نیشابور بسیار گرم و پرشور بوده‌است و بسیاری از بزرگان عصر در آن‌ها حاضر می‌شده‌اند. در دوران معاصر، شیعیان با استناد به برخی شعرهایش بر این باورند که وی دوست‌دار اهل بیت بوده‌است.

عرفان عطار

درحالی که بسیاری از پژوهشگران بر این عقیده‌اند که عطار مرید شخص خاصی نبوده‌است برخی نیز بر خلاف این معتقدند؛ برای مثال در کتاب مجمع الفصاء تألیف رضاقلی خان هدایت آمده‌است: «شیخ الاصفیا شیخ فریدالدّین محمّد و ابوطالب کنیت آن جناب بود و جناب شیخ مجدالدّین بغدادی که از خلفای شیخ نجم‌الدّین کبری است وی را تربیت فرمود. جناب شیخ از اکابر این طبقه است و در عُلو حالِ وی کس را مجال سخن نیست. هفت شهر عشق عطّار که در عرفان معروف است از وی چنین نقل شده‌است: نخستین «جستجو و طلب» است، باید در راه مقصود کوشید-دوم مقام «عشق» است که بی‌درنگ باید به راه وصال گام نهاد. سوم «معرفت» است که هر کس به قدر شایستگی خود راهی برمی‌گزیند. چهارم «استغنا» است که مرد عارف باید از جهان و جهانیان بی‌نیاز باشد. پنجم مقام «توحید» است که همه چیز در وحدت خدا مشاهده می‌شود. ششم مقام «حیرت» است که انسان در می‌یابد که دانسته‌های او بسیار اندک و محدود است. هفتم مقام «فنا» است که تمام شهوات و خودپرستی‌های آدمی از او زایل می‌شود و می‌رود تا به حق واصل شود و در واقع از این فنا به بقا می‌رسد.

مرگ عطار در سال ۶۱۸ هجری قمری به هنگام حملهٔ مغول بود؛ وی در نزدیکی دروازه شهر به دست سربازان مغول کشته شد. علاوه بر این تمام آثار وی سوزانده شد و آثاری که از وی در دست است تنها آثاری است که قبل از حملهٔ مغول، به سایر شهرها برده شده بودند.

آثار

در طول تاریخ آثار بسیاری به عطار نسبت داده شده‌اند و از آن گذشته پیش و پس از وی عدهٔ زیادی بوده‌اند که عطار تخلص می‌کرده‌اند؛ به گونه‌ای که عده‌ای آثار او را به تعداد سوره‌های قرآن یعنی ۱۱۴ کتاب پنداشته‌اند اما آثار مسلم عطار طبق پژوهش‌های محمدرضا شفیعی کدکنی و عبدالحسین زرین‌کوب بدین گونه است:

اسرارنامه

اسرارنامه یکی از مثنوی‌های مسلم‌السند فریدالدین عطار نیشابوری و احتمالاً از جمله نخستین آثار او بوده‌است. این اثر مشتمل است بر ۳۳۰۵ بیت در ۲۲ مقاله. سه مقاله نخستین آن به ترتیب دربارهٔ توحید و نعت رسول اکرم و فضائل خلفای راشدین است. از مقاله چهارم به بعد دربارهٔ موضوعات گوناگون تصوف است. مقاله پنجم دربارهٔ اهمیت عشق و برتری آن از خرد با ابیات معروف ذیل آغاز می‌شود: دلا یک دم رها کن آب و گل را صلای عشق در ده اهل دل را ز نور عشق شمع جان برافروز زبور عشق از جانان درآموز.

الهی‌نامه

این کتاب که عطار خود در اواخر عمرش در مختارنامه (و شعر زیر) با نام خسرونامه به آن اشاره می‌کند سرشار از داستان‌های دلکش کوتاه و بلند است که همگی در بین یک داستان اصلی فوق‌العاده گنجانده شده‌اند. این کتاب مانند کتب دیگر با ستایش خداوند و محمد بن عبدالله و خیلفه‌های چهارگانه آغاز می‌شود و سپس در هشت بیت روح انسان را مورد خطاب قرار می‌دهد و برای او شش فرزند: نفس، شیطان، عقل، فقر، علم و توحید ذکر می‌کند.

منطق الطیر

مقامات الطیور که با نام منطق الطیر خوانده می‌شود شرح سفر مرغان است به درگاه سیمرغ. داستان شیخ صنعان طولانی‌ترین داستان این کتاب است و حدود ۴۰۸ بیت دارد و سرگذشت و عشق و دلدادگی پیری زاهد به نام صنعان به دختری ترسا را بیان می‌نماید.

مصیبت‌نامه

در بیان مصیبت‌ها و گرفتاری‌های روحانی سالک و مشتمل است بر حکایات جذاب و خواندنی. این اثر پس از منطق‌الطیر مهم‌ترین منظومهٔ اوست.

مختارنامه

مجموعه رباعیات دارای پنجاه باب در موضوعات مختلف

تذکرةالاولیا

شرح حال و سرگذشت مربوط به نود وهفت تن از اولیاء و مشایخ تصوف.

.

.

.

8

خیام​ khayyam

خیام

یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان سروسامان دادن و سرپرستی محاسبات گاه‌شماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ پادشاهی ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶–۴۹۰ هجری قمری) بود، دانست؛ محاسبات منسوب به خیام در این زمینه، هنوز معتبر است و دقتی به مراتب بالاتر از گاه‌شماری میلادی دارد. وی در ریاضیات، نجوم، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجهٔ سوم و مطالعاتش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را بعنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است. نوپیدا کردن نظریه‌ای دربارهٔ نسبت‌های هم‌ارز با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهمترین کارهای اوست.عُمَر خَیّام نیشابوری (نام کامل: غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری) (۴۴۰ – ۵۱۷ ه‍.ق) که خیامی، خیام نیشابوری و خیامی النّیسابوری هم نامیده شده‌است، همه‌چیزدان، فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و شاعر رباعی‌سرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست و لقبش «حجّةالحق» بوده‌است، ولی آوازهٔ وی مدیون نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. با وجود آنکه رباعیات خیام به بیشترِ زبان‌های زنده برگردان شده، آوازهٔ وی در غرب بیشتر مدیون ترجمهٔ رباعیات او توسط ادوارد فیتزجرالد به زبان انگلیسی است.

شماری از تذکره‌نویسان، خیام را شاگرد ابن‌سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌اند. صحت این فرضیه که خیام شاگرد ابن‌سینا بوده‌است، بسیار دور از ذهن می‌نماید، زیرا از دیدِ زمانی با هم دگرگونیِ زیادی داشته‌اند. خیام در جایی ابن‌سینا را استاد خود می‌داند، ولی این استادی ابن‌سینا، جنبهٔ معنوی دارد.

دستاوردهای خیام

نجوم

با توجه به یکی از ابیات اشعار خیام دربارهٔ چرخش جهان و سیارات و حیران بودن آدمی در این میان، بسیاری از محققان ادبی و علمی معتقدند که خیام سالها قبل از دانشمندان مشهوری همچون گالیله و کوپرنیک می‌دانسته که سیارات درحال گردش به دور خورشید می‌باشند. در این شعر اینطور آمده‌است که:

"این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغ‌دان و عالم فانوس
ما چون صوریم کاندر او حیرانیم (گردانیم)"

ادوارد فیتز جرالد ترجمهٔ خود از اشعار خیام، شاعر، ریاضی‌دان و منجم ایرانی را «رباعیات عمر خیام» نامیده‌است. در اهمیت رباعیات خیام همین بس که مارک تواین نیز آن را می‌ستاید؛ مارک تواین در زندگی‌نامهٔ خود نوشتش که به تازگی به چاپ رسیده، فاش می‌سازد که قصد داشته‌است گلچینی از ترجمهٔ فیتز جرالد از رباعیات خیام را، اساس و سرلوحهٔ کارهای خود قرار دهد. در زمان تواین ترجمه فیتز جرالد از اثر خیام، بی‌اندازه مشهور شده بود، چون روح تقدیر و تقدیر گرایی، قرن نوزدهم میلادی را فراگرفته بود. یکی از رباعیات خیام بسیار مورد توجه محققان بوده‌است؛ا

ادوارد بایلز کاول(EdwardBylesCowell)، دوست و استاد زبان فارسی فیتز جرالد، در همان سال‌ها رونوشت خود از رباعیات خیام را منتشر ساخت و در آن این عبارت را این گونه ترجمه کرد: «تصویر یک فانوس خیال». این استعاره در اینجا شبیه به «سایه بازی» است، اما در اصل به «فانوس خیال» اشاره دارد. نخستین نمونهٔ پروژکتور اسلایدی در اواخر قرن شانزدهم میلادی اختراع شد. آتاناز کیرشر (AthanasiusKircher) و کریستین هوگنز (ChristiaanHuygens)، به عنوان مخترعان فانوس خیال در جهان شناخته شده‌اند؛ مشهور است که کیرشر اصل آن را در سال ۱۶۴۶ میلادی اثبات کرده و هوگنز که دانشمند و نظریه‌پرداز امواج نور است، یکی از این فانوس‌های خیال را در سال ۱۶۵۹ میلادی ساخته؛ یعنی مدتها بعد از این شعر خیام.

ریاضیات

صفحه اول رساله در علم کلیات وجود، کتابخانه دیجیتال ملی ایران

س.ا. کانسوا گفته: «در تاریخ ریاضی سده‌های ۱۱ و ۱۲ [میلادی]، و شاید هم بتوان گفت در تمام سده‌های میانه، حکیم عمر خیام متولد نیشابور خراسان نقش بِسزایی داشته‌است.»

پیش از کشف رسالهٔ خیام در جبر، شهرت او در مشرق‌زمین به‌واسطهٔ اصلاحات سال و ماه ایرانی و در غرب به‌واسطهٔ ترجمهٔ رباعیاتش بوده‌است. اگر چه کارهای خیام در ریاضیات (به ویژه در جبر) به صورت منبع دست اول در بین ریاضی‌دانان اروپایی سدهٔ ۱۹ میلادی مورد استفاده نبوده‌است، می‌توان رد پای خیام را به واسطهٔ طوسی در پیشرفت ریاضیات در اروپا دنبال کرد.کهن‌ترین کتابی که از خیام نامی به میان آورده و نویسندهٔ آن هم‌دورهٔ خیام بوده، نظامی عروضی مؤلف چهار مقاله است؛ ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر می‌کند و اسمی از رباعیات او نمی‌آورد. با این وجود جورج سارتن با نام بردن از خیام به عنوان یکی از بزرگ‌ترین ریاضی‌دانان قرون وسطی چنین می‌نویسد:

خیام اول کسی است که به تحقیق منظم علمی در معادلات درجات اول و دوم و سوم پرداخته، و طبقه‌بندی تحسین‌آوری از این معادلات آورده‌است، و در حل تمام صور معادلات درجه سوم منظماً تحقیق کرده، و به حل (در اغلب موارد ناقص) هندسی آن‌ها توفیق یافته، و رسالهٔ وی در علم جبر، که مشتمل بر این تحقیقات است، معرف یک فکر منظم علمی است؛ و این رساله یکی از برجسته‌ترین آثار قرون‌وسطایی و احتمالاً برجسته‌ترین آن‌ها در این علم است.

او نخستین کسی بود که نشان داد معادلهٔ درجهٔ سوم ممکن است دارای بیش از یک پاسخ باشد یا این که اصلاً جوابی نداشته باشند. «آنچه که در هر حالت پنداشته شده رخ می‌دهد بستگی به این دارد که آن مقاطع مخروطی که وی از آن‌ها استفاده می‌کند در هیچ نقطه یک‌دیگر را برش ندهند، یا در یک یا دو نقطه یکدیگر را برش ندهند.». گفته: خیام «نخستین کسی بود که گفت معادلهٔ درجهٔ سوم را نمی‌توان عموماً با تبدیل به معادله‌های درجهٔ دوم حل کرد، ولی می‌توان با بکار بردن مقاطع مخروطی به حل آن دست یافت.» همچنین گفته: «در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریهٔ هندسی معادلات درجهٔ سوم موفق‌ترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام داده‌است.».

یکی دیگر از آثار ریاضی خیام رسالة فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس است. او در این کتاب اصول موضوعهٔ هندسهٔ اقلیدسی اصل موضوعهٔ پنجم اقلیدس را دربارهٔ قضیهٔ خطوط متوازی که شالودهٔ هندسهٔ اقلیدسی است، مورد مطالعه قرار داد و اصل پنجم را اثبات کرد. به نظر می‌رسد که تنها نسخه کامل باقی‌مانده از این کتاب در کتابخانهٔ لایدن در هلند قرار دارد. «در نیمهٔ نخست سدهٔ هیجدهم میلادی، ساکری پایه نظریهٔ خود را دربارهٔ خطوط موازی بر مطالعهٔ همان چهارضلعی دوقائمهٔ متساوی‌الساقین که خیام پنداشته بود قرار می‌دهد و کوشش می‌کند که پنداشته شده‌های حاده و منفرجه‌بودن دو زاویهٔ دیگر را رد کند.» درکتاب دیگری از خیام که اهمیت ویژه‌ای در تاریخ ریاضیات دارد رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) هرچند خود این رساله هرگز پیدا نشد ولی خیام خود به این کتاب اشاره کرده‌است و ادعا می‌کند قواعدی برای بسط دوجمله‌ای {\displaystyle (a+b)^{n}} کشف کرده و اثبات ادعایش به روش جبری در این کتاب است. بنابرین از دیگر دست‌آوردهای وی موفقیت در تعیین ضرایب بسط دو جمله‌ای (بینوم نیوتن) است که البته تا سدهٔ قبل نامکشوف مانده بود و به احترام سبقت وی بر اسحاق نیوتن در این زمینه در بسیاری از کتب دانشگاهی و مرجع این دو جمله‌ای‌ها «دو جمله‌ای خیام-نیوتن» نامیده می‌شوند. نوشتن این ضرایب به صورت منظم مثلث خیام-پاسکال را شکل می‌دهد که بیانگر رابطه‌ای بین این ضرایب است.

به هر حال قواعد این بسط تا {\displaystyle n=12} توسط طوسی (که بیشترین تأثیر را از خیام گرفته) در کتاب «جوامع الحساب» آورده شده‌است. روش خیام در به دست آوردن ضرایب منجر به نام‌گذاری مثلث حسابی این ضرایب به نام مثلث خیام شد، انگلیسی زبان‌ها آن را به نام مثلث پاسکال می‌شناسند که البته خدشه‌ای بر پیشگامی خیام در کشف روشی جبری برای این ضرایب نیست.

ستاره‌شناسی

یکی از برجسته‌ترین کارهای خیام را می‌توان سروسامان دادن گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ پادشاهی ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶–۵۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی بدین منظور مدار گردش کرهٔ زمین به دور خورشید را تا ۱۶ رقم اعشار محاسبه نمود. سروسامان دادن در ۲۵ فروردین ۴۵۸ هجری خورشیدی (۳ رمضان ۴۷۱ هجری قمری) انجام شد.

فلسفه

تاکنون از خیام پنج رساله فلسفی یافت شده‌است که عبارت اند از: فی الکون و التکلیف، فی الوجود، الضیاء العقلی فی موضوع العلم الکلی، الجواب عن ثلاث مسائل؛ ضروره التضاد فی العالم و الجبر و البقا و در علم کلیات وجود. از این میان تنها رساله در علم کلیات وجود به فارسی بوده و سایرین به زبان عربی می‌باشند.[۶۷] همچنین خیام به درخواست جمعی از دانشمندان اصفهانی در سال ۴۷۲ هجری قمری ترجمه ای به فارسی از خطبه توحیدیه ابن سینا انجام داده‌است.

موسیقی

خیام به واکاوی ریاضی موسیقی نیز پرداخته‌است و در القول علی اجناس الذی بالاربعه مسئلهٔ تقسیم یک چهارم را به سه فاصله مربوط به مایه‌های بی‌نیم‌پرده، با نیم‌پردهٔ بالارونده، و یک چهارم پرده را شرح می‌دهد.

ادبیات

خیام زندگی‌اش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالی‌که هم دوره‌هایش از رباعیاتی که امروز مایه شهرت و افتخار او هستند بی‌خبر بودند. هم دوره‌های خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکرده‌اند. صادق هدایت در این باره می‌گوید.

گویا ترانه‌های خیام در زمان زیستنش به دلیل خشک مغزی مردم پنهان بوده و دسته‌بندی نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته یا در حاشیهٔ جنگ‌ها و کتب اشخاص باذوق به گونه اب قلم‌انداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده‌است.

با کنار گذاشتن رباعیات تکراری، ۵۷ رباعی به دست می‌آید. این ۵۷ رباعی که نزدیک درستی انتساب آن‌ها به خیام روشن است کلیدی برای درست کردن و شناختن سره از ناسره به دست تصحیح کنندگان می‌دهد. با کمک این رباعی‌ها زبان شاعر و روش فلسفی وی تا اندازهٔ زیادی آشکار می‌شود. زبان خیام در شعر طبیعی و ساده و بی‌آلایش است و در شعر پیرو کسی نیست. وانگهی؛ هدف خیام از سرودن رباعی شاعری به معنی رایج نبوده‌است بلکه به واسطهٔ داشتن ذوق شاعری نکته‌بینی‌های فلسفی خود را در قالب شعر بیان کرده‌است

متاثران از اندیشه‌های خیام در ایران و جهان

صادق هدایت بر این باور است که حافظ از تشبیهات خیام بسیار استفاده کرده‌است، تا حدی که از متفکرترین و بهترین پیروان خیام به‌شمار می‌آید. هر چند که به نظر او افکار حافظ به فلسفهٔ خیام نمی‌رسد، اما بنا به نظر صادق هدایت حافظ این نقص را با الهامات شاعرانه و تشبیهات رفع کرده‌است و برای نمونه به قدری شراب را زیر تشبیهات پوشانده که تعبیر صوفیانه از آن می‌شود. اما خیام این پرده پوشی را ندارد.[۹۵] برای نمونه حافظ دربارهٔ بهشت سخن می‌گوید:

باغ فردوس لطیف است و لیکن زینهار تو غنیمت شمر این سایهٔ بید و لب کشت

اما خیام بدون پرده‌پوشی می‌گوید:

گویند بهشت و حور عین خواهد بود آنجا می‌ناب و انگبین خواهد بود
گر ما مِی و معشوقه گزیدیم چه باک؟ چون عاقبت کار چنین خواهد بود

آثار

خیام آثار علمی و ادبی بسیاری تألیف کرده‌است:

ریاضیات:

  • رسالة فی البراهین علی المسائل الجبر و المقابله به زبانعربی، در بارهٔ معادلات درجهٔ سوم.
  • رساله شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس در مورد خطوط موازی و نظریهٔ نسبت‌ها.
  • رسالهٔ مشکلات الحساب، این اثر باقی نمانده‌است.
  • رساله‌ای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب
  • رساله در تحلیل یک مسئله(این عنوان نامی است که غلامحسین مصاحب به رساله ای از خیام که موضوع آن تحلیل یک مسئله هندسی به معادلهٔ درجه سوم و حل آن به وسیله قطوع مخروطی است داده‌اند)

فلسفه:

  • رساله الجواب عن ثلاث مسائل؛ ضروره التضاد فی العالم، و الجبر، و البقا
  • رساله در علم کلیات وجود (رساله فی کلیه الوجود) معروف به «سلسله الترتیب». این رساله با نام «رساله در مابعدالطبیعه» نیز شهرت دارد.
  • رساله فی الوجود
  • رساله الکون و التکلیف به عربی دربارهٔ حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف که خیام آن را در پاسخ پرسش امام ابونصر محمدبن ابراهیم نسوی در سال ۴۷۳ (هجری قمری) نوشته‌است و او یکی از شاگردان پورسینا بوده و در مجموعهٔ جامع البدایع به اهتمام سید محی الدین صبری بسال ۱۲۳۰ و کتاب خیام در هند به اهتمام سلیمان ندوی سال ۱۹۳۳ میلادی چاپ شده‌است.
  • رساله الضیاء العقلی فی الموضوع العلم الکلی
  • رساله در وقوع خیر و شر

فیزیک:

  • رساله میزان‌الحکم. «راه‌حل جبری مسئلهٔ تعیین مقادیر طلا و نقره را در آمیزه (آلیاژ) معینی به وسیلهٔ وزن‌های مخصوص بدست می‌دهد.»
  • مختصر فی الطبیعیات

نجوم:

تاریخ:

  • نوروزنامه، از این کتاب دو نسخه خطی باقی مانده‌است. یکی نسخهٔ لندن و دیگری نسخه برلن.
  • رساله در کشف حقیقت نوروز

جغرافیا:

موسیقی:

  • "شرح المشکل من کتاب الموسیقی" که رساله "القول علی اجناس الذی بالاربعه" بخشی از آن است.

ادبیات:

  • رباعیات خیام به زبان فارسی که در حدود ۲۰۰ چارینه(رباعی) یا بیشتر از حکیم عمر خیام است و زائد بر آن مربوط به خیام نبوده بلکه به خیام نسبت داده شده.
  • اشعار عربی خیام که در حدود ۱۹ رباعی آن بدست آمده‌است.
  • ترجمه خطبه توحیدیه ابن سینا
  • وصیت نامه

سایر:

  • رساله مشکلات ایجاب
  • رساله نظام الملک در بیان حکومت
  • عیون الحکمه
  • رساله معراجیه
  • قسطاس المستقیم

او میزان الحکم را دربارهٔ فیزیک و لوازم الامکنه را در دانش هواشناسی نوشت.

نوروزنامه دیگر اثر ادبی اوست، در پدیداری نوروز و آیین پادشاهان ایرانی و اسب و زر و قلم و شراب که در حدود ۴۹۵ هجری قمری نگاشته شده‌است.

کتاب جبر و مقابله خیام با تلاش دانش پژوهان اروپایی در سال ۱۷۴۲ در یکی از کتابخانه‌های لیدن یافته شد. این کتاب در ۱۸۱۵ توسط تنی چند از دانشمندان فرانسوی ترجمه و منتشر شد.

رساله فی کلیه الوجود و رساله الاوصاف للموصوفات همان "رساله در علم کلیات وجود" است.

.

.

.

9

باباطاهر baba taher

باباطاهر یا باباطاهر عریان، عارف، شاعر ایرانی‌تبار و دوبیتی سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری (سده ۱۱م) ایران و در دوران طغرل بیک سلجوقی بوده‌است. بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته می‌داده‌اند و عریان به دلیل بیان کردن مسائل به صورت بی پرده و عریان بوده‌است. باباطاهر عریان همدانی بوده و مسلک درویشی و فروتنی او که شیوهٔ عارفان است سبب شد تا وی گوشه‌گیر گشته و گمنام زیسته و تفصیلی از زندگانی خود باقی نگذارد.

آثار باباطاهر

برخی معتقدند ترانه‌ها یا دو بیتی‌های باباطاهر در بحر هزج مسدس محذوف سروده شده‌است. البته اطلاق عنوان فهلویات بر این نوع دو بیتی‌ها احتمالاً نشان می‌دهد که آن‌ها در زبان پهلوی و مربوط به گویش ایران میانه آن باشد. با این حال روبن آبراهامیان خاورشناس ارمنستانی به این نتیجه رسید که گویش بکار رفته در دوبیتی‌های باباطاهر گرایش نزدیکی با گویش مورد استفاده توسط یهودیان معاصر همدان دارد. گویش یهودیان همدان در شاخه شمال غربی زبان‌های ایرانی طبقه‌بندی شده‌است. دو قطعه و چند غزل و مجموعه کلمات قصار به زبان عربی از آثار دیگر اوست. کتاب سرانجام شامل دو بخش عقاید عرفاً و صوفی و الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی است. تعداد دوبیتی‌های وی تا ۳۵۴ دوبیتی برشمرده‌اند. چند نمونه از دوبیتی‌های باباطاهر:

مکن کاری که بر پا سنگت آیو جهان با این فراخی تنگت آیو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو را از نامه خواندن ننگت آیو
مو آن رندم که نامم بی قلندر نه خون دیرم نه مون دیرم نه لنگر
چو روز آیه بگردم گرد گیتی چو شو گرده به خشتی وانهم سر
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده وینه دل کنه یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد زنم بر دیده تا دل گرده آزاد
خداوندا که بوشم با که بوشم مژه پراشک خونین تا که بوشم
همم کز در برانن سو ته آیم تو کم از در برانی وا که بوشم
هزارت دل بغارت برده ویشه هزارانت جگر خون کرده ویشه
هزاران داغ ویش از ویشم اشمر هنی نشمرده از اشمرده ویشه
چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی که یک سر مهربونی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت دل لیلی از او شوریده تر بی
خداوندا به فریاد دلم رس کس بی کس تویی مو مانده بی کس
همه گویند طاهر کس نداره خدا یار منه چه حاجت کس

​.

.

.

10

دقیقی daghighi

ابو منصور محمد بن احمد توسی که بیشتر به کوتاهی با نام دقیقی شناخته می‌شود (زاده‌شده پس از ۳۲۰ – درگذشت در مابین سال‌های ۳۶۷ تا ۳۶۹ هجری قمری) شاعر بزرگ پارسی‌زبان بود. او از نخستین کسانی بود که پیش از فردوسی تلاش کرد داستان‌های ملی ایران را به شعر درآورد و از پیشگامان حماسه‌سرایی به زبان فارسی است. بخشی از شاهنامه سرودهٔ اوست که فردوسی آن‌ها را در اثر خود گنجانده‌است. زادگاه وی بنا به روایات گوناگون، توس، بلخ، سمرقند و بخارا ذکر شده‌است، اما بر پایهٔ پژوهش‌های نوین، این‌گونه پنداشته می‌شود که او زادهٔ شهر توس بوده‌است. دقیقی با دربار شاهان سامانی در پیوند بود و به تشویق نوح دوم سامانی به نظم درآوردن شاهنامه ابومنصوری را آغاز کرد. اما پیش از آنکه آن را به پایان برساند، به دست غلام خود کشته شد. پس از آن فردوسی توسی کار دقیقی را ادامه داد و شاهنامهٔ ابومنصوری را که منثور بود به نظم درآورد. فردوسی در شاهنامهٔ خود داستان زندگی دقیقی را به کوتاهی نقل کرده و هزار بیتی که دقیقی سروده را هم در شاهنامهٔ خود گنجانده و بدین‌گونه از ازدست‌رفتن آن‌ها جلوگیری کرده‌است. در دوران‌های نوین، از سوی خاورشناسان این دیدگاه مطرح شد که دقیقی یک زرتشتی بوده، ولی امروزه این دید با پژوهش‌های بیشتر رد شده و دقیقی را یک مسلمان شیعه به‌شمار می‌آورند. دقیقی یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین شاعرهای فارسی‌زبان است و تأثیری فراوان بر شاعرهای پس از خود، به ویژه سبک حماسی شعر فارسی گذاشته‌است.

منبع‌شناسی

کتاب‌هایی که یادی از دقیقی یا شعرهایش کرده‌اند: شاهنامه فردوسی (۴۰۰)، تاریخ بیهقی (نیمه دوم سده پنجم)، شرح قصیده ابوالهیثم (پایان سده چهارم و آغاز سده پنجم)، چهار مقاله نظامی عروضی (پیرامون ۵۵۰ هجری)، حدائق‌السحر رشید وطواط (سده ششم)، ترجمان‌البلاغه (آغاز سده ششم)، لباب‌الالباب عوفی (۶۱۷ تا ۶۲۵)، مونس‌الاحرار محمد جاجرمی (۷۴۱)، تاریخ سیستان، تاریخ گزیده (۷۳۰)، دیوان فرخی، غضایری، معزی، ادیب صابر، سوزنی، لغت فرس اسدی توسی، صحاح‌الفرس، فرهنگ جهانگیری، سخن و سخنوران تألیف فروزانفر، احوال رودکی از سعید نفیسی، و مقاله تقی‌زاده در مجله کاوه.

در نوشته‌های خاورشناسان به دو دلیل از دقیقی یاد شده. در جای‌هایی که سخن از ادبیات فارسی و شاعرهای این زبان است، چون دقیقی از پیشگامان شعر فارسی بوده نامش در میان دیگر شاعرها آورده می‌شود. مناسبت دیگر آن است که کسانی که به جستجو در زندگانی فردوسی پرداخته‌اند، همچنان به دلیل اینکه بخشی از شاهنامه سرودهٔ دقیقی است، از پژوهش دربارهٔ او نیز سر باز نزده‌اند. در اینجا برخی از مهم‌ترین پژوهش‌هایی که خاورشناسان دربارهٔ دقیقی انجام داده‌اند را به کوتاهی می‌آوریم. این مطالب برگرفته از مقالهٔ ایرج افشار است که در سال ۱۳۵۵ خورشیدی چاپ شده‌است.

نخستین کوشش از سوی خاورشناسان برمی‌گردد به هنگامی که لمسدن، از نظامیان انگلیسی مقیم هند، نخستین مجلد شاهنامه را در سال ۱۸۱۱ میلادی در کلکته به چاپ رسانید. پس از او کسانی که به شاهنامه پرداختند، در پیشگفتارهای خود به ناچار از دقیقی و پیشگامی او در سردون حماسه ملی ایران نیز سخن یاد کردند.

یکی از خاورشناسان آلمانی به نام هرمان اته میان سال‌های ۱۸۷۲ و ۱۸۷۵ به انتشار دو مقاله به زبان آلمانی پرداخت و در آن‌ها از دقیقی یاد کرده بود. نخستین مقاله دربارهٔ فردوسی، و دیگر مقاله‌ای دربارهٔ پیشروان و معاصران رودکی (۱۸۷۵) بود. اته یکی از نخستین کسانی است که بحث دربارهٔ زرتشتی بودن دقیقی را مطرح کرد و بر پایه آن، سرودن شاهنامه را بیشتر ناشی از حس و توجه شاعر به عوالم روحی و فکری او عنوان کرد.

تئودور نولدکه در سال ۱۸۹۲ در جلد دوم مجموعه پژوهش‌های مربوط به زبان فارسی که در شهر وین انتشار یافت، ضمن بحثی دربارهٔ شعر فارسی از سهم دقیقی در حماسه ایران یاد کرد و موضوع زرتشتی بودن دقیقی را یکی از مباحث اصلی بحث خود قرار داد.

ادوارد براون که اولین مجلد از اثر پایدارش بنام «تاریخ ادبیات ایران» که در سال ۱۹۰۲ انتشار یافت، در دو صفحه از آن کتاب به زندگانی دقیقی پرداخت و ضمن بازگویی و بازبینی آنچه در کتاب‌ها و مآخذ قدیم ایرانی دیده بود، تا اندازه‌ای به دیدگاه‌های مستشرقان نیز پرداخت. او پس از آن بحث کوتاهی دربارهٔ ممدوحین می‌آورد و برخلاف پیشینیان خود می‌گوید که دقیقی زرتشتی نبوده‌است. این نخستین بار بود که در برابر عقاید نولدکه و اته و هرن، نظری مخالف گفته می‌شد.

در سال ۱۹۱۳ نخستین مجلد از چاپ اول دائرةالمعارف اسلام انتشار یافت. در این دائرةالمعارف ذیل تخلص دقیقی پنج شش سطری به زندگانی او اختصاص داشت. این نخستین بار بود که نام دقیقی در یک دائرةالمعارف اروپایی وارد شده بود. در حالی که نام فردوسی و همگنان او سال‌ها پیش از آن در دائرةالمعارف‌های دیگر جایگاه خود را یافته بود. مقاله کوتاه دائرةالمعارف اسلام به دست کلمان هوار خاورشناس فرانسوی نوشته شده بود.

شدر در سال ۱۹۳۲ مقاله‌ای تحت عنوان «آیا دقیقی زرتشتی بود؟» در جشن نامه خاورشناس نامی جرج یاکوب به چاپ رسانید و این عقیده را اظهار کرد دقیقی زرتشتی نبوده‌است.

کتاب «تاریخ ادبیات ایرانی» تألیف یان ریپکا مستشرق در سال ۱۹۵۶ به زبان چکی در پراگ به چاپ رسید. سه سال پس از آن در سال ۱۹۵۹ ترجمهٔ آلمانی آن در لایپزیک منتشر شد. ریپکا سه صفحه از این کتاب را به زندگانی دقیقی اختصاص داده‌است. آنچه در تحقیق او تازگی دارد اظهارنظریست که در باب کشته شدن دقیقی بدست می‌دهد و علت آن را به دلایل آنچه فردوسی در حق دقیقی آورده‌است، به اخلاق خشونت‌آمیز و تند دقیقی منحصر می‌کند. او می‌گوید زحمات دقیقی مقدمه بلافصل شاهنامه فردوسی بود و هنوز هم آثار آن در این منظومه به روشنی قابل درک است. درست است که دقیقی به تنهایی مبتکر سبک و وزن حماسی نبود ولی بی‌گمان در پیشرفت این دو سهیم بوده‌است و نمونه‌ای پرداخته‌است که فردوسی هم بدنبال آن رفته‌است.

پیشینه به‌نظم‌درآوردن داستان‌های ملی ایران

در اواخر دوره ساسانی کتابی به زبان پهلوی به نام خدای‌نامه نوشته شده بود که داستان‌های ملی ایران را در آن گردآوری کرده بودند. این کتاب در آغاز دوره اسلامی به دست المقفع به زبان عربی برگردانده شد و منبع اصلی «تاریخ» ایران باستان بود. عنوان شماری از کتاب‌ها دربارهٔ قهرمانان ملی ایران هم به عربی و هم به فارسی در دسترس است، که گویا از نوشته‌های فارسی میانه ترجمه شده بودند؛ که همین نوشته‌ها منابع مستقیم یا غیرمستقیم فردوسی در سرودن شاهنامه بوده‌اند. پیش از فردوسی نیز تلاش‌هایی برای به شعر درآوردن این داستان‌ها، هم به عربی و هم به فارسی، انجام شده بود. در پیرامون سال ۲۰۰ هجری قمری (۸۱۵ میلادی)، آبان بن عبدالحمید لاحقی شماری از کتاب‌های ساسانی را به شعر عربی و در بحر رجز برگردانده بود، که از جمله آن‌ها «کتاب مزدک» بود که گویا در شاهنامه هم بکار برده شده‌است. در نیمه نخست سده دهم، مسعودی مروزی شاهنامه‌ای در بحر حجز سروده بود که این بحر بر پایهٔ همان اصول وزنی بحر عربی رجز بنا شده بود. از این شاهنامه تنها سه بیت به جا مانده‌است. دقیقی از شاعرانی بود که در نیمه دوم سده دهم میلادی به نظم درآوردن داستان‌های ملی ایران دست یازید، اما کار او ناتمام ماند تا اینکه فردوسی آن را به پایان رساند.

در زمان سده‌های نخستین اسلام عرب‌ها آشکارا ملل دیگر را تحقیر می‌کردند. این وضع در دوره بنی عباس نهضت ملی شعوبیه را ایجاد کرد. اینان نخست برابری همه مسلمانان را اعلام داشتند، ولی پس از آن مدعی برتری ایرانیان بر عرب‌ها شدند. در این دوره کشمکشی میان نویسندگان ایرانی و عرب در زمینه ادبیات پدید آمد که هر کدام تلاش می‌کردند برتری خود را نشان دهند. از این کشمکش ادبیاتی به زبان عربی پدید آمد که از سده نهم تا یازدهم میلادی ادامه داشت. در سده نهم به این ملت‌پرستی فکری، ملت‌خواهی سیاسی نیز افزوده شد. به دنبال آن نخستین سلسله پادشاهان ایرانی در خراسان پدید آمد که از بغداد دور بود و برای همین کانون بدعت‌های پرشمار سیاسی و مذهبی به‌شمار می‌رفت.[۵] به همت شاعران فارسی‌زبان، زبان فارسی کم‌کم زبان عربی را از دربار شاهان کنار راند. فرمانروایانِ سلسله‌های نخستین ایرانی، از پیشرفت زبان کشور خود خرسند بوده‌اند، چرا که به‌طور غیرمحسوسی رشته‌هایی که ایرانیان را به خلافت پیوند می‌داد، می‌گسست. این خرسندی را از آنجا می‌توان دریافت که آنان بر حفظ سنت‌های تاریخی و افسانه‌ای ایران پافشاری داشتند و به‌کاربستن همین سنت‌ها بود که بزودی حماسهٔ ملی ایران را پدیدآورد.[۶]

در سال ۹۵۷ میلادی یعنی در بهترین دوران سامانیان، شاهنامه ابومنصوری با تلاش ابومنصور المعمری و به دستور ابومنصور عبدالرزاق، حاکم توس، توسط چهار گردآورنده خدای نامک های کهن (که در شاهنامه فردوسی نام برده شده اند) به رشته تحریر درآمد. این شاهنامه منثور پایه‌ای برای سرودن نسخه‌های منظوم شاهنامه شد، ولی خود آن عمری کوتاه داشت. دقیقی از نخستین کسانی بود که پیش از فردوسی دست به سرودن شاهنامهٔ منظوم از روی این شاهنامهٔ منثور ابومنصوری زد. در این باره مورخی[کدام؟] آورده‌است «آنگاه که پیشانی سامانیان به تاج خراسان آراسته شد، آنان خواستار شدند که وقایع عمدهٔ شاهان قدیم ایران به شعر آورده شود. اما در این زمان مقام شعر چنان بلند نبود و آنان نتوانستند به آرزوی خود برسند تا زمانی‌که نوع بن منصور به حکومت رسید. وی با تمام نیرو بر این همت گماشت که از چراغ لطف خود نور خالص این نیت را بیرون دهد و گردن بند این اقدام را به‌گردن دقیقی که سرمشق شعرای زمان خود بود بیاویزد».

هزار بیتی که او سروده دربارهٔ پادشاهی گشتاسپ و ظهور زرتشت و تاختن ارجاسپ به ایران است. او به تشویق نوح دوم سامانی به به‌نظم‌درآوردن شاهنامهٔ ابومنصوری دست یازید.

تاریخ دقیق زادن و مرگ او دانسته نیست، ولی او به دستور نوح بن منصور (پادشاهی از ۳۶۵ تا ۳۸۷) آغاز به به نظم درآوردن شاهنامه کرد و فردوسی کار او را در پیرامون سال‌های ۳۶۵ هجری ادامه داد. مرگ دقیقی باید حدوداً پیرامون ۳۶۶ انجام گرفته باشد. افزون بر آن، آنچنان که فردوسی در شاهنامه گزارش کرده‌است، دقیقی در سن جوانی کشته شد، از این روی می‌توان تاریخ زادن او را پس از ۳۲۰ هجری دانست. به گفتهٔ محمد دبیرسیاقی، چون آغاز فرمانروایی نوح بن منصور در ۳۶۵ ه‍.ق است و فردوسی نیز که کشته‌شدن دقیقی را در شاهنامه خود یاد می‌کند در حدود سال ۳۷۰ ه‍.ق به نظم شاهنامه دست یازیده، بنابراین تاریخ کشته‌شدن این شاعر میان سال‌های ۳۶۷ تا ۳۶۹ هجری قمری باید رخ داده باشد.

دین

در شعرهای دقیقی اشاره‌هایی هست که پژوهشگران را بر آن داشته تا او را زرتشتی بپندارند. اما بر پایهٔ گفتهٔ جلال خالقی مطلق در دانشنامه ایرانیکا، به جز نام اسلامی او، اشاره‌های دیگری هست که نشان می‌دهد او یک مسلمان بوده. اگر زادگاه او توس بوده باشد که از شهرهای کهن شیعه‌نشین بوده و در زمان فرماندار سامانی، ابومنصور عبدالرزاق به مرکز فعالیت‌های ملی‌گرایانه ایرانی تبدیل شده بوده، محتمل است که دقیقی نیز همچون فردوسی یک شیعه بوده‌است. در آن دوره بسیاری از پیروان مذهب شیعه به فرهنگ باستانی ایران افتخار می‌کردند که این کار موجب می‌شده مخالفین آنها، به آن‌ها نام‌هایی چون قرمطی و شعوبی بدهند و آن‌ها را در دستهٔ مجوس و زندیق قرار دهند.

دقیقی آغاز به نظم درآوردن شاهنامه را از پادشاهی گشتاسپ گرفته‌است، نه از آغاز، که این یکی از دلایلی بوده که شماری او را زرتشتی بدانند؛ ولی بر پایه خالقی مطلق، پیش از فردوسی، قهرمانان ملی ایران گشتاسپ و اسفندیار بودند، نه رستم. از آنجایی که گرشاسپ نیز جایی در خدای‌نامه و شاهنامه ابومنصوری نداشته، دقیقی کار را با پادشاهی گشتاسپ آغاز کرده که آغاز روایت اسفندیار نیز هست.

فردوسی در شاهنامه (سده چهارم)، عوفی در لباب‌الالباب (سده هفتم)، حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (سده هشتم)، و کسانی که پس از آن‌ها سرگذشت دقیقی را نوشته‌اند، به نامسلمان بودن او اشاره نکرده‌اند.

دیدگاه زرتشتی‌بودن دقیقی نخستین بار توسط خاورشناسان غربی و گویا از منبعی هندو به گزارش ایشان راه یافته و رفته‌رفته پررنگ‌تر شده. با این حال شواهد نشان از زرتشتی‌بودن او ندارد. جدا از نام او که عربی و از نام‌های پیامبر اسلام است، اینکه گفته می‌شود زرتشتیانی بوده‌اند که دارای نام‌های عربی بوده‌اند در تاریخ مصداق ندارد. بر پایه گفتهٔ محمد جواد شریعت، زرتشتیانی که نام‌های اسلامی دارند، دست کم لقب و اشاره‌ای در نام آنان هست که نشان دهد پیرو این کیش هستند، مانند علی بن عباس مجوسی که کلمه مجوس در پایان نام او نشان از آن داد که او پیرو این کیش بوده‌است.

در جایی دقیقی این‌گونه دربارهٔ خود سخن می‌گوید:

دقیقی چار خصلت برگزیده به گیتی از همه نیکی و زشتی
لب یاقوت‌رنگ و نالهٔ چنگ می خوش‌رنگ و دین زردهشتی

در شاهنامه

فردوسی در مقدمهٔ شاهنامه می‌گوید که چگونه آن «مرد جوان» بر آن شد تا شاهنامه منثور را به نظم درآورد، ولی او را خوی بد یار بود و پیش از آنکه بتواند سرتاسر شاهنامه را به نظم دربیاورد به دست غلام خویش کشته می‌شود. در آغاز پادشاهی گشتاسپ، فردوسی دقیقی را در خواب می‌بیند که از او درخواست می‌کند تا بخیلی نکرده و هزار بیتی که او سروده را در شاهنامه‌اش بگنجاند. از سخن فردوسی به گستردگی این‌گونه برداشته شده‌است که سروده‌های دقیقی تماماً آن بوده که فردوسی آن‌ها را در شاهنامه آورده، اما این‌گونه نیز می‌توان برداشت کرد که بخش مورد نظر، آخرین بخشی بوده که دقیقی پیش از «پایان زندگی خویش» به نظم کشیده، نه لزوماً تنها سروده‌های او. اینکه فردوسی هزار بیت او را گنجانده‌است می‌تواند برای فرار از سردون بخش ظهور زرتشت بوده باشد، چرا که به دست دادن یک تصویر مثبت از زرتشت و کیش او، می‌توانست موجب آن شود که مسلمانان به فردوسی تهمت زردشتی‌بودن بزنند.[۱۸] خالقی مطلق البته با این دید مخالف است و آن بخش از شاهنامه را دربرگیرندهٔ مطلب «حادی» نمی‌بیند که فردوسی بخواهد از آن بگریزد. او همان دلیل اینکه فردوسی به ارزش کار دقیقی آگاه بوده و خواسته این هزار بیت از دست نروند و بمانند را محتمل‌تر می‌داند.

سبک

گفتهٔ دبیرسیاقی، دقیقی قدرت طبع و کلام نیک درهم بافته دارد، در غزل‌سرایی لطیف و در ستایندگی قوی و در مضمون‌آوری نوآور و تازه‌گوی است و دل‌انگیزی و روانی را در قول و غزل خویش از یاد نبرده‌است. با این حال او را در داستان‌سرایی به پای فردوسی نمی‌داند و گشتاسپ‌نامهٔ او را پس از شاهنامه از دیگر منظومه‌های بحر متقارب برتر می‌داند.[۲۹] بر پایه جلال خالقی مطلق در دانشنامه ایرانیکا، هزاربیت دقیقی در شاهنامه نسبت به سخن فردوسی زبانی باستانی‌تر و کهنه‌تر دارد، اما خشک و تهی از استعاره‌ها و تصویرهایی است که در سخن فردوسی دیده می‌شود. فردوسی پس از آوردن سروده‌های دقیقی در شاهنامه، با آنکه با احترام نسبت به او سخن می‌گوید و او را راهبر خود می‌پندارد، ولی هم‌زمان لب به نکوهش او نیز می‌گشاید و آن را برای حماسه ملی ایران سزاوار نمی‌بیند.

تأثیرها

دقیقی یکی از مهم‌ترین شاعران در دوره‌های نخستین شعر فارسی است. او راه را برای شاعران پس از خود همچون فردوسی هموار کرد، که فردوسی نزدیک به هزار بیت از دقیقی را در شاهنامهٔ خود گنجانده‌است. هر چند که نمی‌توان به وجود آوردن سبک و شیوهٔ غالب در ادبیات حماسی فارسی را تماماً به دقیقی نسبت داد، ولی بی‌گمان دقیقی سهم زیادی در به وجود آوردن آن داشته‌است. پس از ابو عبدالله جعفر رودکی، دقیقی به همراه ابوشکور بلخی و شهید بلخی، مهم‌ترین سرایندگان سده ۱۰ میلادی هستند. شاعران دوران‌های بعد دقیقی را در ردیف گویندگان بزرگ نام برده و سخن او را ستوده‌اند و از دیوانش نسخه برداشته‌اند و در طرز سخنگویی و شیوهٔ شاعری بدو اقتدا کرده‌اند. ناصر خسرو در سفرنامه از قطران تبریزی، شاعر سده پنجم یاد می‌کند که در تبریز دیوان دقیقی و منجیک ترمذی را نزد او آورده و مشکلات آن دو دیوان را از وی پرسیده‌است. اما امروزه جدا از هزار بیت گشتاسپ‌نامه که فردوسی آن‌ها را در شاهنامه آورده، تنها نزدیک به سیصد بیت، از قطعه و قصیده و ابیات پراکنده در دست است.

.

.

.

11

سنایی​ sanaei

ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی یا حکیم سنایی (۴۷۳۵۴۵ قمری)، شاعر و عارف فارسی‌زبان قرون پنجم و ششم هجری که در شهر غزنه (واقع در افغانستان امروزی) دیده به‌جهان گشود. وی از بزرگ‌ترین صوفیان و شاعران قصیده‌گو و مثنوی‌سرای زبان پارسی است که در سدهٔ پنجم هجری می‌زیسته‌است. برخی معتقدند که سنایی شاعری است که برای نخستین بار عرفان را به صورت جدی وارد شعر فارسی کرد ولی صوفیان پیش از او نیز در اشعار خود مضامین عرفانی را بیان کرده‌اند که می‌توان به شاهنامه فردوسی اشاره کرد. تصوف سنایی با آن‌که ازسخنان قلندران و اهل ملامت نیز مایه می‌گیرد، چیزی معتدل است.

سنایی طی عمر خود سه حالت شخصیتی مختلف پیدا کرده‌است. نخست مداح و هجاگوی بوده، پس از آن وعظ و نقد اجتماعی روی آورده و دست آخر عاشق و قلندر و عارف شده‌است. سنایی تا آخر عمر گرفتار این سه حالت بوده‌است.

رفتن به بلخ

سنایی چند سالی از دوران جوانی را در شهرهای بلخ و سرخس و هرات و نیشابور گذراند. می‌گویند در زمانی که در بلخ بود به کعبه رفت. بعد از این‌که از مکه بازگشت مدتی در بلخ ماند.

آنچه که سنایی را از غزنی به بلخ کشاند، غیر از عشقی که در جوانی بدان گرفتار بود، تا حدی نیز امید به احسان «خواجه اصیل الملک هروی» داشت. در بلخ، سنایی از احسان خواجه اصل هروی بی‌بهره نماند اما زود میانه آن‌ها برهم خورد و تند زبانی‌های سنایی او را گرفتار آزار و محنت کرد و بلخ را رها کرد و بار سفر به مقصد «سرخس» بست. در سرخس نیز کژخویی، بد زبانی و بینوایی خود را همراه برد و شکایت او از فقر و تنگدستی اقتصادی در این دوره از عمر او در اشعارش بازتاب یافته‌است. پس از آن سنایی به «هرات» رفت و مدتی در آنجا ساکن شد و سپس به «نیشابور»، «خوارزم»، «بلخ» و راهی حج شد. پس از بازگشت از حج دوباره به بلخ آمد، اما زیارت مکه او را کاملاً دگرگون کرده بود و آثار تحول درونی و انقلاب فکری در سنایی آغاز شد و دل از ستایشگری و زندگی بی‌بندبار گذشته گرفت و به پرهیزکاری و زهد روی آورد. سنایی پس از مدتی اقامت در بلخ، دوباره راهی سرخس شد و تا سال‌ها به آسودگی در آنجا زیست و از ستایش و حرمت بسیاری در نزد مردم سرخس برخوردار بود. «قوام الدین درگزینی» وزیر معروف عراق در دستگاه «سلجوقیان»، در سرخس به جستجوی سنایی برآمد و خواست تا او را دوباره به دربار ببرد اما سنایی که دیگر سر صحبت با اهل دنیا فرود نمی‌آورد درخواست او را رد کرد و از سرخس بیرون شد. خبرگزاری فارس: نگاهی به زندگی، آثار و آرامگاه سنایی غزنوی. بازدید: مارس ۲۰۱۶.

سنایی، مثنوی سیرالعباد الی معاد را در سرخس سروده و با مدح سیف الدین محمد بن منصور قاضی سرخس به پایان برده‌است.

وی پس از خروج از سرخس به شهرهای خراسان مسافرت کرد و دوباره به زادگاه خود غزنی بازگشت اما دیگر هرگز به دربار سلاطین پا نگذاشت و مشغول سرایش قصاید زهدآمیز خود شد.

در سال ۵۱۸ ق که به غزنین برگشت یادگار پرارزش سفرهایش مقداری از قصاید وی است. بعد از بازگشت به غزنین می‌گویند که خانه‌ای نداشت و یکی از بزرگان غزنین به نام خواجه عمید احمدبن مسعود به او خانه‌ای بخشید و سنایی تا پایان عمر در غزنین در عزلت به سر برد؛ و در این ایام مثنوی حدیقةالحقیقه را نوشت.

او در مثنوی، غزل و قصیده توانایی خود را به‌وضوح نشان داده‌است.

سنایی دیوان مسعود سعد سلمان را، هنگامی که مسعود در اسارت بود، برای او تدوین کرد و با اهتمام سنایی، دیوان مسعود سعد همان زمان ثبت و پراکنده شد و این نیز از بزرگواری سنایی حکایت می‌کند.

مضامین عرفانی

بسیاری از مفاهیم و مضامین بلند اخلاقی و عرفانی، برای نخستین بار، با سحر و سادگی سخن دلنشین، زلال و از جان برخاستهٔ حکیم سنایی به ادبیات کهن فارسی پررنگ شد.

این سخن تحفه‌ای‌ست ربانی رمز اسرارهای روحانی
خاطر ناقصم چو کامل شد به سخن‌های بکر حامل شد
هر نفس شاهدی دگر زاید هریک از یک شگرف‌تر زاید
شاهدانی به چهره همچو هلال در حجاب حروف زهره جمال
در مقامی که این سخن خوانند عقل و جان سِحر مطلقش دانند
خاکیان جان نثار او سازند قدسیان خرقه‌ها دراندازند

طریق‌التحقیق

همین بذرهای اولیهٔ سخنان روحانی و عرفانی است که سنایی پراکنده کرد، و عطار و مولانا و سعدی و حافظ و جز آنان، در طول بیشتر از سه قرن، آن‌ها را به اوج پختگی، صلابت، روانی، و پرمعنایی رسانیدند.
آثار سنایی

قصاید، غزلیات، رباعیات، قطعات و مفردات سنایی در دیوان اشعار وی گرد آمده‌است. جز دیوان، آثار دیگر او عبارت‌اند از:

  1. حدیقةالحقیقه: این منظومه که در قالب مثنوی سروده شده‌است، محتوای عرفانی دارد. این منظومه را الهی‌نامه یا فخری‌نامه سنایی نیز خوانده‌اند. کار سرودن حدیقةالحقیقه در سال ۵۲۵ ق پایان یافته‌است و پنج تا حدود دوازده هزار بیت است.
  2. طریق‌التحقیق: منظومه دیگری در قالب مثنوی است که به وزن و شیوه حدیقةالحقیقه سروده شده‌است و کار سرودن آن در سال ۵۲۸ ق، سه سال بعد از اتمام حدیقةالحقیقه، تمام شده‌است.
  3. سیرالعباد الی المعاد: منظومه‌ای رمزی و عرفانی است شامل هفتصد بیت که در آن از موضوعات اخلاقی سخن رفته‌است. سنایی در این اثر به طریق تمثیل، از خلقت انسان و نفوس و عقل‌ها صحبت به میان آورده‌است. سنایی آن را در سرخس سروده‌است.
  4. کارنامهٔ بلخ: هنگام توقف شاعر در بلخ سروده شده و حدود پانصد بیت است و چون به طریق مزاح سروده شده، آن را مطایبه‌نامه نیز گفته‌اند و به گوشه‌هایی از زندگی خود و پدر و بعضی از معاصرانش پرداخته‌است.
  5. عشق‌نامه: شامل حدود هزار بیت در قالب مثنوی است و در چهار بخش حقایق، معارف، مواعظ و حکم گرد آمده‌است.
  6. عقل‌نامه: منظومه‌ای است که در سبک و وزن عشق‌نامه در قالب مثنوی سروده شده‌است.
  7. مکاتیب: نوشته‌ها و نامه‌هایی از سنایی است که به نثر فارسی نوشته شده و از آن با نام مکاتیب یا رسائل سنایی یاد می‌شود.
  8. تحریمة القلم: مثنوی بسیار کوتاهی در حدود صد بیت که خطاب به قلم سروده و سپس وارد بعضی مسائل عرفانی می‌شود.
  9. شریعه الطریقه
  10. دیوان قصاید و غزلیات
  11. سنائی آباد

.

.

.

12

جامی jami


نورالدّین عبد الرّحمن بن احمد بن محمد (۲۴ آبان ۷۹۳ خرگرد – ۲۷ آبان ۸۷۱ هرات)، معروف به جامی و ملقب به خاتم الشعرا همه‌چیزدان، شاعر، موسیقی‌دان، ادیب و صوفی نام‌دار فارسی‌زبان سده ۹ قمری است.

آثار

از جامی ده‌ها کتاب و رساله از نظم و نثر به زبان‌های فارسی و عربی به یادگار مانده‌است

۱- آثار منظوم: جامی اشعار خود را در دو مجموعه بزرگ گردآوری کرده‌است:

جامی دیوان خود را در اواخر عمر به تقلید از امیر خسرو دهلوی در سه قسمت زیر مدون نمود:

الف) فاتحة الشباب (دوران جوانی)

ب) واسطة العقد (اواسط زندگی)

ج) خاتمة الحیاة (اواخر حیات)

دیوان قصاید و غزلیات این دیوان را جامی در سال ۸۸۴ تدوین و تنظیم کرده‌است. قصاید جامی در توحید و نعت پیامبر اسلام و صحابه و اهل بیت و نیز مطالب عرفانی و اخلاقی‌است. جامی همچنین قصایدی در مدح یا مرثیه سلاطین و حکمای زمانش سروده‌است. غزلیات جامی غالباً از هفت بیت تجاوز نمی‌کند و اکثراً عاشقانه یا عارفانه‌است.

از جامی مقطعات و رباعیاتی نیز باقی‌است که یا محتوی مسائل عرفانی‌است و اشاره به حقایق صوفیانه دارد یا نکته لطیف عاشقانه‌ای در آن نهفته‌است. دیوانی نیز به نام دیوان بی‌نقاط از جامی به‌جای مانده که در تمامی واژه‌های آن هیچ حرف نقطه‌داری استفاده نشده‌است.

  • هفت اورنگ که خود مشتمل بر هفت کتاب در قالب مثنوی است.

مثنوی اول سلسلة الذهب (زنجیره طلا) به سبک حدیقةالحقیقه سنایی و در سال ۸۸۷ سروده شده‌است، در این مثنوی از شریعت، طریقت، عشق و نبوت از دیدگاه عرفانی سخن رفته‌است.این مثنوی بر وزن فعلاتن مفاعلن فعلن می باشد.

مثنوی دوم سلامان و آبسال که به نام سلطان یعقوب ترکمان آق قویونلو است و در سال ۸۸۵ تألیف شده‌است. حکایت سلامان و آبسال نخستین بار در شرح اشارات خواجه نصیرالدین توسی و اسرار حکمه ابن طفیل آمده بود که جامی آن را به نظم فارسی درآورده و این مثنوی بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن می باشد.

مثنوی سوم تحفة الاحرار (هدیه ی آزادگان) نخستین مثنوی تعلیمی جامی است که به سبک و سیاق مخزن‌الاسرار نظامی سروده شده‌است. در این کتاب اشارت‌هایی به آفرینش، اسلام، نماز، زکات، حج، عزلت، تصوف، عشق و شاعری آمده‌است. در انتهای این مثنوی جامی به فرزند خود ضیاءالدین یوسف پندنامه‌ای نگاشته‌است که در آن از جوانی خود یاد کرده‌است. این کتاب بر وزن مفتعلن مفتعلن فاعلن سروده شده است.

مثنوی چهارم سبحةالابرار (نیایش نیکوکاران) و آن نیز مثنوی تعلیمی‌است که در سال ۸۸۷ سروده شده‌است و در آن تعالیم اخلاقی و عرفانی در باب توبه، زهد، فقر، صبر، شکر، خوف، رجا، توکل، رضا و حب آمده‌است.این کتاب بر وزن فعلاتن فعلاتن فعلن نوشته شده و می توان گفت نخستین و شاید آخرین اثر بر وزن فعلاتن فعلاتن فعلن می باشد.

مثنوی پنجم یوسف و زلیخا مثنوی عشقی به سبک خسرو و شیرین نظامی و ویس و رامین فخر گرگانی است که به نام و یاد پیامبر و بیان معراج و مدح سلطان حسین بایقرا آغاز می‌شود. در این کتاب جامی از سوره یوسف در قرآن و نیز از روایات تورات در سفر پیدایش بهره برده‌است. تاریخ تألیف این کتاب را سال ۸۸۸ هجری دانسته‌اند. جامی این کتاب را بر وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن آورده است.

مثنوی ششم لیلی و مجنون مثنوی عشقی‌است که به وزن لیلی و مجنون نظامی و امیرخسرو دهلوی ساخته شده‌است. این کتاب درباره عشق لیلی و مجنون بوده و شباهت بالایی با لیلی و مجنون نظامی دارد. این کتاب بر وزن مفعول مفاعلن فعولن سروده شده است.

مثنوی هفتم خردنامه اسکندری که مثنوی تعلیمی در حکمت و اخلاق است و در آن از حکیمان یونان از سقراط، افلاطون، ارسطو، بقراط، فیثاغورث و اسکندر سخن رفته‌است. این کتاب بر وزن شاهنامه فردوسی بوده و به سبک اسکندرنامه نظامی نگاشته شده است.

بهارستان از دیگر آثار جامی است.

.

.

.

13

خاقانی khaghani

افضل‌الدّین بدیل بن علی خاقانی شروانی، متخلّص به خاقانی (۵۲۰ قمری در شَروان - ۵۹۵ قمری در تبریز) از جملهٔ نامدارترین شاعران ایرانی و از بزرگ‌ترین قصیده سرایان تاریخ شعر و ادب فارسی به‌شمار می‌آید. از القاب مهم وی حَسّان العجم است. آرامگاه وی واقع در شهر تبریز ایران است.

شَروان، زادگاه خاقانی

زبان محاورهٔ مردم اران و شروان مثل ساکنان سایر نواحی شمال غرب ایران، گونه‌ای از زبان پهلوی (یا فهلوی) بوده‌است.[۹] جغرافی‌نویسان قدیم آن زبان را ارّانی نامیده‌اند. ابن حوقل می‌گوید: «مردم بردعه (مرکز قدیم اران) به ارّانی سخن می‌گویند». مقدسی در احسن‌التقاسیم توضیح بیشتر در بارهٔ آن زبان دارد و می‌گوید: «در ارّان به ارّانی سخن می‌گویند و فارسی ایشان قابل فهم است، و در پاره‌ای حرف‌ها به زبان خراسانی نزدیک است.» اما زبان نوشتاری شاعران و نویسندگان آن دیار را «فارسی ارانی» نامیده‌اند (در برابر فارسی دری). آمیزش لهجه‌ها و زبان‌های نواحی مختلف ایران، و رواج سخن خاقانی و نظامی به‌مدت هشتصد سال در سراسر ایران، موجب شد که بسیاری از تعبیرهای خاص آنان وارد فرهنگ‌ها یا زبان شاعران و نویسندگان دیگر شده و جزو فارسی دری درآید.

اما مهم‌ترین ویژگی نزهةالمجالس تا آنجا که به تاریخ ادبیات ایران مربوط می‌شود، ضبط و حفظ آثاری از حدود ۱۱۵ شاعر از شمال‌غرب ایران، از ارّان، شَروان و آذربایجان است که دیوان‌های آن‌ها از بین رفته‌است. از این رو، نزهةالمجالس آیینه‌ای از محیط ذوقی و ادبی و فرهنگی آن نواحی در قرن هفتم، و نموداری از حوزهٔ گستردهٔ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی است. کاربرد فراوان تعبیرهای گفتاری در رباعی‌های نزهةالمجالس، موجب شده که تأثیر زبان پهلوی شمال‌غربی که زبان گفتاری مردم بوده‌است به‌روشنی قابل مشاهده باشد.

برخلاف شاعران اهل دیگر مناطق ایران در آن دوران که غالباً از طبقات بالای جامعه چون ادیبان، دیوانیان و دبیران بودند، در نواحی شمال غرب ایران بسیاری از شاعران از مردم عادی و پیشه‌وران و کارگران بودند و نام‌های آن‌ها چون سقّا، عصفوری (گنجشک‌فروش)، سرّاج، جاندار، لحافی و نظایر آن گواه این امر است. این شاعران غالباً تعبیرهای محاوره‌ای را در شعر خود به کار می‌بردند و از این طریق بسیاری از لغات و اصطلاحات فارسی خاص آن سامان را در اشعار خود به یادگار گذاشته‌اند. علاوه بر این، وجود آگاهی‌هایی از آداب و رسوم، زندگی روزمره، پوشاک، بازی‌ها و سرگرمی‌های مردم در آن دوران از جمله فواید جانبی نزهةالمجالس است.

خاقانی شروانی (۵۸۲ـ۵۲۰ هجری قمری)، از بزرگ‌ترین شاعران ایران در قرن ششم است. وی به‌خصوص در قصیده، صاحب سبک و از قوت اندیشه و مهارت کم‌نظیری در ترکیب‌سازی و مضمون‌پردازی برخوردار است. خاقانی علاوه بر دیوان، صاحب منظومه‌ای به نام تحفةالعراقین و نیز اثر دیگری به نام منشآت است که در برگیرندهٔ نامه‌های اوست. زادگاه خاقانی آنچنانکه از موارد بسیار در دیوان او و به عبارت‌های مختلف برمی‌آید، شهر شَروان از بلاد قفقاز در شمال رود کُر است و در بسیاری از کتاب‌های تاریخی و جغرافیایی و تذکره‌ها نیز شروان به عنوان موطن خاقانی ذکر شده‌است، و اینکه بعضی از تذکره‌نویسان متأخر زادگاه او را به‌صورت «شیروان» ذکر کرده‌اند نادرست است. از موارد متعدد در دیوان او این ابیات را می‌توان به‌عنوان شاهد نقل کرد:

عیب شروان مکن که خاقانی هست از آن شهر کابتداش شر است
عیب شهری چرا کنی بدو حرف کاوّل شرع و آخر بشر است

شروان کهن بعد از انقراض آخرین سلسلهٔ شروانشاهان و استیلای صفویه بر آن شهر، و دست به دست گشتن‌های ان میان ایران و عثمانی ظاهراً ویران شده است و جهانگردان در اواخر عصر صفویه ویرانه‌های خالی از سکنهٔ آن را دیده‌اند. اما شیروان وطن زین‌العابدین شیروانی و بهار شیروانی نام جدید آن ناحیه و ولایت است و شهر مرکز آن شماخی است.

آثار خاقانی

قصاید و غزلیات خاقانی با تصحیح عزیزالله علیزاده در نشر فردوس تهران در سال ۱۳۹۰ در ۸۸۰ صفحه منتشر شده‌است. این اثر شامل ۹۴۴۷ بیت قصیده و ۳۸۵۳ بیت غزل است. کشف الابیات و واژه نامه نیز بدان پیوست شده‌است.

دیوان، شامل قصاید، ترجیعات، مقطعات، غزلها و رباعیات است. دیوان خاقانی به تصحیح سید ضیاءالدین سجادی در سال ۱۳۳۸ در تهران به چاپ رسیده بود.

تحفةالعراقین، مثنوی در سه هزار و دویست بیت است که در سال ۵۵۱ تألیف شده‌است. تحفةالعراقین در شرح نخستین سفر خاقانی به مکه و «عراقین» است و در ذکر هر شهر از رجال و معاریف آن نیز یاد کرده و در آخر هم ابیاتی در حسب حال خود آورده است. تحفةالعراقین به تصحیح یحیی قریب در سال ۱۳۳۰ در تهران به چاپ رسید. پس از آن، چندین نسخه معتبر از تحفةالعراقین شناسایی شد که در این میان نسخه وین (با عنوان ختم‌الغرایب) تاریخ ۵۹۳ هجری را دارد.

قصاید خاقانی به نسبت در مرتبه‌ای بالا قرار دارد. از او قطعات بسیار خوبی نیز دردست است اما غزلیاتش در سطح قصاید او نیستند. شعر خاقانی سبکی دیریاب و بغرنج دارد و بیشتر، نظمی است هنرمندانه با گرایش‌های سخنوری و دقایق لفظی.
خاقانی
مقام شاعری خاقانی

خاقانی از سخنگویان قوی‌طبع و بلندفکر و یکی از استادان بزرگ زبان پارسی و در درجهٔ اول از قصیده‌سرایان عصر خویش است. توانایی او در استخدام معانی و ابتکار مضامین در هر قصیدهٔ او پدیدار است.

شعر خاقانی سبکی دیریاب و بغرنج دارد و بیشتر، نظمی است هنرمندانه با گرایش‌های سخنوری و دقایق لفظی.

خاقانی از بلندپایه‌ترین شاعران پارسی‌گوی و از جمله ادیبانی است که مورد استقبال و اقتباس دیگر شاعران قرار گرفته‌است. شاعران بلندپایه‌ای مانند سعدی و حافظ بسیاری از ابداعات و مضامین او را استقبال و تضمین نموده‌اند. هم اکنون بسیاری از خیابان‌های ایران به نام این شاعر بزرگ نام‌گذاری شده‌اند که از جمله آن‌ها می‌توان خیابان خاقانی در شهرستان ساری را نام برد.

.

.

.

14

ناصرخسرو naser khosro

ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو (۳۹۴–۴۸۱ ه‍.ق) از شاعران بزرگ فارسی‌زبان، فیلسوف، حکیم و جهانگرد ایرانی و از مبلغان مذهب اسماعیلی بود وی در قبادیان از توابع بلخ متولد شد و در یمگان از توابع بدخشان درگذشت. وی بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفه و حساب و طب و موسیقی و نجوم و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش به کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کرده‌است. ناصر خسرو به همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشته‌است. وی در آثار خویش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کرده‌است.

آثار ناصر خسرو

ناصر خسرو دارای تألیفات و تصنیف‌های بسیار بوده‌است، چنانچه خود درین باره گوید: منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن / زین چرخ پرستاره فزونست اثر مرا

آثار ناصر خسرو عبارت اند از:

روشنایی‌نامه

رساله ایست به نثر دری (فارسی) در بیان عقاید اسماعیلیان.

  • خوان‌الاخوان - کتابیست به نثر در اخلاق و حکمت و موعضه.
  • زادالمسافرین - کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان.
  • گشایش و رهایش - رساله‌ای است به نثر روان فارسی، شامل سی پرسش و پاسخ آنها.
  • وجه دین - رساله ایست به نثر در مسائل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت.
  • بستان‌العقول و دلیل المتحرین که از آن‌ها اثری در دست نیست.
  • سفرنامه - این کتاب مشتمل بر بخشی از مشاهدات سفر هفت ساله ایشان بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به حساب می‌آید.
  • سعادت‌نامه - رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.
  • روشنایی‌نامه - این رساله نیز به نظم فارسی است.

غیر از کتاب‌ها و رساله‌های فوق کتاب‌ها و رساله‌های دیگری نیز به حکیم ناصرخصرو و نسبت داده شده‌اند که بعضی افراد در تعلق آن‌ها تردید کرده‌اند. نام این کتاب‌ها و رسالات عبارت است از: اکسیر اعظم، در منطق و فلسفه و قانون اعظم؛ در علوم عجیبه - المستوفی؛ در فقه - دستور اعظم - تفسیر قرآن - رساله در علم یونان - کتابی در سحریات - کنزالحقایق - رساله‌ای موسوم به سرگذشت یا سفرنامه شرق و رساله‌ای موسوم به سرالاسرار. مهمترین و معروف‌ترین اثر ناصر خسرو سفرنامه ناصر خسرو است که مختصری از گزارش مشاهدات مسافرت هفت ساله ناصر خسرو است و به زبان‌های متعددی ترجمه شده‌است. حکیم ناصر خسرو دارای تآلیفات زیادی بوده که برخی از آن‌ها به مرور زمان نابود شده‌است و به دوران ما نرسیده‌اند. چنانچه خود در بارة تألیفات و تصنیفاتش گوید:

دیوان اشعار به فارسیاین کتاب‌ها عبارت اند از:

جامع الحکمتین - رسالة است به نثر دری در بیان عقاید اسماعیلی.یا:

  1. خوان الاخوان - کتابی است به نثر دری در اخلاق و حکمت و موعظه.
  2. زادالمسافرین - کتابی است در حکمت الهی بزبان دری.
  3. گشایش و رهایش - رساله لیست به نثر دری شامل سی سؤال و جواب آنها.
  4. وجه دین - کتابیست به نثر دری در مسایل کلامی و باطن عبادات و احکام شریعت.
  5. دلیل المتحرین - مفقود. (در بیان الادیان ابوالمعالی از آن نام برده شده‌است)
  6. بستان العقول - آن هم مفقود.
  7. - سعادت نامه - رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.
  8. - روشنایی نامه - این هم یک رساله منظوم است.

به غیر از این‌ها کتب و رسالات دیگری نیز منسوب به حکیم ناصر خسرو هستند که ازین قرارند:

اکسیر اعظم، قانون اعظم، دستور اعظم، کنزالحقایق، رسالة الندامه الی زادالقیامه و سرالاسرار.

.

.

.

15

عراقی araghi

شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر بن عبدالغفار کمیجانی یا فخرالّدین عراقی و کمیجانی از شاعران و عارفان و نویسندگان صوفی ادب فارسی در سدهٔ هفتم هجری، مؤلف لَمَعات می‌باشد. وی در تاریخ ۲۰ خرداد ۵۹۲ هجری شمسی معادل با ۱۰ ژوئن ۱۲۱۳ میلادی در خنجین که جزو استان مرکزی است، به دنیا آمد در مورد نام و نسب عراقی میان غالب تذکره‌نویسان اختلاف است. به روایت حمدالله مستوفی در کتاب تاریخ گزیده نام او ابراهیم، لقبش فخرالدین و نام پدر و جدش بوذرجمهر ابن عبدالغفار الجوالقی در همدان است. تولد عراقی بنا به تحقیق سعید نفیسی در خنجین و در سال ۶۱۰ ه‍.ق است؛ که البته در آثار خود فخرالدین عراقی نام خنجین دیده می‌شود. فخرالّدین عراقی در ۸ ذوالقعده ۶۸۸ ه‍. ق، در دمشق درگذشت.

آثار

از عراقی آثاری به نظم و نثر باقی مانده‌است. لمعات که مهمترین اثر منشور عراقی است در زمان صحبت صدرالدین قونوی و تحت تأثیر آثار ابن عربی نوشته شده‌است. این کتاب ۲۷ لمعه دارد و موضوع اصلی آن عشق است که عراقی به پیروی از سوانح احمد غزالی و با توجه به آراء ابن عربی ابعاد مختلف آن را تبیین کرده‌است. مکاتیب و رسالة اللطیفة فی الذوقیات از دیگر آثار منثور عراقی است.

دیوان اشعار وی نیز مشهور است[۶] گرچه عراقی در بیشتر قوالب شعری طبع خود را آزموده، اما هنر شاعری او بیشتر در غزلیاتش ظهور یافته‌است. عشاق نامه یا رساله ده فصل اثر منظوم دیگری از عراقی است که در قالب مثنوی و غزل و در بحر خفیف مسدس محذوف سروده شده‌است. احتمالاً پیش از عراقی سرودن ده فصل یا عشاق نامه وجود داشته‌است اما عراقی با ابتکار این قالب ادبی را رونق بخشید.

نمونه شعر

ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی

همه شب نهاده‌ام سر، چو سگان، بر آستانت

مژه‌ها و چشم شوخش به نظر چنان نماید

در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟

سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟

به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند

به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم

در دیر می‌زدم من، که یکی ز در در آمد

چه کنم؟ که هست اینها گل باغ آشنایی

که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی

که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی

به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی

که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفایی

که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟

که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟

چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی

که : درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی

.

.

16

اسدی توسی asadi-e toosi

ابونصر علی بن احمد اسدی توسی شاعر، نویسنده ایرانی قرن پنجم هجری و سرایندهٔ اثر حماسی گرشاسپ‌نامه است. وی در سال ۴۶۵ هجری در گذشت. مقبره وی در تبریز است.

اسدی از چند جهت در تاریخ ادبیات ایران حائز اهمیت است: کهن‌ترین دستنویس فارسی که به دست آمده‌است به خط اسدی توسی‌است. علاوه بر این وی نخستین واژه‌نامهٔ فارسی را (بنا بر آنچه امروز ما رسیده‌است) به نام لغت فرس تدوین کرد.

آثار اسدی توسی

مناظرات

از مناظراتی که اسدی توسی سروده‌است، پنج مناظره امروزه در دست است. هم خالقی مطلق و هم خطیبی بر این باور هستند که هر پنج مناظره سرودهٔ یک‌نفر هستند،[۵][۱] و خالقی بر این باور است که سنجش بین مناظره‌ها و گرشاسپ‌نامه به روشنی نشان می‌دهد که همهٔ آن‌ها روی هم جز از یک شاعر نیستند.[۵] این مناظره‌ها در قالب قصیده هستند که در فارسی و عربی تا آن هنگام بی‌سابقه بوده‌است (هرچند که در پهلوی چنین نیست و پیش از آن شعری به این گونه به نام درخت آسوریگ بوده‌است). عرب و عجم، مغ و مسلمان، نیزه و کمان، شب و روز، آسمان و زمین. در نخستین مناظره، عرب و عجم، به برتری ایرانیان بر عرب‌ها پرداخته شده‌است. دومین مناظره، مغ و مسلمان، دربارهٔ برتری مسلمانان بر زرتشتیان است که این مناظره، به روشنی یک نوشتهٔ ضدشعوبی است. زمینه‌های متناقض این دو مناظره برخی از پژوهشگران را بر آن داشته تا اینگونه بپندارند که مناظره عرب و عجم از اسدی توسی نیست؛ ولی بر پایهٔ گفتهٔ خالقی مطلق در دانشنامه ایرانیکا، می‌توان این دو مناظره را اینگونه توجیه کرد که به باور اسدی توسی، یک مسلمان ایرانی برتر از یک مسلمان عرب است، اما یک مسلمان، از هر قوم و نژادی که باشد، از یک ایرانی زرتشتی برتر است.[۴] هر دو این مناظره‌ها نسبت به دیگران از نظر هنری کمتر پخته و در مرتبه فروتری جای دارند. مناظره‌های اسدی توسی بر شعر فارسی تأثیری شگرف بر جای نهاد و از پس شاعران بسیاری به تقلید از او به این گونه شعر روی آوردند.

گرشاسپ‌نامه

اسدی سرودن گرشاسپ‌نامه را در پیرامون سال ۴۵۵ هجری قمری در نخجوان و به درخواست محمد بن اسماعیل حصی (یا حصنی)، وزیر ابودُلَف شَیبانی و برادرش ابراهیم، آغاز کرد و آن را در سال ۴۵۸ قمری به پایان رسانده و آن را به امیر پیشکش کرد. گرشاسپ‌نامه نزدیک به ۹ هزار بیت در بحر متقارب دارد؛ کهن‌ترین دست‌نوشتهٔ آن در ماه سفر سال ۸۰۰ قمری رونویسی شده‌است و نزدیک به ۷ هزار بیت دارد. در گرشاسپ‌نامه، ماجراهای گرشاسپ، پدربزرگ رستم که از تخم جمشید بوده و در خدمت ضحاک است، روایت می‌شود. در تاریخ سیستان و مجمل‌التواریخ روایت‌هایی دربارهٔ کتابی به نام «کتاب گرشاسپ» یا «اخبار گرشاسپ» نوشته ابوالمعید بلخی آمده‌است که نشان می‌دهد این کتاب منبع اسدی توسی برای سرودن گرشاسپ‌نامه بوده‌است. اینگونه به نظر می‌رسد که اسدی توسی می‌خواسته گرشاسپ را برتر از رستم، دیگر پهلوان اسطوره‌ای ایرانی نشان دهد، اما بر پایهٔ گفتهٔ خالقی مطلق، چندان در این راه کامیاب نبوده‌است. دغدغه اصلی اسدی توسی قافیه‌پردازی است، از این رو تک‌بیت‌ها بر کل داستان در اولویت هستند. او از اصطلاحات کهن فارسی و عبارات عربی بهره برده‌است. در گرشاسپ‌نامه شاعری، زبان‌شناسی، فلسفه و عرب‌گرایی اسدی نمایان است، اما بلوغ، حکمت، میهن‌پرستی و جهان‌بینی که در شاهنامه هست، در گرشاسپ‌نامه دیده نمی‌شود. گرشاسپ‌نامهٔ منظومِ اسدی توسی با اصل داستان تفاوت چندانی ندارد و به گفتهٔ فروزانفر، اسدی به‌طور قطع از تصرف و تغییر در آن خودداری کرده و به آن سخنی نیفزوده و اصل قصه را تغییر نداده، چنان‌که از سنجش آن با داستان گرشاسپ که در آغاز تاریخ سیستان آمده و از روی کتاب ابوالموید نوشته شده، روشن می‌گردد.

لغت فرس

این واژه‌نامه برای آن نوشته‌شده‌است که واژه‌های ناآشنایی که در فارسی دری یافت می‌شوند را برای مردمان اران و آذربایجان تعریف کند. این واژه‌نامه کهن‌ترین واژه‌نامه در دسترس به زبان فارسی است که بر پایهٔ شعرهای نمونه نوشته شده‌است. در این واژه‌نامه دانسته‌هایی جسته و گریخته دربارهٔ نام‌های برخی از شعرای سده چهارم قمری یافت می‌شود. از این واژه‌نامه چندین دست‌نویس در ایران و جای‌های دیگر در دسترس است که با هم تفاوت‌های بسیاری دارند. گویا کهن‌ترین آن‌ها در کتابخانه و موزه ملی ملک در تهران قرار دارد که به سال ۷۲۲ قمری رونویسی شده‌است. دیباچه این دستنوشته از سال ۱۳۰۲ هجری (۱۸۸۴–۸۵ میلادی) است که در آن گفته شده اسدی این کتاب را به درخواست «پسر خویش»، اردشیر بن دیلمسوپار نجمی» نوشته‌است که او از اسدی به نام «حکیمِ جلیلِ اوحد» یاد می‌کند.

سبک

در گرشاسپ‌نامه آموزه‌های اسلامی نیز دیده می‌شود، اما در اصل روایات کمتر راه یافته‌است. همچنین درآمیختگی‌هایی که میان اسطوره‌های ایرانی و سامی در آغاز دوره اسلامی انجام شده بوده، در گرشاسپ‌نامه راه یافته‌است. در یکجا زرتشت همان ابراهیم پنداشته شده و در جای دیگر هود پیامبر زمان جمشید پنداشته شده، با این همه، می‌توان با سنجیدن گرشاسپ‌نامه با اوستا و ادبیات پهلوی، اصالت بخش‌هایی از آن را به خوبی نشان داد.

اسدی بی‌گمان از شیوه سخن‌سرایی فردوسی سخت تأثیر پذیرفته‌است. بخشی از این تأثیرپذیری با بحر متقارب که با سبک حماسی پیوندی ناگسستنی یافته، مرتبط است. گاهی اسدی شیوه فردوسی را در نمایش صحنه‌ها و وصف‌ها عیناً تکرار می‌کند؛ ولی بر پایهٔ گفته خطیبی، اسدی بیش از دیگر پیروان فردوسی توانسته به سبکی مستقل دست یابد.

بر پایه گفته خطیبی، ویژگی‌های سبک او را می‌توان چنین برشمرد: اسدی به صنایع لفظی و تشبیهات و مبالغه‌های دور از ذهن گرایش بسیار دارد و به شیوه قصیده‌سرایان از به کار بردن اصطلاحات علمی زمان خود روی‌گردان نیست. همچنین در گرشاسپ‌نامه به برخی از ویژگی‌های لغوی و دستوری شاهنامه کمتر برمی‌خوریم، مانند به کار بردن «ابر»، «ابی»، «ابا» و به کار بردن حروف اضافه مضاعفی چون «به سر بر» «به کوه اندرون» «بر اندازه بر» و جز آن.

اسدی از یک سو بیش تز فردوسی واژه‌های کهن و فراموش‌شدهٔ فارسی را بکار برده و از سوی دیگر بیش از فردوسی هم از واژه‌های عربی بهره برده‌است. بر پایه گفته خالقی مطلق، بیشتر واژه‌های عربی شاهنامه در گرشاسپ‌نامه هم آمده‌اند. همچنین خالقی مطلق برآورد می‌کند که نزدیک به صد واژه عربی در گرشاسپ‌نامه آمده‌است که در شاهنامه نیامده است، و از این رو با در نظر گرفتن اینکه شاهنامه شش برابر گرشاسپ‌نامه است و در شاهنامه نزدیک به پانصد واژه عربی بکار رفته، در این صورت گرشاسپ‌نامه دو برابر بیش از شاهنامه واژه عربی دارد. همچنین بسامد کاربرد واژه‌های عربی مشترک بین گرشاسپ‌نامه و شاهنامه، به‌طور نسبی یا حتی مطلق در گرشاسپ‌نامه بالاتر است؛ ولی با همه اینها باید، بر پایه گفته خالقی مطلق، در نظر داشت که همچنان که از ۷۰۴ واژه عربی شاهنامه نزدیک به یک‌چهارم آن حاصل دست‌بردن دیگران در شاهنامه است، از آن سو شماری از واژه‌های تازی گرشاسپ‌نامه هم از دست‌برد دیگران وارد شده‌اند. همچنین گرشاسپ‌نامه شماری واژه ترکی دارد که در شاهنامه نیست، همچون طغرل و ایاغ.

اسدی در گرشاسپ‌نامه از میان صنایع لفظی، انواع صنعت جناس و مبالغه را بیشتر به کار برده. اما بر خلاف شاهنامه که صنایع لفظی در آن طبیعی و پوشیده‌است، در گرشاسپ‌نامه ساختگی و آشکار است. اسدی در تصویرپردازی مانند فردوسی بیشتر به صنعت تشبیه روی می‌آورد و این تشبیهات را می‌توان به تشبیهات حماسی و غیرحماسی بخش کرد. در تشبیهات حماسی پیرو فردوسی است ولی او که در صنعت مبالغه بیش از فردوسی اغراق می‌گوید، در صنع تشبیه نیز بیش از او خیال‌پرداز است. می‌توان گفت که اسدی در صنعت تشبیه پیرو فردوسی و پیشرو نظامی است.

در گرشاسپ‌نامه وصف‌ها را نیز می‌توان به دو گروه وصف‌های حماسی و غنایی بخش کرد و گاهی در یک وصف هر دو شیه به هم آمیخته‌است.

در شاهنامه قهرمانان هر گاه در جایی گرفتار می‌شوند، به خدا روی می‌آورند، ولی در گرشاسپ‌نامه چنین نیست. در شاهنامه همه چیز بر محور ایران می‌چرخد، ولی در گرشاسپ‌نامه بر محور گرشاسپ. به گفته خطیبی، یکی از ضعف‌های اسدی این است که قهرمانان او بی‌چهره هستند و خواننده با تصویری از منش پهلوانان او رو به رو نیست تا بتواند آنان را خوب بشناسد و با آنان خوی بگیرد؛ ولی درون‌مایه شعر اسدی دربارهٔ مسائل اخلاقی و ادب، ساده، استوار و زیباست. او مطالب اندرزی که در منابعش بوده را به خوبی بازگو کرده‌است. همه اندیشه‌های خداشناسی اسدی را می‌توان در شاهنامه بازیافت. به دیده اسدی، بهترین دانش در جهان، شناخت ایزد است. هر چند بزرگی او را هیچگاه نمی‌توان به درستی دریافت و در زندگی هیچ‌گاه نباید امید از یزدان برید. خرد «سَرِ گوهر است» و درستی و بینایی روان از اوست و جز ایزد از همه چیز برتر است.[

.

.

.

17

صائب تبریزی saeb-e tabrizi

میرزا محمّدعلی صائب تبریزی (زادهٔ ۱۰۰۰ هجری/۱۵۹۲ میلادی در تبریز درگذشتهٔ ۷–۱۰۸۶ هجری/۱۶۷۶ میلادی در اصفهان) بزرگ‌ترین غزل‌سرای سده یازدهم هجری و نامدارترین شاعر زمان صفویه است. او در دربار صفوی به عنوان ملک الشعرایی رسید و به او شاه شاعر سبک هندی می‌گویند.

سبک و شیوهٔ صائب

صائب سبکی را به کمال رساند که چند سده پس از او سبک هندی نامیده شد. او اسلوب معادله یا «مدعا مثل» را بیش از دیگر شاعران هم‌روزگارش به کار برده‌است. نازکی خیال و لطافت اندیشه و مضمون سازی‌های ظریف و معنی‌های بیگانه و باریک در شعر وی دیده می‌شود. ابیات غزل وی استقلال معنایی دارند و در یک غزل از چندین موضوع سخن گفته‌است.

صائب را شاعر تک‌بیت‌ها نیز گفته‌اند. از بیت‌های مشهور اوست:

پاکان ستم ز جور فلک بیشتر کشند گندم چو پاک گشت خورَد زخم آسیا
همچو کاغذباد گردون هر سبک‌مغزی که یافت در تماشاگاه دوران می‌پراند بیشتر
اظهار عجز نزد ستم پیشه ابلهیست اشک کباب موجب طغیان آتش است
به فکر معنی نازک چو مو شدم باریک چه غم ز موی‌شکافان خرده‌بین دارم
پر در مقام تجربت دوستان مباش صائب غریب و بی‌کس و بی‌یار می‌شوی
کلید قفل اجابت زبان خاموش است قبول نیست دعا، تا دعا توانی کرد

آثار

مرآت الجمال - ابیاتی در وصف معشوق است

آرایش نگار - ابیاتی مربوط به آینه و شانه

میخانه - اشعاری در باب می و میخانه

واجب الحفظ - برگزیده غزلها

.

.

.

18

بیدل دهلوی bi del

ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بن عبدالخالق ارلاس، (۱۰۵۵–۱۱۳۳) متخلص به بیدل، و نیز مشهور با نام بیدل دهلوی،[۱] شاعر پارسی‌سرای سبک هندی در اواخر قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم هجری است.

زندگی‌نامه

«ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل» فرزند «میرزا عبدالخالق» در سال ۱۰۵۴هـ. ق در پتنه در ایالت بهار هندوستان به دنیا آمد و در آنجا رشد کرد و تربیت یافت. سال تولد او از «انتخاب» و «فیض قدس» در می‌آید. او شاعر پارسی‌گوی است که از ترکان جغتایی برلاس یا ارلاس بدخشان افغانستان بود؛ وی بیشتر عمر خود را در شاه جهان‌آباد دهلی زندگی کرد و آثار منظوم و منثور خود را ایجاد کرد.

او در سال ۱۰۷۹ ه‍.ق بخدمت محمداعظم بن اورنگ زیب پیوست. سپس، به سیاحت پرداخت، و سرانجام، در «سال ۱۰۹۶ ه‍. ق» در دهلی سکنی گزید، و نزد آصف جاه اول، (نظام حیدرآباد) دکن منزلت بلند داشت.

بیدل در روز پنج‌شنبه چهارم صفر سال «۱۱۳۳ ه‍. ق» در دهلی زندگی را بدرود گفت و در صحن خانه‌اش، در جایی که خودش وصیت کرده بود، دفن گردید.

در آثار بیدل، افکار عرفانی با مضامین پیچیده، استعارات، و کنایات به‌هم آمیخته، و خیال‌پردازی و ابداع مضامین تازه با دقت و موشکافی زیادی همراه گردیده‌است. در نظم و نثر سبکی خاص دارد، و از بهترین نمونه‌های سبک هندی به‌شمار می‌آید.

شفیعی کدکنی در کتاب شاعر آیینه‌ها در مورد بیدل می‌گوید: «بیدل را باید نماینده تمام عیار اسلوب هندی به‌شمار آوریم.»

آثار

نوشتار اصلی: کلیات بیدل دهلوی

مجموع آثار این سخن‌پرداز و متفکر، به اهتمام و دقتی که شایستهٔ آن بود، تا سال ۱۳۴۱ شمسی انجام نشده بود. تقریباً مجموعه ای از آثار او در سال ۱۲۹۹هجری قمری در مطبعهٔ صفدری در بمبئی به اهتمام ملا نور دین بن جیواو به دستور مختار شاه کشمیری و ملا عبدالحکیم مرغینانی نوشته شده‌است. چند بار هم در هند و ماوراءالنهر - گاهی غزلیات و گاهی هم غزلیات با یکی دو اثر دیگر وی چاپ گردیده بود؛ ولی، هیچ‌یک از این نسخ مشتمل بر تمام آثارش نبوده‌است. تنها نسخهٔ چاپخانه صفدری نسبت به تمام نسخه‌های چاپ‌شده کامل تر بود، اما این نسخه نیز تمام آثار منظوم و منثور بیدل را در برنداشت و سرشار از خطاهای املایی بود. گذشته ازآن چون نوشتن کتاب در متن و حاشیه صورت گرفته بود، برای خواننده خسته‌کننده بود. با وجود کمبودهای موجود در کتاب، نسخه‌های آن نایاب شده بود.

نسخهٔ جامع دیگری بعدها به ارادهٔ سردار نصرالله خان نائب السلطنه در چاپخانه کابل به شکل حروفی با قطع بزرگ، زیر چاپ رفت. اما چاپ نسخهٔ مذکور، که در ترتیب و تدوین آن جمعی از دانشمندان افغانستان اهتمام ورزیده بودند، نزدیک به پایان ردیف دال رسیده بود که نائب‌السلطنه جهان را وداع نمود و دیوان غزل بیدل ناتمام ماند.

در ضمن سایر جنبش‌های علمی و ادبی که توأم با نهضت‌های اجتماعی در سالهای چهل هجری شمسی پدید آمد، تصمیم گرفته شد تا کلیات بیدل در چاپخانه معارف افغانستان چاپ شود. در اوایل مرداد سال ۱۳۴۱ هجری شمسی، غزلیات بیدل که جلد اول از آثار او قرار داده شده بود، در مدت کمتر از یک سال در همان چاپخانه، چاپ شد و به این طریق پیامی که این شاعر و متفکر بزرگ به جهان بشریت دارد، در دسترس علاقه‌مندان گذاشته شد؛ و به‌همین ترتیب جلدهای بعدی یکی پس از دیگری به چاپ رسیدند:

در این دیوان، هر غزل به ترتیب حروف هجا که در آخر قافیه‌ها آمده، به سلسلهٔ حروف الفبا چاپ شده و این ترتیب در حرف اول مصراع اول مطلع نیز رعایت گردیده‌است. در پایان هر جلد فهرستی نیز ترتیب و چاپ شده که جستجو کردن و یافتن غزل‌ها آسان شود. در چاپ این دیوان، توجه دکتر میر نجم الدین انصاری، سعی استاد عبدالحق بیتاب، همکاری سید محمد داود حسینی به خصوص اهتمام و کوشش شبانه‌روزی شاعر و محقق خال محمد خسته قابل یادآوری است. قابل ذکر است که مطابق ادعای رابندرابنداس خوشگو، مؤلف کتاب «سفینهٔ خوشگو، طبع پتنه، بهار» کلیات بیدل در هنگام حیات خودش نیز تدوین شده بود و تعداد اشعار او را قید نموده که نظمً و نثرً آثار بیدل را نود و نه هزار بیت می‌داند و از آن جمله تعداد غزلیات را پنجاه و چند هزار درج کرده‌است. مثنوی عرفان هم از آثار اوست که به زبان فارسی نوشته شده‌است.

.

.

19

ابوسعید ابوالخیر aboo saeid

ابوسعید فضل‌الله بن احمد بن محمد بن ابراهیم میهنی (ابوسعید فضل‌الله بن ابوالخیر احمد) مشهور به شیخ ابوسعید ابوالخیر (۳۵۷ - ۴۴۰ قمری) عارف و شاعر نامدار ایرانی‌تبار قرن چهارم و پنجم است. ابوسعید ابوالخیر در میان عارفان مقامی بسیار برجسته و ویژه‌ای دارد و نام او با عرفان و شعر آمیختگی عمیقی یافته‌است. چندان که در بخش مهمی از شعر پارسی چهره او در کنار مولوی و خیام قرار می‌گیرد، بی‌آنکه خود شعر چندانی سروده باشد. در تاریخ اندیشه‌های عرفانی‌اش در بالاترین سطح اندیشمندان این گُسترهٔ پهناور در کنار حلاج، بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی به‌شمار می‌رود. همان کسانی که سهروردی آن‌ها را ادامه دهندگان فلسفه باستان و ادامه حکمت خسروانی می‌خواند. از دوران کودکی نبوغ و استعداد او بر افراد آگاه پنهان نبوده‌است.

او سال‌ها در مرو و سرخس فقه و حدیث آموخت تا در یک رویداد مهم در زندگی‌اش، درس را رها کرده و به گرد صوفیان پیوست و به وادی عرفان روی آورد.
شیخ ابوسعید پس از دریافت طریقه تصوف در نزد شیخ ابوالفضل سرخسی و ابوالعباس قصاب آملی به دیار اصلی خود (میهنه) بازگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت و در سن ۴۰ سالگی به نیشابور رفت.
در این سفرها بزرگان علمی و شرعی نیشابور با او به مخالفت برخاستند، اما چندی نگذشت که مخالفت‌ها به موافقت بدل شد و مخالفان وی تسلیم شدند.

او تمام عمر خویش را در تربیت مریدانش سپری کرد. نوهٔ شیخ ابوسعید ابوالخیر، محمد بن منور، در سال ۵۹۹ کتابی به نام اسرار التوحید دربارهٔ زندگی و احوالات شیخ نوشته‌است.

ابوسعید در روز پنجشنبه (شب آدینه) چهارم شعبان ۴۴۰ قمری در میهنه وفات یافت.

دیدار با ابن سینا

داستان دیدار او با ابن سینا که در کتاب اسرارالتوحید آمده بسیار پر آوازه است:

گویند ابوسعید ابوالخیر به شیخ الرئیس نوشت: مبادا بر مباحث معقول اعتماد کنی؛ زیرا بدیهی‌ترین استدلال شکل اول است، در حالی که شکل اول دوری است. افزون بر این، ثبوت نتیجه متوقف بر کلیت کبراست و کلیت کبرا بر صدق اکبر بر اصغر متوقف است؛ زیرا اصغر از جمله افراد اکبر است. شیخ الرئیس در پاسخ گفت: کلیت کبرا موقوف بر اندراج اصغر است به اجمال، و مقصود از نتیجه حصول نتیجه است به تفصیل.

.

.

.

20

منصور حلاج mansoor-e hallaj

ابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر مشهور به حسین بن منصور حلاج (کنیه: ابوالمغیث) صوفی، شاعر و عارف ایرانی قرن سوم هجری بود. او در ۲۴۴ هجری به دنیا آمد. به خاطر عقایدش عده‌ای از علمای اسلامی آموزه‌هایش را مصداق کفرگویی دانسته، او را به اتهام صوفی بودن تکفیر کردند و حکم به ارتدادش دادند. قاضی شرع بغداد به دستور ابوالفضل جعفر مقتدر، خلیفه عباسی حکم اعدامش را صادر کرد و در ذیقعده سال ۳۰۹ هـ.ق. به جرم «کُفرگویی و الحاد»، پس از شکنجه و تازیانه در ملاعام به دار آویخته شد. سپس سلاخی‌اش کردند و دست و پا و سرش را بریدند و پیکرش را سوزاندند و خاکسترش را به رود دجله ریختند.

جمله معروف «انا الحق» (من حقیقت هستم) که در ادبیات فارسی بارها تکرار شده‌است، از حلاج است. برخی این مسئله را نشانه‌ای از ادعای خدایی کردن حلاج می‌دانند؛ حال آنکه عده‌ای دیگر بر این باورند خدا از طریق حلاج سخن گفته‌است.

شاعران فارسی‌زبانی هم‌چون عطار نیشابوری، حافظ، سنایی، مولوی، ابوسعید ابوالخیر، فخرالدین عراقی، مغربی تبریزی، محمود شبستری، قاسم انوار، شاه نعمت‌الله ولی و اقبال لاهوری محمد علي بهمني دربارهٔ او بیت‌هایی سروده‌اند.

نام‌ها

او بیشتر به نام پدرش، منصور حلاج، معروف است. برای وی کنیه‌های دیگری نیز چون «ابو عماره»، «ابو محمد» و «ابو مسعود» نیز آورده‌اند.

اهل فارس او را ابوعبدالله الزاهد، اهل خراسان ابوالمهر، اهل خوزستان حلاج الاسرار، در بغداد مصطلم، در بصره مخبر. اهل هند ابوالمغیث و اهل چین او را ابوالمعین می‌خواندند.

برای شناخت و درک بیشتر حقایق حسین حلاج می‌توانید به تذکره اولیاء نوشته عطار نیشابوری مراجعه کنید.

برای لقب او، «حلاج»، سه توجیه آورده‌اند:

  1. پدرش پیشه حلاجی داشته‌است.
  2. نیکو سخن می‌گفته و رازها را حلاجی می‌کرده‌است.
  3. کرامتی در همین زمینه از خود نشان داده‌است. از کنار یک انبار پنبه می‌گذشت، اشاره کرد و دانه از پنبه بیرون آمد.

زندگی‌نامه

کودکی و نوجوانی

حسین بن منصور در سال ۲۴۴ هجری قمری در روستای تور از توابع بیضای شهرستان سپیدان استان فارس در خانواده‌ای تازه مسلمان و سنی مذهب متولد شد، جد او محمّی، زردشتی و از اعقاب ابوایوبِ انصاری، صحابی مشهور، بود که مسلمان شده بود. او در دارالحفاظ شهر واسط به کسب علوم مقدماتی پرداخت و در ۱۲ سالگی حافظ قرآن شد. سپس برای درک مفاهیم قرآن نزد سهل بن عبدالله تستری رفت و راه و رسم تصوف را از او آموخت و خرقه پوشید.

سفر و ازدواج

زمانی که سهل به بصره تبعید شد، حسین نیز به همراه استاد خویش به بصره رفت. چندی بعد در ۱۸ سالگی به بغداد رفت و نزد عمرو بن عثمان مکی ۱۸ ماه همنشین شد. حلاج در بصره با امّ‌الحسین، دختر ابویعقوب اقطع صوفی، منشی جنید، ازدواج کرد و دارای سه پسر و یک دختر شد. ازدواج او با اعتراض شدید استادش، عمرو مکی، روبه‌رو شد. این اعتراض به اختلاف و دشمنی بین استاد و پدرزنش، ابویعقوب اقطع، انجامید عمرو بن عثمان از او رنجید و او را از خود راند. او نیز راهی بغداد شد و در حلقه درس جنید بغدادی وارد شد اما جنید او را به مدارا با استاد و خلوت‌نشینی فراخواند.

سفر به مکه

۲۶ ساله بود که برای زیارت کعبه راهی مکه شد و یک سال مجاور بیت‌الحرام ماند. غذایش در هر روز سه لقمه نان و اندکی آب بود و جز برای قضای حاجت از آن خارج نمی‌شد. پس از مجاورت کعبه به بغداد بازگشت و دوباره به حلقه یاران جنید بغدادی پیوست اما به جهت دعوی «اناالحق» از جانب آن‌ها طرد شد و رابطه خود را با صوفیه برید. بعد از سفر سوم خود به حج، پدر زنش ابویعقوب و استادش عمروبن عثمان نیز از او بیزاری جستند. جنید نیز پس از ایجاد اختلاف و شنیدن سخنان حلاج به او گفت: تو در اسلام رخنه‌ای و شکافی افکنده‌ای که سر جدا شده از پیکرت می‌تواند آن را مسدود کند.

سفر به ماوراءالنهر و چین

پس از ایجاد اختلاف بین حلاج و استادانش او به سفرهایی به هند، خراسان، ماوراءالنهر، ترکستان، چین و… پرداخت و طرفداران و پیروانی را نیز با خود همراه کرد. طوری‌که مردم هندوستان او را «ابوالمُغیث» مردم چین و ترکستان «ابوالمعین»، مردم خراسان و فارس «ابوعبدالله زاهد» و مردم خوزستان او را «شیخ حلاج اسرار» خطاب می‌کردند. وی در این سفرها موفق به نگاشتن آثاری هم شد. حلاج در این سیاحتها، ضمن فراخواندن بت‌پرستان به اسلام، عقاید خود را نیز انتشار داد. وی در میان ترکان ایغوری و مردمان دیگر، ضد ثنویت (زندقه) نیز تبلیغ کرد.

بازگشت به بغداد

او پس از سفرهای طولانی و دیدار با مانویان و بودائیان به بغداد بازگشت و نقطه تمرکز فعالیت‌های خود را در آنجا قرار داد. او در میان مردم می‌گشت و با انجام اموری خارق‌العاده آن‌ها را به عقاید خویش دعوت می‌کرد و به آنان اینطور می‌گفت که مهدی موعود از طالقان ظهور خواهد کرد و ظهور وی نزدیک است. به همین جهت بزرگانی چون شیخ توسی، ابن اثیر و ابن ندیم او را در زمره مدعیان بابیت قرار داده‌اند.

حج سوم

در حج سوم ــ که در حدود سال ۲۹۰ هجری انجام شد و دو سال با اعتکاف تمام در آن دیار به طول انجامیدـ در اندیشه و گفتار او تغییر اساسی پدید آمد.[۱۸] پسرش، حمد، در این‌باره می‌گوید که پس از بازگشت از سومین حج به بغداد، احوال او به کلی دگرگون شد و مردم را به چیزهایی خواند که او از آن‌ها بی‌خبر است. از برخی اشعار او پیداست که با این نیت به مکه رفت تا عقاید باطل خود را به پیشگاه حق عرضه کند و به جای گوسفند خود را قربان سازد. مخالفان حلاج گفته‌اند وی پیش از سفر حج، در هند نور ایمانش را به کفر باخت.

تبلیغ افکار

پس از انزوا و دوری حلاج از اهل تصوف وی سعی کرد در میان امامیه برای خود طرفدارانی پیدا کند و با وجودی که حلاج اهل تسنن بود، با ارسال نامه‌هایی به بزرگان امامیه چون ابوسهل نوبختی و ابوالحسن بابویه خود را نائب امام زمان معرفی می‌کرد. حلاج پس از ادعای بابیت تصمیم گرفت ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی (متکلم امامی) را به مسلک خویش آورد که در نتیجه هزاران شیعه امامی که تابع او بودند را به عقاید حلولی خویش معتقد سازد. به ویژه آنکه جماعتی از درباریان خلیفه، به حلاّج حسن نظر نشان داده و جانب او را گرفته بودند؛ ولی ابوالحسن بابویه که پیری مجرّب بود، نمی‌توانست ببیند او با مقالاتی تازه، خود را معارض حسین بن روح نوبختی وکیل امام غایب معرفی می‌کند. ابوسهل نوبختی در پاسخ به حلاج گفت: «وکیل امام زمان باید معجزه (گواهی بر مدعا) داشته باشد. اگر راست می‌گویی، موهای مرا سیاه کن. اگر چنین کاری انجام دهی، همه ادعاهایت را می‌پذیرم». حسین بن حلاج که می‌دید ناتوان است، با تمسخر مردم روبه‌رو شد و به قم شتافت و به مغازه علی بن بابویه (پدر شیخ صدوق) رفت و خود را نماینده امام زمان خواند. مردم قم نیز بر وی شوریدند و او را با خشونت از شهر بیرون افکندند. ابن حلاج، پس از آن‌که جمعی از خراسانیان ادعایش را پذیرفتند، دوباره به عراق رفت.

فرار و پنهان شدن

گسترش بدبینی‌ها و شکست هواداران حلاج، بغداد را برای او ناامن کرد؛ از این‌رو، وی به تستر گریخت و در آنجا، که مرکز هواخواهان حنبلی‌اش بود، پنهان شد.در همین فاصله برخی از یاران حلاج، به سبب پافشاری بر عقاید او، دستگیر شدند و به عقاید کفرآمیز خود دربارهٔ ربوبیت حلاج اعتراف کردند.

دستگیری

حلاج دو سال متواری و مخفی بود تا آنکه ابوالحسن علی‌بن احمد راسبی که از قدیمی‌ترین دشمنان حلاج بود، اتفاقاً مخفیگاه او را کشف کرد. حلاج با لباس مبدل، در حالی‌که سعی در انکار هویت خود داشت، دستگیر شد و هویتش با خیانت یکی از پیروان او، به نام حماد دَبّاس، فاش گردید. دبّاس قبلاً در بغداد دستگیرشده و زیر شکنجه قول داده بود برای کشف مخفیگاه حلاج همکاری کند. راسبی پیامی برای دربار فرستاد مبنی بر اینکه حلاج مدعی ربوبیت و قائل به حلول است؛ بنابراین، در ربیع‌الآخر ۳۰۱، حلاج را در راه رفتن به بغداد، وارونه بر مرکب سوار کردند و لوحه‌ای به گردنش آویختند که بر آن نوشته شده بود: «این از داعیان قرمطی است».

حبس

دوران حبس حلاج در سال‌های ۳۰۱–۳۰۸ هجری با دست به دست شدن مکرر منصب وزارت مصادف بود. حلاج این فرصت را غنیمت شمرد و به نشر افکار خود در میان زندانیان پرداخت. گزارش‌های بسیاری از بروز کرامات و خوارق عادات او در زندان خبر می‌دهد و همین عامل برشمار مریدان حلاج از میان زندانیان افزود. او طی این مدت نوشته‌هایی را نیز تحریر کرد و به تببین نظرات و عقاید خود پرداخت. این‌گونه به نظر می‌رسد که یکی از انگیزه‌ها برای تشکیل دادگاه دوم همین نوشته‌ها بوده‌است..

.

.

21

خواجه عبدالله انصاری abdollah ansari

ابواسماعیل عبدالله بن ابی‌منصور محمد (زادهٔ ۲ شعبان ۳۹۶ ه‍.ق/ ۳۸۵ ه‍.ش / ۱۰۰۶ م. در شهر هرات درگذشتهٔ ۲۲ ذی الحجه ۴۸۱ ه‍.ق/ ۴۶۷ ه‍.ش / ۱۰۸۸ م) در هرات معروف به «پیر هرات» و «پیر انصار» و «خواجه عبدالله انصاری» و «انصاری هروی»، دانشمند و عارف صوفی مسلک ایرانی بود. او به عنوان یکی از نوابغ ادبی و چهره‌های شاخص و خراسان قدیم در قرن ۱۱ میلادی/ ۵ ه‍.ق شناخته می‌شود که به عنوان مفسر قرآن، محدث، اهل فن جدل و استاد اخلاق، دستی بر آتش داشته‌است. عمده شهرت وی به خاطر فن سخنوری، اشعار و متون نغز و بی مانندش، به خصوص در مدح و ثنای خداوند به زبان‌های عربی و فارسی بوده‌است.

وی از اعقاب ابوایوب انصاری است که صحابهٔ پیغمبر بود. مادرش از مردم بلخ بود و عبدالله خود در هرات یکی از شهرهای غربی افغانستان کنونی متولد شد و از کودکی زبانی گویا و طبعی توانا داشت چنان‌که شعر فارسی و عربی را نیکو می‌سرود و در جوانی در علوم ادبی و دینی و حفظ اشعار عرب مشهور بود و مخصوصاً در حدیث قوی بود و آمالی بسیار داشت و در فقه روش امام حنبل را پیروی می‌کرد.

وی در تصوف از استادان زیادی تعلیم گرفت ودو بار به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی شتافت و این دیدارها تاًثیر زیادی در روحیات و منش وی داشته‌است. محل اقامتش بیشتر در هرات بود و در آنجا تا پایان زندگانی به تعلیم و ارشاد اشتغال داشت.

انصاری شعر می‌سرود ولیکن بیشتر شهرت وی به جهت رسالات و کتب مشهوری است که تألیف کرده‌است و از آن جمله‌است ترجمهٔ املاء طبقات‌الصوفیهٔ سلمی به لهجه هروی و تفسیر قرآن که اساس کار میبدی در تألیف کشف‌الاسرار قرار گرفته‌است.

از رسائل منثور او که به نثر مسجع نوشته مناجات‌نامه، نصایح، زادالعارفین، کنزالسالکین، قلندرنامه، محبت‌نامه، هفت‌حصار، رسالهٔ دل و جان، رسالهٔ واردات و الهی‌نامه را می‌توان نام برد.

عقاید

وی با وجود اینکه استاد علوم اسلامی مانند تفسیر، حدیث، اصول و عقاید بود، با علم کلام و اهل آن مخالف بود و قرآن را یگانه دلیل و مرشد مؤمن می‌شمرد که می‌تواند او را به توحید حقیقی رهنمون شود.

هم استاد شریعت بود و هم پیر طریقت. در حالی که فقیه ضد بدعت بود در زندان پوشنگ عشق عرفانی وجود او را تسخیر کرد.

  • هرکس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
    دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هردو جهان را چه کند
    • در راه خدا دو کعبه آمد حاصل یک کعبه صورت است و یک کعبه دل
      تا توانی زیارت دل‌ها کن کافزون ز هزار کعبه باشد یک دل
      • ابوجهل از کعبه می‌آید ابراهیم ز بتخانه کار به عنایت تو بود باقی بهانه

        خواجه عبدالله انصاری با فلاسفهٔ زمان خود و تفکرات آنها موافق نبود و عبدالحسین زرین‌کوب در کتاب جست و جو در تصوف از فتنهٔ عظیمی سخن می‌گوید که پس از آمدن یک واعظ با افکار فلسفی در ماه رمضان به هرات ایجاد شد و با افروخته شدن خشم پیر هرات از کلام وی، مردم بر واعظ شوریدند و خانه‌اش را آتش زدند

        شخصیت

        شیخ نور الدین عبد الرحمن جامی (مرگ در ۸۹۸ ق) در کتاب نفحات الانس من حضرات القدس می‌گوید: "ابو اسماعیل عبدالله بن ابی منصور محمد الانصاری الهروی قدس الله تعالی سره، لقب وی شیخ الاسلام است. وی از فرزندان ابو منصور مت الانصاری است؛ و مت انصاری پسر ابو ایوب انصاری است که صاحب رحل رسول خدا است، یعنی پیامبر اسلام هنگام مهاجرت به مدینه در خانه او فرود آمد؛ و مت انصاری در زمان خلافت عثمان با احنف بن قیس به خراسان آمده بود و در هرات ساکن شد. ابوایوب در شمار اهل صفّه بود.

      • آثار

.

.

22

منوچهری دامغانی manoochehri

اَبوالنَّجم احمَدبن قوص‌ بن احمد منوچهری دامغانی (در گذشته به‌سال ۴۳۲ هجری) معروف به منوچهری شاعر ایرانی سده پنجم هجری اهل دامغان بود. او را شاعر طبیعت خوانده‌اند. تخلص خود را از نام نخستین ممدوح خود فلک المعالی منوچهر بن قاموس وشمگیر پنجمین حکمران زیاری گرفته‌است. بازتاب عناصر طبیعی نظیر رنگ، صوت، عناصر بویایی در آثار منوچهری چشمگیر است. هرچند منوچهری اولین سراینده ایرانی نیست که از سرایندگان عرب متاثر شده‌است، با وجود این، شاید در میان سرایندگان فارسی زبان پیش از خود یا معاصرانش هیچ کس به اندازه او از ادبیات عرب تأثیر نپذیرفته باشد.

موضوع و قالب شعری

بیشتر شعرهای او دربارهٔ طبیعت است. منوچهری علاوه بر آشنایی به زبان عربی، از دانش‌هایی چون نحو، پزشکی، ستاره‌شناسی، و موسیقی آگاهی داشت، و در شعر خود از واژه‌های خاص این دانش‌ها بهره می‌برد. دیوان منوچهری مشتمل بر اشعاری است که در قالب غزل، قصیده، مسمط، قطعه، و ترکیب‌بند سروده شده و موضوعاتی چون ستایش، وصف و خمریه را در بر می‌گیرد. منوچهری قالب مسمط را برای نخستین بار در شعر پارسی پدید آورده است. اشعار او معمولاً در دو سبک می‌باشد. یا تغزل و اشعاری که به جوانی او هنگام شاعری باز می‌گردد و دیگری مدح و ستایش سلاطین و بزرگان زمانه که از رسوم معمول شاعری آن زمان بوده‌است. در اشعار او مفردات و اصطلاحات عربی بسیار دیده می‌شود که توانایی او در ادبیات عرب را منعکس می‌سازد.

به کارگیری واژه‌ها و اصطلاحات عربی، حتی واژه‌های غریب و نامانوس، اشاره به نام نزدیک به سی سراینده عرب در دیوان او، اشاره به مطالعه و حفظ دیوانهای سرایندگان عرب، بهره‌گیری از اسلوب و درون‌مایه سروده‌های عربی، برخی از مصادیق این توجه به‌شمار می‌آیند. زبان او در شعرش نه به سادگی و روانی زبان رودکی و فرخی است و نه به استواری و پختگی زبان عنصری. عبدالحسین زرین کوب در توصیف زبان شعری اش اینگونه گفته است: "زبانی شیرین اما درشت و ناهموار است و رایحه ی فضل فروشی از آن به مشام می رسد".و علتش همان عربی دانی و عربی خوانی او و مراجعه مکررش به دیوان‌های شاعران عرب بوده‌است. مقاله‌ای که در حوزه ادبیات تطبیقی و با هدف بررسی میزان تأثیرپذیری منوچهری دامغانی از معلقه امرؤالقیس انجام شده‌است، بیانگر تأثیرپذیری منوچهری دامغانی در دو چامه خود از معلقه امرؤالقیس در محور عمودی و موتیف است. علی‌رغم این موارد، در محور افقی ابتکار و استقلال عمل منوچهری، به ویژه در زمینه توصیفات کاملاً به چشم می‌خورد.

در سال ۱۳۲۶ دیوان منوچهری دامغانی توسط محمد دبیرسیاقی منتشر شد که آخرین تجدید نظر وی از این دیوان در سال ۱۳۸۷ به وسیلهٔ انتشارات زوّار چاپ شده‌است. تصحیح دیگری توسط برات زنجانی توسط مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران در سال ۱۳۸۷ چاپ شد. در سال ۱۳۹۰ دیوان منوچهری دامغانی به تصحیح عزیزالله علیزاده در تهران توسط انتشارات فردوس در قطع وزیری و ۳۳۶ صفحه شامل قصاید، قطعات، مُسَمّطات، رباعیّات، دوبیتی و ابیات دیگر، کشف الابیات، همراه با وزن و بحر تمام اشعار منتشر شده‌‌است. در سال ۱۳۹۳ دیوان منوچهری دامغانی به تصحیح حبیب یغمایی و به کوشش سید علی آل داود از سوی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار منتشر شده‌است.

.

.

.

23

فخرالدین اسعد گرگانی fakhreddin as ad

فخرالدین اسعد گرگانی شاعر داستانگوی ایرانی نیمهٔ نخست سده پنجم هجری است. ولادت او در آغاز قرن پنجم هجری در گرگان و چنانچه پسوند وی نشان می‌دهد اهل گرگان بوده‌است. وفات فخرالدین اسعد بعد از سال ۴۴۶ و گویا در اواخر عهد طغرل سلجوقی اتفاق افتاده‌است.

وی زاده شهر باستانی جرجان و از داستان‌سرایان بزرگ ایران است و معتزلی مذهب بوده‌است. او همزمان با سلطان ابوطالب طغرل (۴۲۹–۴۵۵) می‌زیسته‌است. او در فتح اصفهان با طغرل همراه بوده و بعد از آنکه سلطان از اصفهان به قصد تسخیر همدان خارج شد، فخرالدین اسعد با وی به همدان نرفت و با عمید ابوالفتح مظفر نیشابوری حاکم اصفهان در آن شهر ماند و تا ز مستان سال ۴۴۳ را در آن شهر به‌سر برد. گفتگوهای او با امیر ابوالفتح مظفر به نظم داستان ویس و رامین توسط او انجامید.

بعدها بسیاری از گویندگان در منظومه‌های خویش به شیوهٔ شاعری وی توجه نمودند که ازآن‌جمله نظامی گنجوی را باید نام برد که هنگام سرودن خسرو و شیرین به برخی از موارد این کتاب نظر داشته‌است.

.

.

.

24

وحشی بافقی vahshi bafghi

کمال‌الدّین یا شمس‌الدّین محمّد وحشی بافقی یکی از شاعران نامدار سدهٔ دهم ایران است که در سال ۹۳۹ هجری قمری در شهر بافق از توابع یزد چشم به جهان گشود. دوران زندگی او با پادشاهی شاه طهماسب صفوی و شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده هم‌زمان بود. وی تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش سپری نمود. وحشی در جوانی به یزد رفت و از دانشمندان و سخنگویان آن شهر کسب فیض کرد و پس از چند سال به کاشان عزیمت نمود و شغل مکتب‌داری را برگزید. وی پس از روزگاری اقامت در کاشان و سفر به بندر هرمز و هندوستان، در اواسط عمر به یزد یا کرمان دقیقا مشخص نیست بازگشت و تا پایان عمر (سال ۹۹۱ هجری قمری) در این شهر زندگی کرد.

آثار وحشی

این شاعر بزرگ روزگار خود را با اندوه و سختی و تنگدستی و تنهایی گذراند و در اشعار زیبا و دلکش او سوز و گداز این سال‌های تنهایی مشخص است. وی غزل‌سرای بزرگی بود و در غزلیات خود از عشق‌های نافرجام، زندگی سخت و مصائب و مشکلات خود یاد کرده‌است. کلیات وحشی متجاوز از نُه هزار بیت و شامل قصیده، ترکیب بند و ترجیع بند، غزل، قطعه، رباعی و مثنوی است.
وحشی دو منظومهٔ عاشقانه دارد: یکی ناظر و منظور شامل ۱۵۶۱ بیت بر وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن و در بحر هزج مسدس محذوف که عشق پسران شاه و وزیری را بر یکدیگر روایت می‌کند، دیگری فرهاد و شیرین به استقبال از خسرو و شیرین نظامی گنجه‌ای بر وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن و در بحر هزج مسدس محذوف. مثنوی نخستین به سال ۹۶۶ به پایان رسید امّا مثنوی دوم که از شاهکارهای ادب دراماتیک پارسی است، هم از عهد شاعر شهرت بسیار یافت لیکن وحشی ۱۰۷۰ بیت از آن را ساخت. بعدها وصال شیرازی شاعر مشهور سده سیزدهم هجری (۱۲۶۲-۱۱۹۲) سروده و با افزودن ۱۲۵۱ بیت آن را به پایان رسانیده‌است. شاعری دیگر به نام صابر شیرازی بعد از وصال ۳۰۴ بیت بر این منظومه افزود. خلد برین در ۵۸۶ بیت مثنوی مشهور دیگری از وحشی به پیروی از مخزن‌الاسرار نظامی گنجه‌ای بر وزن مفتعلن مفتعلن فاعلن در بحر سریع مسدس مطوی مکشوف سروده شده است. مثنوی‌های کوتاهی از وحشی در مدح و هجو و نظایر آن‌ها بازمانده که اهمیت منظومه‌های یادشده را ندارد.
دیوان وحشی بافقی ۹۰۷۶ بیت مشتمل بر ۳۹۵ غزل شامل ۲۳۳۸ بیت، ۴۳ قصیده شامل ۱۸۷۰ بیت، ۴۳ قطعه شامل ۲۲۴ بیت، ۶۶ رباعی شامل ۱۳۲ بیت، ۱۱ ترکیب بند شامل ۵۸۵ بیت، ۱ ترجیع بند شامل ۱۲۵ بیت، ۱ مخمس شامل ۱۲ بیت، ۱۰ مثنوی شامل ۳۷۹۰ بیت است که با تصحیح عزیزالله علیزاده در انتشارات فردوس در تهران در سال ۱۳۹۲ در ۶۷۲ صفحه منتشر شده‌است.

.

.

.

25

هلالی جغتایی helali

بَدرالدّین (نورالدین) هِلالی جغتایی اَستَرآبادی (مرگ ۹۰۸) یکی از شاعران پارسی گوی سده ۹ هجری خورشیدی بود.

برجسته‌ترین اثر او مثنوی شاه و درویش (شاه و گدا) است که به زبان آلمانی نیز ترجمه شده‌است. اهمیت هلالی به خاطر غزل‌های لطیف و پرمضمون و خوش آهنگ اوست که مجموع آن نزدیک به ۲۸۰۰ بیت است. قصیده‌های هلالی کم ارزش هستند که یکی از آن‌ها را در ستایش عبیدالله خان ازبک سروده است که گویا از ترس بوده‌است.

وی اهل استرآباد (گرگان کنونی) و بزرگ‌شدهٔ این شهر بود و در نوجوانی به هرات رفت. نیاکان هلالی اصالتاً از ترکمن‌های جغتایی بودند که به گرگان هجرت کرده بودند.

هلالی از پرورش‌یافتگان امیر علیشیر نوایی و از هم نشینان سلطان حسین بایقرا تیموری بود. پس از سرودن مثنوی شاه و درویش، بدیع‌الزمان پسر سلطان حسین میرزا، غلام‌ بچه‌ای زیبا را که هلالی طلب کرده بود به عنوان انعام به وی داد.

هلالی استرآبادی شیعه بوده‌است، اما در تشیّع متعصّب نبوده و در درگیری‌های معمول میان سنی و شیعه در آن زمان دخالت نمی‌کرده‌است و همین باعث شده تا پیروان هر کدام از این مذاهب، او را بر مذهب دیگر بدانند.

مرگ

در هنگام محاصره هرات توسط عبیدالله خان ازبک شیبانی در زمان شاه تهماسب یکم که جزئی از ایران بود، هلالی نیز در هرات بود. در آن زمان از سوی سپاه ازبک مستزادی به درون شهر فرستاده شد با این محتوا:

ای اهل هری ز خاص تا عام شما از شاه و گدا
دانم که به‌ هم خورد سرانجام شما از لشکر ما
چون باعث صلح خواجه اسحاق شده یعنی که بود
گبری بهتر ز شیخ‌الاسلام شما در مذهب ما

هلالی در پاسخ این رباعی مستزاد را برای آن‌ها می‌فرستد:

ای شهره شده به ظالمی نام شما از شاه و گدا
آزار بود ز اهل دین کام شما این هست روا
بستید بر اولاد علی نان و نمک چون قوم یزید
صد لعنت معبود بر اسلام شما در مذهب ما

عبیدالله خان ازبک شیبانی پس از اشغال هرات، نخست هلالی را همراه خود کرد اما بعد شعر بالا و برخی از اشعار دیگر را به آگاهی عبید خان رساندند، مانند:

گه در پی آزار دل و جان باشی گاهی ز پی غارت ایمان باشی
با این همه دعوی مسلماًنی چیست کافر باشم گر تو مسلماًن باشی

بعد او را به جرم شیعه بودن و در پی تحریک رشک مندان، شکنجه داد و مأمورانش هلالی را با سری شکسته و خون‌آلود در چهارسوق هرات کشتند. شاعری به نام مهری به دیدار هلالی آمد و این بیت را برای او خواند:

این قطره خون چیست به روی تو هلالی گویا که خون از غصه به روی تو دویدست


آثار

.

.

.

26

مسعودسعدسلمان mas ood saad-e salman

مسعود سعد سلمان شاعر، خوش‌نویس، ادیب و اسب‌شناس دوره غزنویان در نیمه دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم هجری بود. بیشتر اشعار او در قالب قصیده و باقی آن‌ها به صورت رباعی و قطعه هستند.

زندگی

تاریخ و محل تولد

مسعود سعد سلمان، در سال ۴۳۸ هجری به دنیا آمد. پدر مسعود فردی ثروتمند بود که به عنوان سفیر از سوی غزنویان به هند فرستاده شده بود. با اینکه اجداد مسعود اهل همدان بودند اما اربابان تذکره دربارهٔ زادبومش اختلاف نظر دارند. بنا به گفته محمد عوفی وی در همدان به دنیا آمده دولتشاه سمرقندی زادگاهش را جرجان می‌داند. واله داغستانی گوید که اصلش از همدان است ولی مدت‌ها در لاهور به سر برده‌است؛ غلام‌علی آزاده وی را اهل لاهور می‌داند و بدیع‌الزمان فروزانفر در سخن و سخنوران زادگاهش را لاهور نوشته‌است.

زندان

بخشی از حیات هشتاد ساله او به دلیل همدستی با مسعود بن ابراهیم در توطئه علیه پدرش (ابراهیم غزنوی) در زندان‌های دهک، نای، سو و مرنجاب گذشت. بار نخست در سال ۴۷۷ قمری به زندان افتاد و پس از ۱۱ سال در ۴۸۸ هجری توسط فرماندار «چَلَنِدر» آزاد شد و به لاهور بازگشت. ۲ سال بعد و در پی تغییرات سیاسی، بار دیگر برای ۸ سال به زندان افتاد. سال‌های پایانی عمر او به سرودن بهترین شعرهایش در زندان نای گذشت.او خاطرات و رنج‌های خود از زندان را در قالب شعر و زندان‌نامه نگاشته‌است.

آثار

قصیده‌ها

قصیده‌هایش به سبک خراسانی اغلب در مدح پادشاهان غزنوی هستند بیانی ساده و روان داشته و چنین می‌نماید که به فلسفه و ریاضیات آشنا بوده‌است. در اشعارش برخی کلمات هندی دیده می‌شوند.

دیوان‌ها

مسعود، دیوان‌هایی به به زبان‌های فارسی و عربی و هندی داشته‌است.

دیوان فارسی

دیوان فارسی وی قریب به هجده‌هزار بیت دانسته شده‌است و غیر از قصیده، دارای غزل و رباعی، مثنوی، قطعه و چیستان نیز دارد.

دیوان هندی

دیوان هندی او نیز به کلی مفقود است

.

.

.

27

امیر خسرو دهلوی amir khosro dehlavi

حکیم ابوالحسن یمین‌الدین بن سیف‌الدین محمود معروف به امیر خسرو دهلوی (زادهٔ ۶۵۱ در پتیالی، هند – درگذشتهٔ ۷۲۵ هجری قمری در دهلی) او یکی از دو شاعر مهم اوایل قرن هشتم است که سایر سخنوران پارسی‌گوی هند را تحت‌الشعاع قرار دادند و در ادوار بعد هم نفوذی دامنه‌دار در میان شعرای ایران و هند داشتند. آن دو امیرخسرو، و حسن دهلوی بودند. امیرخسرو به زبان‌های فارسی، عربی، ترکی و سانسکریت چیرگی داشت و به سعدی هند معروف بود و او در اوایل حال به «سلطانی» و سپس به «طوطی» تخلص می‌کرد.

آثار

در تذکره‌ها دربارهٔ تعداد آثار امیر خسرو روایت‌های اغراق‌آمیزی نقل کرده‌اند و از قول او نوشته‌اند که شمار اشعارش از چهارصدهزار بیت بیشتر است. آثار منظوم فارسی او عبارت است از:

  • دیوان امیر خسرو، شامل پنج دفتر، هر یک دارای دیباچه‌ای متضمّن سوانح عمر و نکاتی در اسلوب شعری او به قلم خود شاعر؛ بدین قرار:
    • تحفةالصّغر: سروده‌های شانزده تا نوزده سالگی، شامل قصیده‌ها، غزل‌ها، ترجیع‌بندها و زندگینامهٔ مشروح شاعر؛
    • وسط‌الحیوة: سروده‌های شاعر از بیست تا حدود ۳۲ سالگی، شامل قصیده‌ها، ترجیع‌بندها، قطعه‌ها، غزل‌ها و رباعی‌ها. قصیده‌های این دیوان در ستایش و مراثی «نظام‌الدین اولیاء»، «علاء الدّین محمّد» و «معزّالدّین کیقباد» است؛
    • غرّةالکمال: سروده‌های ۳۴ تا ۴۳ سالگی او، شامل قصیده‌ها، ترجیع‌بندها و قطعه‌ها، با مقدمه‌ای مبسوط که در آن شرح زندگانی او به تفصیل آمده‌است؛
    • بقیة نقیّه: سروده‌های دوران پیری شاعر، شامل قصیده‌ها، ترجیع‌بندها، رباعی‌ها و یک مثنوی کوتاه. این دیوان حاوی مدایحی است دربارهٔ «علاءالدّین محمدشاه»، پسر او، بعضی امیران دیگر و نیز مرثیه‌ای در مرگ محمدشاه؛
    • نهایةالکمال: سروده‌های واپسین سال‌های حیات شاعر، مشتمل بر ترجیع‌بند، مثنوی، رباعی، غزل و نیز قصیده‌هایی در مدح «سلطان غیاث‌الدین» و مرثیهٔ «سلطان قطب‌الدین مبارکشاه».
  • دیوان غزلیات، که چند بار جمع‌آوری شده و در هند و پاکستان به چاپ رسیده‌است. نخستین چاپ آن در ۱۸۷۱ م؛ و بار دوم در ۱۳۹۲ هجری در لاهور منتشر شد. دیوان امیر خسرو بارها در هند و ایران تصحیح و چاپ شده‌است.
  • ثمانیهٔ خسرویه: امیر خسرو دهلوی بزرگترین نمایندهٔ ادبیات فارسی‌زبان هند و نخستین ادامه‌دهندهٔ مکتب ادبی نظامی گنجوی است. او به نظامی گنجوی اعتقادی تام داشت و به تقلید و در جواب خمسهٔ نظامی خمسه‌ای ساخته‌است شامل:
  • امیرخسرو دارای تصنیف‌ها و منظومه‌های دیگری نیز به شرح زیر است:
    • قران‌السعدین: مجموعه‌ای از یک سلسله تشبیهات عالی قلمی است که مسایل و موضوعات مختلف را مجسم می‌سازد. به‌علاوه، دو نکتهٔ کاملاً بکر را از اشعار امیر خسرو برای ما روشن می‌کند:
  1. اشعاری با یک‌وزن و قافیه که برای عنوان فصول مختلف بسیار مناسبند و می‌توان آن‌ها را به صورت قصیده به یکدیگر مرتبط ساخت.
  2. تعدادی غزل که احساسات فصول را قبل از ذکر آن منعکس می‌سازد و در عین حال دارای حالت یکنواختی وزن مثنوی نیست.

.

.

.

28

خواجوی کرمانی khajooy-e kermani

کمال‌الدین ابوالعطاء محمودبن علی‌بن محمود، معروف به «خواجوی کرمانی» (زاده: ۶۸۹ ه‍.ق در کرمان – درگذشت: ۷۵۲ ه‍. ق در شیراز) یکی از شاعران نیمهٔ اول قرن هشتم است. آرامگاه خواجو در تنگ الله اکبر شیراز است. وی از شاعران عهد مغول است و اشعاری در مدح سلاطین منطقه فارس در کارنامهٔ خود دارد.

زندگی‌نامه

خواجوی کرمانی که به نخل‌بند شاعران نیز شهرت دارد، در اواخر سدهٔ هفتم هجری در کرمان زاده شد. زمان زایش او را به اختلاف بین ۶۶۹–۶۸۹ هجری ثبت کرده‌اند . او در دوران جوانی خود جدا از کسب دانش‌های معمول روزگار مسافرت را نیز پیشه نموده و بازدیدهایی از مناطق اصفهان، آذربایجان، شام، ری، عراق و مصر نیز داشته‌است و پس از بازگشت از این سفرهای طولانی، مدت اندکی در سیرجان و سپس در شیراز اقامت گزید. او لقب‌هایی مانند خلاق المعانی و ملک الفضلا نیز داشته‌است. او در نیمهٔ سدهٔ هشتم هجری در شهر شیراز درگذشت و در تنگ الله اکبر این شهر نزدیک رکناباد به خاک سپرده شد.

عقاید و اندیشه‌ها

شعر خواجوی کرمانی شعری عرفانی است. مضامین عرفانی در غزلیات وی صریحاً بیان می‌شود امّا در این اشعار که بر شاعران بعدی خود مانند حافظ تأثیرگذار هم بوده مبارزه با زهد و ریا و بی‌اعتباری دنیا و مافیها از موارد قابل ذکر است. او در شعر به سبک سنایی غزل‌سرایی می‌کرده و در مثنوی نیز سعی داشته به تقلید از فردوسی حماسه‌سرایی داشته باشد. خواجو را وابسته به سلسلهٔ مرشدیه می‌دانند. او را در ریاضیات طب و هیئت نیز صاحب نظر می‌دانند. طنز و هزل و انتقادات اجتماعی از شرایط ادیان در آن روزگار در اشعار خواجو متداول است.[۱] او در قصیده، مثنوی، و غزل طبعی توانا داشته، به‌طوری‌که گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجو و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است. خواجو از بزرگان صوفیه قرن هشتم و اهل تصوف و عرفان (وحدت وجودی) می‌باشد.

آثار

از خواجوی کرمانی آثار زیادی به جای مانده‌است که مضامین و محتوای آن‌ها عموماً متفاوت می‌باشند. بیشتر این آثار منظوم هستند.

همای و همایون، گل و نوروز، روضةالانوار، کمال‌نامه و گوهرنامه. این پنج مثنوی بر روی هم خمسهٔ خواجو را تشکیل می‌دهد. سال‌ها بعد گویندهٔ ناشناس و پرسخنی منظومهٔ همای و همایون خواجو را با تبدیل و تغییر و حذف اسامی و افزودن افسانه‌هایی، منظومهٔ سام‌نامه را پدیدآورده‌است. آثار منثور خواجوی کرمانی رساله‌های چهارگانه‌ای است، با نثری مسجّع و مصنوع، و بسیار بیش از شعر او آراسته به آیات قرآنی. رسایل چهارگانهٔ خواجو بدین ترتیب‌اند:

۱. سراجیّه

۲. شمس و سحاب

۳. شمع و شمشیر

۴. نمد و بوریا

.

.

.

29

ابن یمین ebn-e yamin

ابن یمین (زاده ۶۶۴ - درگذشته ۷۴۶) فیلسوف، شاعر و بزرگ ترین قطعه سرای ایرانی، با نام کامل؛ امیر فخرالدین محمود بن امیر یمین‌الدین طغرایی بود، که بخش اعظم زندگانی وی در روستای فرومد خراسان (در استان سمنان کنونی) و نیز در سبزوار خراسان، سپری شد.

زندگی‌نامه

پدرش ترک‌نژاد بود و به روزگار سلطان محمد خدابنده، در روستای فرومد، خراسان (امروزه در شهرستان میامی، استان سمنان) زمینی خرید و در آن‌جا ساکن گشت. پدرش او را آموزش داد و از جوانی در شمار شاعران و منشیان دورهٔ خویش درآمد و مقام استیفا یافت و مستوفی خوانده شد و چون مانند پدر متصدی نگارش طغرا در آغاز فرمان‌ها بود، به طغرایی نیز مشهور گشت.

ابن یمین منصب استیفا و نگارش طغراها را در خدمت خواجه علاءالدین محمد فریومدی، وزیر خراسان، به سال ۷۴۲ هجری قمری، بر عهده داشت و از منشآت او بعضی در کهن‌ترین ویرایش دیوانش که ظاهراً پیش از سال ۹۳۱ هجری قمری نوشته شده، موجود است و دو نامه از آن‌ها نیز انتشار یافته‌است.

سال‌های نخستین زندگانی ابن‌یمین در خراسان گذشت. در دوران جوانی، به تبریز رفت و به درگاه غیاث‌الدین محمد بن رشیدالدین فضل‌الله، وزیر پیوست و آن وزیر را ستایش کرد، ولی کارش در آن شهر دوام نیافت؛ چنان‌که ناگزیر شد در قطعه‌ای که خطاب به غیاث‌الدین محمد سرود، از او اجازه بازگشت به شهر خویش را بخواهد.

قطعه دیگری در دیوان او هست، که نشان از زندگی وی در عراق عجم و بازگشتش به خراسان می‌دهد. پس از بازگشت به خراسان، ابن یمین بیشتر در زادگاه خود فرومد به سر برد و در همان حال با گروهی از امیران و وزیران عهد خود، در بخش خاوری ایران ارتباط داشت و آن‌ها را می‌ستود.

ابن یمین بینندهٔ کشاکش‌های پی‌درپی امیران خراسان در عهد فترت میان ایلخانان و یورش تیمور بود و گاه در این کشمکش‌ها و جنگ‌ها نیز حضور داشت. در رویدادی که در سیزدهم صفر سال ۷۴۳ هجری قمری، میان ملک معزالدین حسین کرت، با خواجه وجیه‌الدین مسعود سربداری، در زاوه رخ داد و به شکست و فرار خواجه وجیه‌الدین مسعود انجامید؛ دیوان ابن‌یمین در ضمن غارت بنگاه امیر به یغما رفت و بنا به گفتهٔ خواندمیر، خود شاعر نیز در این جنگ، به دست لشکر هرات گرفتار گشت، چون او را پیش ملک بردند، منظور نظر تربیت گردانید و بنا بر آن‌که دیوان ابن‌یمین در آن مصاف تلف گشته بود، قطعه‌ای در آن باب گفت. اما تلاش برای یافتن دیوان او مؤثر نیفتاد و شاعر ناگزیر شد با گردآوردن شعرهای پراکندهٔ خویش از اینجا و آنجا و افزودن اشعاری که پس از رویداد گفته‌شده ساخته بود، دیوانی تازه ترتیب دهد.

زندگانی ابن‌یمین در سبزوار و فرومد، به قناعت گذشت و اصولاً وی مردی قانع، گوشه‌گیر، دهقان‌پیشه و معتقد به بنیادهای اخلاقی بود. مرگش به سال ۷۶۹ هجری قمری رخ داد. وی پس از مرگش در همان روستای فرومد دفن گردید. اکنون بر مزار او، بنایی به عنوان یادبود نصب گردیده که محل بازدید گردشگران و علاقه‌مندان می‌باشد.

آثار

دیوانی از ابن‌یمین در دست است، با مقدمه‌ای که شاعر در آن نوشته، در سال ۷۵۴ هجری قمری فراهم آمده و از قصیده، غزل، ترکیب‌بند، قطعه و رباعی، مجموعاً در حدود ۱۵ هزار بیت دارد. سخن او روان و منسجم و خالی از تکلف و علم‌فروشی و دنباله سبک خراسانی است. قطعه‌های ابن‌یمین به سبب اشتمال بر اندرز، طعن و طنز، رواج و شهرت بسیار یافت و بر زبان شعردوستان جاری گشت و از این بابت میان شاعران معاصر خود منفرد شد. در قصیده‌سرایی و مثنوی‌پردازی توانا بود. از میان مثنوی‌های او، مثنوی «مجلس‌افروز» به بحر خفیف مخبون محذف، در تحقیق و عرفان، همچنین مثنوی بی‌نام دیگری هم در این موضوع به بحر هزج مسدس مقصور، مشهورتر است. کتاب «ریحانه الادب» نیز این فهرست کتاب‌ها را، به او نسبت داده‌است: «انشا طغرل»، به نام مجموعهٔ منشات؛ «انوار المبارک»، «چشمه فائز»، «کلیات طغری»، مجموعهٔ اشعار؛ «مجموعه الغرائب»؛ «المرآت المفتوحه».

.

.

.

30

انوری anvari

اوحدالدّین محمّدبن محمّد انوری(یا علی بن محمد انوری) معروف به انوری ابیوردی و «حجّةالحق» از جملهٔ شاعران و دانشمندان ایرانی سده ۶ قمری در دوران سلجوقیان است.

انوری استاد قصیده سرای شعر پارسی و آراسته به هنرهای خوش‌نویسی و موسیقی بوده‌است. او از دانش‌های ریاضیات، فلسفه و موسیقی بهره‌ور و در اخترشناسی به زبان خود مرجع بوده‌است. وجود گواه‌ها و نشانه‌هایی در شعر انوری سخن از آگاهی او از موسیقی دارد و همین امر برخی از پژوهندگان را برانگیخته تا او را موسیقی‌دانی تحصیل کرده بدانند.

آثار و تالیفات

دیوان انوری، قریب به پانزده هزار بیت می‌باشد. این دیوان در قالب‌های شعری مختلفی مانند قصیده و قطعه سروده شده‌است. بیشتر شهرت انوری برپایه قصاید اوست و اشعار فکاهی و هزل وی عمدتاً در قالب قطعه می‌باشند.همچنین او دو اثر دیگر بنام‌های البشارات فی شرح الاشارات و رساله‌ای در عروض و قوافی از خود بجای گذارده‌است. کتاب نخست شرح و حاشیه‌ای است که انوری بر کتاب الاشارات ابن سینا نگاشته و بگونه‌ای آن را تفسیر نموده‌است. از یکی از شاعران متقدم انوری به نام قطران تبریزی دیوانی در تهران نگهداری می‌شود که قویا اعلام شده که به خط انوری ابیوردی نوشته شده‌است و این با پیشینه‌ای که از هنر خوشنویسی وی گفته‌اند همخوانی دارد. همچنین انوری کتابی در طب یا نجوم بنام «کتاب مفید» بنام شاه قطب الدین مودود برزنگی حاکم موصل تألیف کرده بود. همچنین کتاب عیون الحکمه ابوعلی سینا را نیز بازنویسی کرده بوده‌است.

انوری در قصاید خود مداحی‌هایی دارد، از جمله مدح ملک الامرا طغرل تگین غازی بیگ الب‌ارغو(آل افراسیاب)(حکومت ۴۵۵ق/۱۰۶۳م)، را گفته‌است.

طغرل تگین به تیغ جهان را نظام داد زو بیشتر گرفت و به کمتر غلام داد
جیشش خراج خطهٔ چین و ختا ستد امنش قرار مملکت مصر و شام داد
ناموس جور و فتنه به خنجر قوی شکست آرام ملک و دین به سیاست تمام داد
جودش کفاف عمر به خرد و بزرگ برد عدلش حیات تازه به خاص و به عام داد

شاعری

در تاریخ گزیده حمدالله مستوفی مدفن انوری را در مقبره الشعرای تبریز عنوان کرده و این در حالیست که دولتشاه در تذکره خود بلخ را مدفن این شاعر قرن ششمی دانسته‌است..

دیوان شعرهایش را ابتدا سعید نفیسی و سپس محمدتقی مدرس رضوی تصحیح کرده‌اند. انوری در قصیده و قطعه اعجاز می‌کند و از تلمیح‌گویان چیره‌دست است. گفته‌اند که از حیث روانی الفاظ و کلمات و ترکیب‌ها به متنبی و سید حمیری و ابوالعتاهیه شبیه‌است در زبان عرب. از لحاظ عقیدتی بسیاری چون قاضی تستری صاحب مجالس و الامین العاملی صاحب اعیان الشیعه و طهرانی مؤلف الذریعه و افندی و غیرهم قائل به تشیع وی هستند. از کتاب‌هایی که دربارهٔ وی نگاشته شده‌است، مفلس کیمیافروش نوشتهٔ شفیعی کدکنی است. از ویژگی‌های تأثیرگذار او این را می‌توان ذکر نمود که تقریباً برای تمامی هم‌عصران و متاخران خود دارای احترام و منزلت مانده و همیشه او را در ردیف بزرگترین شاعران فارسی سرای آورده‌اند. انوری معانی و نکات ظریف را با اصطلاحات روزمره و نیز مفردات مکلف عربی می‌آمیخت و سبک و گونه‌ای خاص خود پدیدآورده بود.[۹] بسیاری از اشعار انوری هجو و هزل می‌باشد که انتقاد نیشداری به اوضاع زمان خود در آن‌ها بیان می‌کرده‌است.

پیامبری در شعر

شهرت انوری به دلیل قصاید و توانایی بالای پردازش ادبی اوست. در شعری که به جامی منسوب است آمده: <<در شعر سه تن پیمبرانند/هرچند که لانبی بعدی/اوصاف و قصیده و غزل را/فردوسی و انوری و سعدی>>.[۱۰] توان بالای انوری در بکارگیری اصطلاحات ادبی و عبارات لطیف و معانی بلیغ موجب شده تا بزرگان ادب ایران با او به دیده احترام نگاه کنند. کسانی مانند نظامی عروضی، جامی، آذر بیگدلی او را از بزرگان ادب فارسی دانسته‌اند.

ترک شاعری و هزل سرایی

انوری چنان‌که از اشعارش و همچنین تصریح تذکره نویسان بر می‌آید در انتهای زندگی از شعرگویی و هزل سرایی و هجو گویی توبه نموده‌است. چنان‌که شفایی اصفهانی و خاکشیر اصفهانی و عده‌ای دیگر نیز اینگونه بوده‌اند.

دی مرا عاشقکی گفت غزل می‌گویی؟ گفتم از مدح و هجا دست بیفشاندم هم
گفت چون؟ گفتمش آن حالت گمراهی رفت حالت رفته دگر باز نیاید ز عد

.

.

31

عنصری onsori

ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری بلخی شاعر پارسی‌گوی بلخ، نام‌آور به عنصری بلخی در سال ۳۵۰ هجری قمری زاده شد. امیر نصر برادر سلطان محمود غزنوی، وی را به غزنه فراخواند. سلطان محمود غزنوی به او توجه نشان داد و به او عنوان ملک‌الشعرایی داد. عنصری در سال ۴۳۱ هجری قمری درگذشت.

دولتشاه سمرقندی در تذکرهٔ خویش در باب عنصری چنین می‌نویسد:

مناقب و بزرگواری او اظهر من الشمس است و سرآمد شعرای روزگار سلطان محمود بوده و او را ورای طورِ شاعری فضایل بسیار است؛ و بعضی او را حکیم نوشته‌اند. چنین گویند که در رکاب سلطان محمود همواره چهارصد شاعرِ متعین ملازم بودندی و پیشوا و مقدم طایفهٔ شعرا استاد عنصری بود، و همگان بر شاگردی او مقرّ و معترف بودند و او را در مجلس سلطان منصب ندیمی با شاعری ضمّ بود و پیوسته مقامات و غزوات سلطان نظم کردی. او را قصیده‌ای است مطوّل قریب به یکصد و هشتاد بیت که مجموع غزوات و حروب و فتوح سلطان را در آن قصیده به نظم آورده؛ و در آخر سلطان محمود استاد عنصری را مثالِ ملک‌الشعرایی قلمرو خود ارزانی داشت و حکم فرمود در اطراف ممالک هر کجا شاعری و خوشگویی باشد سخن خود بر استاد عرضه دارد تا استاد غث و ثمین آن را منقح کرده، در حضرت اعلی به عرض رساند؛ و همه روز مجلس استاد عنصری، شعرا را مقصدی معیّن بود، و او را جاهی و مالی عظیم بدین جهت جمع شده، و فردوسی او را در نظم شاهنامه تحسین بلیغ می‌کند و آن حکایت به جایگاه خود خواهد آمد، و الله و اعلم.[۱]

اشعار بازمانده از عنصری به حدود دو هزار بیت می‌رسد؛ که شامل قصیده، غزل، رباعی، قطعه، ترکیب‌بند، و مثنوی است. بیشتر قصیده‌های او در ستایش سلطان محمود غزنوی و مسعود غزنوی است. در قصیده‌ها و غزل‌های عنصری اصطلاحات حکمت و منطق نیز وجود دارد. قصیده‌های عنصری بی‌مقدمه‌است و بیشتر به وصف می‌پردازد. مهم‌ترین مثنوی‌های عنصری عبارت‌اند از وامق و عذرا، شادبهر و عین‌الحیات، و سرخ‌بت و خنگ‌بت.

نمونهٔ اشعار

باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود
باغ هم‌چون کلبهٔ بزاز پر دیبا شود راغ هم‌چون طبلهٔ عطار پر عنبر شود
روی‌بند هر زمینی حلهٔ چینی شود گوشوار هر درختی رشتهٔ گوهر شود
چون حجابی لعبتان خورشید را بینی به ناز گه برون آید ز میغ و گه به میغ اندر شود
افسر سیمین فروگیرد ز سر، کوه بلند باز میناچشم و زیباروی و مشکین‌سر شود
عجب مدار که نامرد، مردی آموزد از آن خجسته رسوم و از آن خجسته سِیَر
به چند گاه دهد بوی عنبر آن جامه که چند روز بماند نهاده با عنبر
دلی که رامش جوید نیابد آن دانش سری که بالش جوید، نباید او افسر
ز زود خفتن و و از دیر خاستن هرگز نه مُلک یابد مَرد و نه بر ملوک، ظفر

.

.

32

وصال شیرازی vesal-e shirazi

محمدشفیع شیرازی(۱۱۹۷–۱۲۶۲ ه‍. ق/ ۱۷۸۳–۱۸۴۶ م) فرزند محمد اسماعیل، داماد رحمتعلیشاه شیرازی متخلص به وصال و کنیه‌اش ابومحمد و ابواحمد، از شعرا، ادیبان و خوشنویسان معروف شیرازی در سده سیزدهم هجری بود. او گاهی آثار خوشنویسی خود را با امضاء «میرزا کوچک» و گاهی با نام «وصال شیرازی» رقم می‌زد.

تبار

وصال فرزند محمد اسماعیل شیرازی، جدش میرزا شفیع دبیر نادرشاه و جد سومش در زمان سلسله صفویه عامل گرمسیرات فارس بود. پس از سپری شدن دوران قدرت زندیه میرزا شفیع چندی با پریشانی زندگانی کرد و در تنگدستی درگذشت. او چهار فرزند داشت یکی میرزا قاسم که از مشایخ سلسله ذهبیه بود و دیگری میزا اسمعیل که پدر میرزا کوچک بود.

میرزا محمد اسمعیل در خوشنویسی و رقوم و سیاق همتا نداشت. وی در ابتدای جوانی از کار دولتی کناره‌گیری کرد و به آذربایجان رفت و سپس به شیراز بازگشت و با دختر میرزا عبدالرحیم شاعر شیروانی ازدواج کرد. از این ازدواج، وصال شیرازی در سال ۱۱۹۷ه‍.ق به دنیا آمد.

زندگی

دیری نپایید که وصال یتیم شد و پدر مادرش سرپرستی او را برعهده گرفت. پدر مادر نیز پس از دو سال درگذشت و تربیت میرزا کوچک را خالوی او میرزا عبداله تکفل نمود. میرزا عبداله خطی متوسط داشت و از راه نوشتن قرآن امرار معاش می‌کرد. وصال چون به سن تمیز رسید به درویشی و فقر مایل گردید و در طلب مردی کامل بود تا دست ارادت به دامان میرزا ابوالقاسم سکوت زد.

با وجود آنکه سلاطین و فرمانروایان راغب بودند وصال را در کنف حمایت خود درآورند اما وصال کمتر گرد این‌گونه مجالست‌ها می‌گشت و از راه کتابت قرآن مجید نیاز مادی خود را برطرف می‌کرد. وی به فرزندان خود می‌گفت: شعر نیکو صنعت است ولی شاعری حرفه زشتی است زیرا آن دریایی از دانش و فنی از حکمت است و این نوعی گدایی.

وصال دو روز ایام هفته را صرف تدریس به عموم می‌کرد. در سن شصت و چهار سالگی چشمش به آب مروارید مبتلا شد و یکسال نابینا بود. پس از آن طبیبی از کرمانشاه چشمش را میل زد و چشمش معالجه شد. وصال چنان به مطالعه عشق داشت که بعد از معالجه چشم فوراً مطالعه را از سر گرفت و همین امر باعث شد مجدداً نابینا گردد. در رجب ۱۲۶۲ ه‍.ق درگذشت و در بقعه شاهچراغ در شیراز، در جوار مدفن مرشد خود میرزای سکوت مدفون شد.

شاعری

وصال از بزرگترین شاعران و ادیبان سدهٔ سیزدهم هجری است. دیوان اشعار او نزدیک به سی هزار بیت دارد. وصال در مرثیه سرایی از تمامی شعرا گوی سبقت را ربود. از سروده‌های وی دیوان شعر و مثنوی «بزم وصال» است و اتمام مثنوی «فرهاد و شیرین» وحشی بافقی است که ناتمام مانده بود. او همچنین «اطواق الذهب» اثر زمخشری را به فارسی ترجمه کرده‌است.

خوشنویسی

وصال همهٔ خطوط متداول را خوش می‌نوشت. آثار متعددی از او در خط نسخ، نستعلیق و شکسته‌نستعلیق موجود است؛ ولی در خط نسخ بیش از سایر خطوط مهارت داشت و در این خط علاوه بر استواری، ملاحت و لطافت خاصی داشت.

.

.

33

زرتشت بهرام پژدو zartosht bahram pazhdo

زَرتُشت بهرامِ پَژدو از شاعران زرتشتی است که در قرن هفتم و در دوران حکومت ایلخانیان زندگی می‌کرده‌است. پدرش بهرام پژدو از اهالی کرمان بود. او آثاری با موضوعات زردشتی نوشته است.

پیشینه

زرتشت پسر بهرام پسر پژدوست که در قرن هفتم هجری می‌زیسته‌است و خاندان وی از مردم روستای بیژن‌آباد خواف خراسان اما مقیم ری بوده‌اند، همچنان‌که کیخسرو بن دارا که زرتشت بهرام او را (باب) خود می‌خواند و ظاهراً سمت استادی و ارشادی او را داشته از افراد خاندانی از خاندان‌های مهم ری بوده‌است و نیز کیکاوس بن کیخسرو که موضوع زراتشت نامه را به زرتشت پسر بهرام القاء کرده‌است از همین شهر بوده‌است. بهرام پژدو (پدر زرتشت) نیز شاعر و پزشک و ادیب و اخترشناس و هیربد و دری‌دان و پهلوی‌خوان بوده‌است و آثاری از وی بر جای مانده.

زرتشت، در کرمان[نیازمند منبع] دین‌دبیری و علوم شرعی زرتشتی و نجوم و حساب را فراگرفت و به شاعری پرداخت. زرتشت کتاب ارداویراف‌نامه را از پهلوی به فارسی منظوم برگرداند و پس از آن مجموعه‌ای از اشعار پدرش را در کتابی به نام بهاریات گرد آورد. دیگر منظومه‌ای که زرتشت بهرام پژدو سروده‌است، مثنوی چنگرنگهاچه است که در آن سراینده مباحثه زرتشت با چنگرنگهاچه هندو و پیروزی زرتشت را روایت می‌کند.

ری میانه‌های سده هشتم میلادی یک شهر بی‌اهمیت ولایتی بیش نبود و عظمت پیشین را از دست داده بود. از آغاز این قرن ری صحنه اغتشاشات و اختلافات مذهبی گشته بود و دچار کلیه مصائبی بود که تعصب پیروان فرق و مذاهب مختلف به‌بار می‌آورد. در کوی و برزن آن حنفیان - شافعیان و شیعیان درگیر بودند، تا در سال ۱۲۲۰ میلادی در عهد سلطنت غازان خان یغماگران فاتح مغول این شهر را ویران کردند. در میان این درگیری‌ها جماعت قلیلی زردشتی به‌سختی روزگار می‌گذراندند و در حفظ بقایای روایات و سنت‌های دینی خود می‌کوشیدند. آنچه که زرتشت بهرام از اغتشاشات سیاسی شهر خود مشاهده کرده در بعضی ابیات او به‌خوبی بازتاب یافته است.

زراتشت‌نامه

اما آثار زرتشت بهرام یکی زراتشت‌نامه است و موضوع آن معجزات پیش از زادن و زمان خردسالی زرتشت پیغمبر و داستان‌هایی از زندگانی وی و رسیدنش به‌درگاه کی‌گشتاسب و برتری و غلبه یافتن بر حکمای دربار این پادشاه و هزاره او و قیام هوشیدر و روی کار آمدن بهرام ورجاوند و پایان هزاره او است.

نظم این منظومه را که دارای ۱۹۷۰ بیت است (ظاهراً پنج بیت آخر آن از ناسخ باشد) در روز آذر (روز نهم) از ماه آبان سال ۶۴۷ یزدگردی برابر ۹۷۷ هجری و ۱۲۷۸ میلادی آغاز کرده و دوروزه به پایان برده‌است.

زراتشت‌نامه برگرفته از روایات قدیم و سنت کهن وبه احتمال قریب به یقین از کتب پهلوی زادسپرم و کتاب‌های پنجم و هفتم دینکرد و احتمالاً برخی آثار دیگر برگرفته و بازگو شده‌است، که کیکاوس پسر کیخسرو از مردم ری آن را به ناظم القاء کرده‌است.

زراتشت‌نامه را چنان‌که خود شاعر می‌گوید بنا بر خواهش موبد موبدان وقت، کاووس پور کیخسرو پور داراب به نظم درآورده و در دو روز به پایان رسانده‌است:

چل و هفت با ششصد از یزدگرد همان ماه آبان که گیتی فسرد
من این روز آذر گرفتم بدست بآبان چو بر جشن بودیم مست
شب خود نوشتم من این را بکام بدو روز کردم مر او را تمام

آثار دیگر

اثر دیگر زراتشت بهرام در مورد ارداویراف‌نامه و موضوع آن سیر اردای ویراف در بهشت و برزخ و دوزخ است و خبر دادن وی جهانیان را از تنعم نیکوکاران و عذاب گنهکاران در جهان دیگر. در دنباله این منظومه داستان چنگر نگهاجه حکیم هندی و آمدن وی به دربار کی‌گشتاسب و مناظره کردن در خصوص دین زرتشتی و مجاب شدن او نقل شده‌است.

از دیگر تصانیف زراتشت بهرام پژدو داستان شاهزاده ایران‌زمین با عمر بن خطاب است دارای ۶۷۳ (۵۸۸ یا ۵۰ بیت) و هم خمسه اوست که شماره ابیات آن ۹۲۹ مدت. این بود مختصری در شرح حال شاعر و آثار او برای اطلاع بیشتر چنان‌که گفتیم بکتاب «مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی.

.

.

.

.

34

نظیری نیشابوری naziri-e neyshaboori

محمدحسین نظیری نیشابوری (درگذشته ۱۰۲۱ه‍.ق/۱۶۱۲م) از شاعران مؤلف و صاحب سبک تاریخ شعر پارسی به‌شمار می‌رود که بر جریانات شعری معاصر و بعد از خود تأثیری عمیق نهاد.

او خالق این بیت بسیار معروف است که به صورت ضرب‌المثل درآمده:

گل به خزان شکفته شد وین دل بسته وا نشد در بُن ناخن است نی بخت گره گشای را
درس ادیب اگر بود زمزمهٔ محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را

زندگی‌نامه

محمدحسین نظیری نیشابوری، در نیمهٔ دوم سده دهم (قمری) در نیشابور متولد شد. وی پس از گذراندن تحصیلات، به شاعری روی آورد و برای آزمودن طبع، به کاشان که از مراکز مهم شعر پارسی در آن روزگار و محل تجمع شاعران سبک وقوع بود روی آورد و در چند مجلس طرح شعر بر شاعران معتبر سبک وقوع پیروز شد و سپس عازم هند گردید. همزمان با حکومت سلاطین صفوی در ایران که به سبب اولویت‌های سیاسی و نظامی، به شعر غیرایدئولوژیک توجه چندانی نداشتند، سلاطین گورکانی هند در شبه قارهٔ هند به حمایت گسترده از علم و ادب و هنر ایرانی پرداخته بودند و دربار آنان و دربارهای محلی امرایشان، مرکز تجمع بیشترین تعداد دانشمندان، صنعتگران، هنرمندان و ادب پیشگان ایرانی و ایرانی مآب شده بود. نظیری نیز با پیوستن به دربار جهانگیر شاه (ح. ۱۰۱۴–۱۰۳۷ ه‍.ق/۱۶۰۵–۱۶۲۷ م) امپراتور گورکانی هند و سپس بارگاه سپهسالار او خانخانان به ثروتی افسانه‌ای دست یافت و مهم‌ترین شاهکارهایش را در سال‌های اقامت در هند آفرید تا آنکه به سال ۱۰۲۱ قمری در شهر آگره در اوج ثروت، شهرت، حرمت و محبوبیت درگذشت.

میراث و جایگاه او

از نظیری نیشابوری دیوانی مشتمل بر انواع گوناگون شعر بر جا مانده که همه در حد کمالند[نیازمند منبع] و به استناد این اشعار متنوع، می‌توان نظیری را از شاعران جامع در ادب پارسی و از آخرین بقایای چنین شاعرانی دانست.[نیازمند منبع] وی در انواع و قالب‌های گوناگون شعر، استاد بود[نیازمند منبع] اما برتری انحصاری او که مورد توجه شاعران دیگر بود، در غزل تجلی یافته[نیازمند منبع] و با توجه به همین غزلیات است که برخی منتقدان و از جمله شبلی نعمانی او را از انبیای شعر پارسی دانسته‌اند و شاعرانی چون صائب تبریزی مقام خود را فروتر از نظیری دانسته‌اند. شگرد انحصاری نظیری در غزل، ارائهٔ تصویری مفاهیم انتزاعی و مخصوصاً عواطف و احساسات بشری است و چون جوهرهٔ غزل نیز همین احساسات و عواطف است، غزل نظیری، بدل به روایت ملموس و آشنای ملتهب‌ترین و نازک‌ترین عواطف و احساسات گردیده به گونه‌ای که خوانندگان، به‌سرعت و در سرحد شدت، با دنیای عواطف گرم و تپندهٔ نظیری پیوند می‌خورند.

برتری‌های فنی غزل نظیری، ثروت او که خود نتیجهٔ برتری‌های شعر وی است و نیز محبوبیت شخصی نظیری موجب تقلید وسیع شاعران معاصر و مابعد نظیری از غزلیات وی شد به گونه‌ای که نظیری را بدل به شاعری با تأثیر عمیق بر شعر پارسی معاصر و مابعد خود ساخت و حتی آنچه امروز جریان بازگشت ادبی خوانده می‌شود و عکس‌العمل شعر پارسی داخل ایران در برابر افراط‌گری‌های اواخر سبک هندی بود، چیزی نیست جز بازگشت به شگردهای غزل نظیری نیشابوری و تعدادی دیگر از شاعران قرن‌های دهم و یازدهم هجری، هرچند که به رغم موفقیت غزل‌های نظیری، نمونه‌های تقلیدشده از او در دوران بازگشت ادبی، به سبب فقدان اصالت، چندان موفق از آب در نیامد.

.

.

35

عرفی شیرازی orfi-e shiriaz

مولانا محمد بن خواجه زین‌الدین علی بن جمال‌الدین شیرازی ملقب به جمال‌الدین و متخلص به عرفی از مشاهیر و شعرای قرن دهم هجری قمری در شیراز است. البته میان تذکره‌نویسان و تاریخ‌نویسان دربارهٔ نام دقیق او اختلاف نظر زیادی وجود دارد.

به کمال فضل و دانش و لطیفه‌گویی و حاضرجوابی معروف است و طرزی مخالف مسلک قدما در شعر در پیش گرفته و غالباً در اثر کثرت تشبیهات و استعارات او، اصل مقصود در شعرش مبهم می‌ماند. چند بار به هندوستان رفته و در دربار اکبر شاه گورکانی تقرب یافته‌است.

به علت این که چند بار شیخ ابوالفیض بن مبارک فیضی دکنی و برادرش، ابوالفضل علامی را که هر دو از اکابر هند بودند، در مقام مناظره محکوم ساخته بود، آن دو کینه و عداوت او را سخت به دل گرفتند.

شعر مشهور عرفی

عرفی قصیده رائیه‌ای پرداخته که مطلع آن این است:

نیافتم که فروشند بخت در بازار جهان بگشتم و دردا که هیچ شهر و دیار

این قصیده شامل یکصد و هشتاد بیت است که برخی نیز به جوابگویی او برخاسته‌اند.

از رباعیات او یکی این است:

زاهد به فریب مرد و زن مشغول است صوفی به عمارت بدن مشغول است
عاشق به هلاک خویشتن مشغول است دانا به کرشمه سخن مشغول است

درگذشت

عرفی در سال ۹۹۹ در سن سی و شش سالگی درگذشت و جنازه او را از لاهور به نجف انتقال دادند.

عرفی در یکی از قصائد خود بنام ترجمة الشوق، این بیت زیر را آورده و آرزوی خود را در آن چنین اظهار نموده‌است:

به کاوش مژه از گور تا نجف بروم اگر به هند به خاکم کنی و گر به تتار

ملا رونقی همدانی یک قطعه تاریخ که مشتمل بر پنج بیت است بمناسبت حمل استخوانهای عرفی به نجف سروده که از آن سال حمل استخوانها یعنی سال ۱۰۲۷ هجری برمیآید و آن قطعه اینست:

یگانه گوهر دریای معرفت عرفی
که آسمان پی پروردنش صدف آمد
چو عمر او به سر آمد ز گردش دوران
شکست سخت به دل‌های پر شعف آمد
به گوش چرخ رسانید حرف جانسوزی
که عمرم از تو چه در معرض تلف آمد
به کاوش مژه از گور تا نجف بروم
فگند تیر دعائی و بر هدف أمد
رقم زد از پی تاریخ رونقی کلکم
به کاوش مژه از هند تا نجف آمد

بیشتر تذکره‌نویسان بیت عرفی و قطعه ماده تاریخ فوق را در مؤلفات خود آورده‌اند ولی هر یک بنا بمیل و روش خود آن را دستکاری کرده‌اند.

مؤلفان خلاصة الافکار، میخانه، مآثر رحیمی، تذکره حسینی، کلمات الشعرا نتایج الافکار، خزانه عامره، شعر العجم، ریاض الشهرا و غیرهم نسبت با ین شعر عرفی اشاره کرده‌اند و آن را با اختلافاتی نوشته‌اند. همین‌طور در چند تذکره قطعه تاریخ ملارونقی همدانی ذکر شده ولی این باعث حیرت است که این قطعه در مآثر رحیمی موجود نیست و همین‌طور در عرفات العاشقین و خلاصة الاشعار و چندجای دیگر وجود ندارد. اما در کلمات الشعرا، نتائج الافکار، خزانه عامره، تذکرۂ نصرآبادی، شعر العجم، ریاض الشعر، سفینه و بهارستان سخن و غیرهم موجود است.

.

.

.

36

طالب آملی taleb-e amoli

محمد طالب آملی (زادهٔ ۹۹۴ در شهرستان آمل – درگذشتهٔ ۱۰۳۶ هجری قمری در لاهور) از شاعران بزرگ پارسی و مازنی سرا سدهٔ یازدهم قمری است.

او در ریاضیات، نجوم، حکمت و عرفان دستی قوی داشته یکی از تواناترین شاعران سبک هندی است. طالب آملی پس از شاعرانی چون فردوسی و خیام، سومین شاعر از نظر تعداد ابیات شعری در میان شاعران ایرانی لقب گرفته‌است. طالب آملی در ایران کمتر از شاعران بزرگ دیگر مورد توجه قرار گرفته‌است و خود نیز در زمان حیات در غربت به سر می‌برد و از این رو او را شاعری مظلوم و غم دیده می‌نامند.

شعر

طالب آملی یکی از شاعران مشهور پارسی در سدهٔ یازدهم هجری در سبک هندی بود. ابتدا در شعر «آشوب» تخلص می‌کرد ولی بعداً تخلصش را به «طالب» تغییر داد.

در گفتارها

به طرز تازه قسم یاد می‌کنم صائب که جای طالب آمل در اصفهان خالیست
هر که چون صائب به طرز تازه دیرین آشناست دم بذو عندلیب باغ آمل می‌زند
طالب آمل گذشت و طبعها افسرده شد یکی بوسه دادی به زلف عنانم
برنیامد شور صائب از شکر زار سخن تا زبان طوطی خوش حرف آمل بسته‌اند
ز طرز تازه صائب داغ سازم نکته سنجان را عجب دارم کز آمل چون تو خوش گفتار برخیزد
در سخن از عرفی و طالب ندارد کوتهی عیب صائب این بود کز زمرة اسلاف نیست
جواب آن غزل طالبست این صائب کزوست روی سخن گستران ایران سخن
  • ملک الشعرا بهار در سبک‌شناسی، طالب را از شاعرانی دانسته‌اند که در دوره انحطاط ادبی خوش درخشیدند و نگذاشتند آتش تابناک شعر پارسی رو به خاموشی گذارد و در این مورد مرقوم داشته‌اند شعر قدری نامرغوب شد ولی نه چنان است که شهرت دارد، بلکه شاعرانی مانند فغانی و هلالی و طالب آملی و صائب تبریزی و کلیم کاشانی و … پیدا شدند که امروز ایران از داشتن نظیر هر یک محروم است (سبک‌شناسی، نشر امیرکبیر، جلد سوم، چاپ سوم، ۱۳۴۹: صفحات ۲۵۴–۲۵۵). از شاگردان بهار خاطراتی نقل شده‌است که شدت علاقه بهار را به طالب می‌رساند.
  • غزل زیر از یکی آثار معروف طالب آملی است؛ محمد طاهری (شهاب) مصحح دیوان طالب بالای این غزل نوشته‌است: این غزل حاوی مضمون‌های پرعواطف و از امّهات غزلیات شیوای طالب می‌باشد (کلیات اشعار طالب آملی، تصحیح طاهری شهاب، کتابخانهٔ سنایی، ۱۳۴۶: صفحات ۴۶۶–۴۶۷).
ز گریه شام و سحر چند دیده تر ماند دعا کنیم که نه شام و نی سحر ماند
زغارت چمنت بر بهار منتهاست که گل بدست تو از شاخ تازه‌تر ماند
دو زلف یار بهم آنقدر نمی‌ماند که روز ما و شب ما بیکدیگر ماند
نهاده‌ای به جگر داغ عشق و می‌ترسم جگر نماند و این داغ بر جگر ماند
کنید داخل اجزای نوشداروی ما هر آن گیاه که برگش به نیشتر ماند
برای عزت مکتوب او بدست آرید فرشته‌ای که بمرغان نامه بر ماند
ز شهد خامة طالب چو لب کنم شیرین دو هفته در دهنم طعم نیشکر ماند

آثار

مجموعه اشعار طالب به گفتهٔ محمد طاهری شهاب شامل ۲۲۹۸۸ بیت شعر در قالب‌های قصیده، ترکیب‌بند، ترجیع‌بند، مثنوی، قطعه، غزل، رباعی و مفردات به مازنی و فارسی است. او یکی از شاعران تأثیرگذار و صاحب‌سبک زمان خود بود که به گفتهٔ خودش به روش تازه شعر می‌گفت.

کلیات اشعار طالب آملی تاکنون یک بار در ایران منتشر شده‌است:

طالب طالبا

اشعار طالبا از مثنوی طالب و زهره می‌باشد. مضمون شعر، داستان عشق طالب به دختری به نام زهره است که از کودکی در مدرسه همدرس او بوده و مسایلی که دست به دست هم داده و مانع رسیدن آن‌ها به یکدیگر می‌شود. اشعار این منظومه بلند داستانی، منسوب به «ستی النسا» خواهر «طالب آملی» است که گویا آن را در فراق برادر سروده‌است. طالب طالبا ماندگارترین و شاید هم طولانی‌ترین تصنیف مازندرانی است که کمتر افراد اهل مازندران و شمال یا کسانی که به زبان تبری تکلم می‌کنند، ترانه آن را نشنیده باشد. خصوصاً کسانی که کمی سن و سال از آن‌ها گذشته باشد، با این ملودی بزرگ شدند و چه بسا خاطره‌های فراوانی از آن دارند. این قطعه از جمله شبه‌مقام‌های موسیقی مازندران است که از نوع رپرتوآر آوازی است. طالب در گستره استان مازندران و حتی گستره فرهنگی مازندران خواهان و طرفداران زیادی دارد و بی‌تردید بسیاری عاشق این ملودی تاریخی مازندران هستند. اینکه ملودی و آهنگ طالب، این‌همه در بین مازندرانی‌ها رواج دارد، باید یک دلیل تاریخی و در عین حال عاطفی داشته باشد. هیچ ترانه یا شعری بی‌جهت و بدون دلیل، نه ماندگار می‌شود و نه آنکه در طول تاریخ طرفداران زیادی پیدا می‌کند. شعری که برای طالب خوانده می‌شود، نه از زبان او، که از زبان خواهر طالب است. در حقیقت این ترانه، ترانه‌ای مادرانه یا زنانه است که بیشتر مردان مازندرانی هم آن را اجرا می‌کنند. کمتر اتفاق افتاده‌است که این ترانه را زنان بخوانند. با وجودی که فضای شعر به‌گونه‌ای است که رگه‌های عاطفی آن قوی و زبان آن هم نرم و لطیف است؛ اما شعر را مردان می‌خوانند. طالب‌خوانی خیلی هم راحت نیست، که هر کسی بتواند آن را بخواند. شاید برخی از خوانندگان و خاصه هنرمندان مازنی از ترکیب طالب‌خوانی راضی نباشند، یا به همان طالبا رضایت بدهند، ولی واقعیت این است که نوع ترانه یا ملودی‌ای که در طالب اجرا می‌شود، منحصربه‌فرد است و حتی اگر بتوان برپایه آن آهنگ و ترانه تازه‌ای ساخت و خواند؛ اما هیچ‌گاه طالب نمی‌شود. فضای آهنگ طالب در عین حالی که سوزناک است، اما عاشقانه و تقریباً ضربیک است. گرچه ملودی آن در شنونده ایجاد حرکت آنی نمی‌کند، اما آهنگش به‌گونه‌ای است که شنونده‌های آن کاملاً از آن لذت می‌برند. این قطعه فضای نوستالژیکی دارد که خیلی‌ها را به گذشته‌شان می‌برد. سه شخصیت در ترانه طالب وجود دارد، اولی خود طالب است که شعر برپایه روایت زندگی او قرار دارد؛ دومی شخصیتی منفی است که راوی او را عامل دربه‌دری طالب می‌داند و آن هم نامادری اوست؛ سومی که خود راوی است. راوی یا خواهر طالب، گرفتاری‌های برادرش را با زبان شعر و موسیقی بیان می‌کند. طالب ترانه‌ای است که هم شکوه می‌کند و هم جوینده است، در آن نمادهای طبیعی جان گرفته و وظیفه مهمی را به عهده می‌گیرند و آن هم این است که باید نشانی طالب را به شاعر بگویند. در طبیعت مازندران، همه عناصر طبیعی در خدمت شاعر یا راوی قرار می‌گیرد و با شعر یگانه می‌شود.

.

.

37

عبید زاکانی obeyd-e zakani

خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی شاعر، نویسنده و طنزپرداز ایرانی قرن هشتم هجری است که طبق قراین موجود در اواخر قرن هفتم یا اوایل قرن هشتم ه.ق. در یکی از توابع قزوین چشم به جهان گشود

علت شهرت به زاکانی

علت مشهور بودن او به زاکانی نسبت داشتن او به خاندان زاکان است که این خاندان تیره‌ای از «عرب بنی خفاجه» بودند که بعد از مهاجرت به ایران به نزدیکی قروه درجزین از توابع همدان رفتند و در آن ناحیه مستقر شدند. وی در شیراز به دانش اندوزی پرداخت و در این شهر در نزد بهترین استادان پرورش یافت، اما بعد از اتمام تحصیلاتش به شهر خود قزوین بازگشت و تا پایان عمر در این شهر ماند. در خاندان او دو شعبه از دیگران مشهورتر بودند؛ شعبهٔ یکم که به گفتهٔ حمدالله مستوفی (معاصر و همشهری عبید) اهل دانش‌های معقول و منقول بودند و شعبهٔ دوم که این مورخ آن‌ها را ارباب الصدور (یعنی وزیران و دیوانیان) می‌نامد. حمدالله مستوفی، از عبید به عنوان نظام‌الدین عبیدالله زاکانی یاد می‌کند و او را از شعبهٔ دوم می‌داند. با این همه اطلاع دقیقی از مقام صدارت یا وزارت برای عبید در دست نیست و همین قدر می‌دانیم که در دستگاه پادشاهان فردی محترم بوده.

عبید در نگاه تاریخ

بنا به گفتهٔ تاریخ نویسان عبید در طول حیات خود لقب‌هایی را از امراء و حکام زمان خود گرفته‌است؛ و اشعار خوب و رسائل بی‌نظیری دارد.

عباس اقبال در مقدمه دیوان عبید می‌نویسد:

از شرح حال و وقایع زندگانی عبید زاکانی اطلاع مفصل در دست نیست. اطّلاعات ما در این باب منحصر است به معلوماتی که حمدالله مستوفی معاصر و همشهری قزوینی عبید و پس از او دولتشاه سمرقندی در تذکره خود، تألیف شده در قرن هشتم و سال ۸۹۲ ه.ق. در ضمن شرحی مخلوط به افسانه در باب او به دست داده و مؤلف ریاض العلماء در باب بعضی از تألیفات او ذکر کرده‌است. معلومات دیگری نیز از اشعار و مؤلفات عبید به‌دست می‌آید. از مختصری که مؤلف تاریخ گزیده راجع به عبید نوشته‌است، مطالب زیر استنباط می‌شود:

۱- اینکه او از جمله صدور وزرا بوده، ولی در هیچ منبعی به آن اشاره نشده‌است.

۲- نام شخص شاعر نظام الدین بوده‌است، در صورتی که در ابتدای غالب نسخ کلیات و در مقدمه‌هایی که بر آن نوشته‌اند وی را نجم الدین عبید زاکانی یاد کرده‌اند.

۳- نام شخصی شاعر عبیدالله و عبید تخلص شعری او است. خود او نیز در تخلص یکی از غزلهای خود می‌گوید:

گر کنی با دیگران جور و جفا با عبیدالله زاکانی مکن

۴- عبید در هنگام تألیف تاریخ گزیده که قریب چهل سال پیش از مرگ اوست به اشعار خوب و رسائل بی‌نظیر خود شهرت داشته‌است. در تذکره دولتشاه سمرقندی چند حکایت راجع به عبید و مشاعرات او با جهان خاتون شاعره و سلمان ساوجی و ذکر تألیفی از او به‌نام شاه شیخ ابواسحاق در علم معانی و بیان و غیره هست.

عبید در تألیفات خود از چندین تن از پادشاهان و معاصران خود مانند علاءالدین محمد، شاه شیخ ابوالحسن اینجو، رکن الدین عبدالملک وزیر سلطان اویس جلایری و شاه شجاع مظفری را یاد کرده‌است. وی از نوابغ بزرگان است. می‌توان او را تا یک اندازه شبیه به نویسنده بزرگ فرانسوی ولتر دانست.

  • وفات عبید زاکانی را تقی الدین کاشی در تذکره خود سال ۷۷۲ دانسته و صادق اصفهانی در کتاب شاهد صادق آن را ذیل وقایع سال ۷۷۱ آورده‌است. امر مسلم این که عبید تا اواخر سال ۷۶۸ ه.ق. هنوز حیات داشته‌است… و به نحو قطع و یقین وفات او بین سنوات ۷۶۸ و ۷۶۹ یا ۷۷۲ رخ داده‌است. در مجموع تاریخ فوت عبید را تذکره‌نویسان بین سال‌های 768 تا 772 قمری دانسته‌اند. قدر مسلّم این است که او به طور حتم در سال 772 در قید حیات نبوده و در اصفهان یا بغداد در گذشته است. محل دفن او نیز ناشناخته است و به روایتی قبر او در دزفول یا ماهان کرمان قرار دارد.
  • از تألیفاتی که از او باقی است معلوم است که بیشتر منظور او انتقاد اوضاع زمان به زبان هزل و طیبت بوده‌است. مجموع اشعار جدی که از او باقی‌است و در کلیات به طبع رسیده‌است از ۳۰۰۰ بیت تجاوز نمی‌کنند.

طنز عبید

صرفنظر از این‌که عبید شاعر بوده‌است، همگان نام او را با طنز و هزل عجین و اغلب عامه او را به لطایفش می‌شناسند. برخی عبید زاکانی را پدر طنز فارسی لقب داده اند.در این میان منظومه موش و گربه شهرت بسیار داشته و ریش نامه و صد پند از همه لطیف ترند. مانند بسیاری از طنزپردازان متقدم مانند سعدی شیرازی، طنز و هزل به یکسان در لطایف او راه یافته‌است. دیوان لطایف او شامل بخش‌های زیر است:

..

.

.

38

محمود شبستری mahmood-e shabestari

به شیخ محمود شبستری) یکی از عارفان و شاعران سدهٔ هشتم هجری‌ست. با توجه به مطالب مندرج در کتاب روضات الجنان جلد ۲، وی معاصر شیخ بابا ابی شبستری (متوفی به سال ۷۴۰) بوده و در همان سال فوت نموده، لذا سن شیخ محمود شبستری در زمان فوت باید ۵۲ یا ۵۳ بوده باشد. وی از مشاعر عرفای ایران است و بیشتر شهرت او به خاطر اثر معروفش گلشن راز است.

زندگی

سال تولّد او را گوناگون و از جمله ۶۶۷ هجری خورشیدی مطابق با ۱۲۸۸ میلادی دانسته‌اند. محل تولّد این عارف نام‌آور قصبهٔ شبستر در نزدیکی شهر تبریز است.

در اوائل زندگیش، تبریز بروز و غلبهٔ قدرت مغول‌ها را شاهد بود. وی در اواسط زندگی به کرمان رفت و در آنجا ازدواج نمود و حاصل این ازدواج یک پسر بود.وی به دقایق حکمت عرفان نظری واقف و به فتوحات مکّیه و فصوص الحکم محی الدین ابن العربی احاطه داشت. وی به جستجوی شمس خود پرداخت و بطوری که خود در گلشن راز بیان می‌دارد، شیخ و پیرش، امین الدّین بوده‌است: شیخ و استاد من امین الدّین --- داد الحق جواب‌های چنین / من ندیدم دگر استاد چنین --- کآفرین بر روان پاکش باد

آثار

آثار وی را می‌توان به دو دسته منظوم و منثور بخش کرد.

آثار منظوم

آثار منثور

گلشن راز

مقالهٔ اصلی: گلشن راز

مثنوی گلشن راز مهم‌ترین و مشهورترین اثر منظوم محمود شبستری است که در بردارندهٔ اندیشه‌های عرفانی وی و حدود هزار بیت می‌باشد. با وجود حجم اندکش، این کتاب یکی از یادگارهای پرارزش و بلندنام ادبیات عرفانی کهن فارسی است، که در آن بیان مفاهیم صوفیانه با شور، شوق، و روانی ویژه‌ای همراه گردیده‌است. مطابق شیوهٔ معمول عطار و مولانا، در این‌جا نیز، از حکایات و تمثیلات برای بیان و عرضهٔ مؤثّر معانی عرفانی و حکمی استفاده شده‌است.

شبستری این مثنوی را در پاسخ به پرسش‌های امیر حسینی هروی سروده‌است. در هفدهم ماه شوال سال ۷۱۷ فرستاده‌ای از خراسان مشکلات و مسائل مربوط به فهم و تبیین پاره‌ای از رموز و اشارات عرفانی را در قالب نامه‌ای منظوم در مجلسی با حضور شبستری می‌خواند.

این اثر تا کنون به دفعات چاپ گردیده‌است. یکی از موثق‌ترین نسخه‌های چاپ شده به کوشش دکتر جواد نوربخش می‌باشد که براساس ۸ نسخه خطی و ۲ نسخه چاپی معتبر تصحیح و منتشر گردیده‌است.

این کتاب، تا کنون، به زبان‌های ترکی، آلمانی، فرانسوی، انگلیسی، و نیز اردو ترجمه شده‌است.

شرح‌های بر گلشن راز

عارفانی شروح مفصلی بر «گلشن راز» نگاشته‌اند از آن جمله: فرانسوی

  • منظومه غنچه باز در شرح گلشن راز جلال الدین علی میر ابوالفضل عنقا عارف قرن سیزدهم هجری
  • شرح کمال الدین حسینی اردبیلی (الهی) معاصر شاه اسماعیل اول
  • نسایم گلشن از شاه داعی الی الله
  • شرح لاهیجی از محمد بن یحیی لاهیجی
  • شرح مظفرالدین علی شیرازی
  • شرح منسوب به عبدالرحمن جامی
  • شرح ادریس بن حسام الدین بدیعی
  • شرح شیخ بابا نعمت‌الله بن محمود نخجوانی
  • شرح حاج میرزا ابراهیم شریعتمدار سبزواری
  • شرح قاضی میر حسین یزدی
  • شرح منظوم اسیری
  • شرح حسام الدین علی بدلیسی (پدر ادریس بدلیسی نویسندهٔ کتاب هشت بهشت)
  • شرح حسین الهی قمشه ای : انتشارات علمی و فرهنگی (۱۳۷۷)

سعادت نامه

مثنوی سعادت‌نامه کتابی‌ست عرفانی که بر وزن حدیقةالحقیقهٔ سنایی سروده گردیده‌است. این کتاب حدود سه هزار بیت دارد که در چهار باب جای‌داده شده، و هر باب دارای فصل‌ها و حکایت‌های گوناگون است.

سایر آثار

  • ترجمه منهاج العابدین (امام محمد غزالی)
  • جام جهان‌نما
  • رساله احدیّت
  • شرح و تفسیر اسماءالله تعالی

.

.

39

مسیح کاشانی masih-e kashsni

رکن‌الدین مسعود بن علی کاشانی متخلص به مسیح/مسیحی، همچنین مشهور به حکیم رکنا (۱۵۷۷-۱۶۵۶م) پزشک و شاعر ایرانی دورهٔ صفوی و از شاعران دربار مغولان هند بود.

شعر

مسیح کاشانی از شاعران پرکار روزگار خود به‌شمار می‌آید. سه دیوان فراهم آورد، یکی در ایران و دو دیگر در هند. به دید ذبیح‌الله صفا، «سخن او با آن همه پرکاری استوار و یکدست و کلامش منتخب و خالی از عیب و مقرون به اندیشه‌های ژرف است. زبانی فصیح و بیانی روان و خالی از هرگونه تعقید و استادانه و همراه با خیالات بسیار باریک و دقیق و مضمون‌های عالی و نازک دارد که از بس در بیان آن‌ها مهارت به کار رفته، آسان‌یاب به نظر می‌آیند.»

آثار

  • مجموعهٔ خیال: مجموعه‌ای از سه مثنوی او
  • ساقی‌نامه
  • رام و سیتا: مثنوی
  • قضا و قدر

.

.

40

اهلی شیرازی ahli-e shirazi

محمد بن‌یوسف اهلی شیرازی (زادهٔ ۸۵۸ در شیراز – درگذشتهٔ ۹۴۲ هجری قمری در شیراز) شاعر قرن نهم و دهم هـ. ق که در حدود سال ۸۵۸ هـ.ق. در شیراز زاده شد. اهلی به سال ۹۴۲ هـ. ق در هشتادوچهار سالگی، درگذشت. آرامگاه وی در جوار حافظ قرار دارد.
در کتاب هدیةالعارفین از دوازده کتاب و رساله اهلی بدین ترتیب نام‌برده شده

ثار منظوم اهلی

و ۳ قصیده به پیروی از سلمان ساوجی

کلیات اشعار اهلی به کوشش حامد ربانی در فروردین ۱۳۴۴ در ۸۷۱ صفحه منتشر شد. چند بیت از دیوان او:

خندید گل و غنچه شکفت و چمن آراست آن غنچه پژمرده که نشکفت، دل ماست
با خار غمم خار گل ای مرغ چمن چیست؟ کاین خار من اندر جگر و خار تو در پاست
گلگشت چمن بر دل آزاده بود خوش مرغان چمن را به گل و سرو چه پرواست

***

اهلی مراد خویش زرندان دیر خواه از زاهدان صومعه همت طلب مکن

***

زاهد به ره کعبه روان کاین ره دین است خوش می‌رود اما ره مقصود نه این است

.

.

41

سلمان ساوجی salman savaji

خواجه جمال‌الدین سلمان بن خواجه علاءالدین محمد معروف به سلمان ساوجی (زاده ۷۰۹ (قمری) – درگذشتهٔ ۷۷۸ (قمری) در ساوه) از شاعران اوایل قرن هشتم هجری است. وی از بزرگترین قصیده‌سرایان و غزل‌گویان ایران است. پدرش خواجه علاءالدین محمد اهل قلم بود.

شعر

سلمان تحصیل کمالات کرد و سخن‌پردازی‌های او تنها از روی قریحه و ذوق نبود. در اوایل عمر خواجه غیاث‌الدین محمّد وزیر سلطان ابوسعید بهادر (۷۱۶–۷۳۷) را در قصاید خود مدح کرد و سپس شیخ حسن بزرگ از سلسله جلایریان و سلطان حسین جلایر و سلطان اویس جلایر را مدح گفت، او مدّت چهل سال در سفر و حضر و تبریز و بغداد مداحی آن خانواده را نمود. سلمان در درجهٔ اوّل قصیده‌سراست و می‌توان او را از آخرین قصیده‌سرایان معروف ایران پیش از صفویان دانست. سلمان در تغزل و عاشقانه‌ها نیز زبردست بود و از این جهت مورد توجه قرار گرفت. ابیات زیر از اوست:

باد نوروز از کجا این بوی جان می‌آورد جان من پی تا به کوی دلستان می‌آورد
ورنه اقلیم فلک شکرانه این مژده را مسرعان عالم علوی به رسم مژده خواه

سلمان ساوجی در شعر زیر به داستان توطئهٔ منصور اشاره دارد که ابومسلم را از مرو به بغداد طلبید و او نرفت، منصور سوگندها خورد و عهدها گرفت که او را آزاری نرساند و ابومسلم از مرو به نیشابور و از آنجا به ری شد. مؤلّف مجمل‌التواریخ می‌نویسد: «چون به ری رسید، رای و خرد آنجا بگذاشت و به همدان شد» و سرانجام به بغداد رفت و به امر منصور کشته شد.

آنکه می‌انداخت سر چون خیمه بر گردن به ری شد اسیر خواری و مستوجب چندین عذاب
کرد رو بر آسمان کای آسمان تدبیر چیست آسمان گفتش «ترکت الرای بالری» در جواب

در منابع به موسیقی‌دانی او اشاره نشده، لیکن رامشییان و موسیقی‌دانان او را گرامی می‌داشتند. دوبیتی او که دربارهٔ کاسه‌نوازی مراغی سروده بر این پایه‌است:

آوازهٔ کاسهٔ تو این بنده شنید وز طبع لطیفش به نواها برسید
این کاسهٔ دیده‌ای که بیننده ز ماست تا کاسهٔ دیده هست مثل تو ندید

سلمان گذشته از قصیده و غزل؛ ترجیع‌بند، ترکیب‌بند، قطعه، مثنوی و رباعی نیز گفته‌است:

بوستان بر دوستان افشاند از این بهجت نثار آسمان بر آسمان انداخت زین شادی کلاه

او همچنین در تصوف نیز اشعاری دارد:

گر سر و ترک کلاه فقر داری ای فقیر چار ترکت باید اول تا رود کارت به پیش
ترک اول ترک مال و ترک ثانی ترک جاه ترک ثالث ترک راحت ترک رابع ترک خویش

سلمان ساوجی از جمله شاعرانی است که وصف طبیعت را با حرکت و حیات همراه کرده‌است و به اصطلاح به عناصر بی‌جان. شخصیت و خصایص انسانی بخشیده‌است. او به این شیوه بسیاری از وصف‌های خود را سرشار از زندگی و پویایی و حرکت کرده‌است. اغلب تشخیص‌های او در شکل تفصیلی و با نوعی بیان روایی همراه است.[۱]

آثار

بسیاری از شعرهای سلمان ساوجی در مدح شیخ حسن و همسرش دلشاد خاتون و سلطان‌اویس سروده شده. او دو مثنوی یکی موسوم به «جمشید و خورشید» به شیوه داستان های نظامی و «فراق‌نامه» دارد:

پایان زندگی

سلمان در آخر عمر از نظر جلایریان افتاد و در ساوه انزوا جست و سرانجام در دوشنبه دوازدهم صفر ۷۷۸ هجری قمری در زادگاه خود درگذشت.

.

.

42

مهستی گنجه یی (گنجوی) mahasti-e ganjavi

مهستی گنجوی یا مَه‌سَتی گنجه‌ای یا مِه‌سِتیِ گَنجَوی (mɜhʂɨtɪ ɢæŋʝəɪ :IPA) شاعر فارسی‌سرای که در سدهٔ پنجم و ششم هجری قمری می‌زیسته‌است. مه‌ستی متشکل از دو واژهٔ «مَه» (ماه) و «سِتی» (خانم) برابر با واژه «ماه‌بانو» است. مهستی پس از خیام، برجسته‌ترین رباعی‌سرای ایران به‌شمار می‌آید و او را پایه‌گذار مکتب شهرآشوب در قالب رباعی می‌دانند.

زندگی

زادگاه مهستی شهر گنجه بوده‌است و همدوره با غزنویان بود. رشید یاسمی معتقد بود که «مهستی» متشکل از دو کلمه «مَه» به معنی بزرگ و «سَتی» به معنی خانم بوده و جمعاً این کلمه به معنی «خانم‌بزرگ» است. در چهار سالگی پدرش او را به مکتب‌خانه فرستاد و چون استعدادی سرشار داشت در ده‌سالگی با ادب زن دانشمند بیرون آمد. او چنگ و عود و تار را به زیبایی می‌نواخت. شهرت او بیشتر به خاطر رباعیاتش است. وی در سروده‌هایش زنی فتنه‌گر و زیبا بوده‌است که عشاق فراوانی داشته، از جمله امیر احمد تاج‌الدین بن خطیب که فرزند خطیب گنجه بوده و عاقبت به عقد او در می‌آید. ابن خطیب مانند همسرش طبع شعر داشته و رباعیاتی نیز از او باقی مانده‌است. از زندگی مهستی آگاهی چندانی در دست نیست، و آنچه هست اقوال تذکره‌نویسانی چون دولتشاه سمرقندی، امین احمد رازی و آذر بیگدلی است که همه نقل از یکدیگر، و آمیخته به افسانه‌نگاری و داستان‌های ساختگی است.[۳] دیوان اشعار او نیز به جا نمانده و رباعی‌هایی به نام او در نزهةالمجالس (تألیف در قرن هفتم)، مونس‌الاحرار (تألیف در قرن هشتم) و مجموعه‌ها و تذکره‌ها به دست آمده‌است.

علی‌رغم اینکه در هیچ‌یک از منابع کهن، زمان مشخص و دقیقی از ولادت و مرگ مهستی به دست داده نشده، با این همه برخی از معاصران، ولادت وی را ۴۹۰ و مرگش را ۵۷۷ ه‍.ق ذکر کرده‌اند.[۴]

البته قدیم‌ترین مآخذی که از زمان حیات وی خبر داده، کتاب تاریخ گزیده نوشته حمدالله مستوفی است که به سال ۷۳۰ هجری قمری تألیف شده‌است. در این کتاب (صفحه ۷۱۸) ذیل (ابن خطیب گنجه) که شوهر مهستی است می‌خوانیم: «ابن خطیب گنجه: و هو، تاج‌الدین احمد، معاصر سلطان محمود غزنوی بود. اشعار خوب دارد؛ به ویژه مناظرات او با منکوحه‌اش مهستی شیرین باشد.»[۵]

کتابی ظاهراً از قرن هفتم شامل مناظرات مهستی با امیراحمد و رباعی‌هایی که خطاب به هم سروده‌اند (مشتمل بر ۱۸۵ رباعی از زبان پورخطیب و حدود ۱۱۰ رباعی از زبان مهستی) در دست است (نسخه‌های کتابخانهٔ سنایی سابق و ملی تبریز). احمد سهیلی خوانساری آن را کتاب قصه‌ای مجعول و حاوی اشعار سست و ناخوش می‌داند.[۶] بر اساس ترانه‌های موجود در همین کتاب، فریتز مایر شرق‌شناس آلمانی کتابی به نام «مهستی زیبا» فراهم آورده‌است (چاپ آلمان: ۱۹۶۳). طاهری شهاب در «دیوان مهستی» (تهران: ۱۳۳۶) و احمد سهیلی خوانساری در «رباعیات مهستی دبیر» (تهران: ۱۳۷۱) رباعی‌های مهستی را گردآوری کرده‌اند. در نزهةالمجالس (تألیف در قرن هفتم) ۶۱ رباعی به نام مهستی آمده که کهن‌ترین و موثق‌ترین مجموعهٔ ترانه‌های مهستی است.[۷]

آثار

امروزه از مهستی، دیوانی بر جای نمانده‌است؛ دیوانی از وی تا اوایل قرن دهم در هرات بر جای بوده که در حمله عبیدالله خان ازبک به هرات از بین رفته‌است و تنها اشعاری پراکنده از او در کتاب‌های قدیم باقی مانده‌است.

مهستی به علت ابتکاری که در انتخاب موضوع ترانه‌های خود و وصف صاحبان پیشه‌های گوناگون و سرگرمی‌های مختلف مردم روزگار خود به کار برده، پیشرو نوع خاصی از شعر شناخته می‌شود که بعدها در عصر صفوی رواج بیشتر یافته و شهرآشوب نام گرفته‌است.

اشعار او بیان عشق و شیدایی، شوخ‌طبعی و رعنایی، صداقت و زیبایی است و سرشار از نشاط و به دور از غم و اندوه است. برخی تذکره‌نویسان و تاریخ‌پردازان بر اثر ناآشنایی با شهرآشوب، اشعار مهستی را نتوانسته‌اند بفهمند و با تصوراتی نادرست، او را لاابالی دانسته و در خلال سخن وی را نکوهیده‌اند؛ حال آنکه مهستی با امکانات زبانی و شوق سرشاری که در اختیار دارد، صاحبان حِرِف و صناعت عصر خویش را زیبارویانی دل‌فریب می‌نمایاند و بدین طریق امکانی پدیدمی‌آورد تا آیندگان را از پیشه‌وران عصرش آگاهی‌ای حاصل آید.

نمونه شعر

این رباعی منسوب به اوست:

ما را به دَمِ پیر نگه نتوان داشت در حُجرهٔ دلگیر نگه نتوان داشت
آن را که سَرِ زلف چو زنجیر بُوَد در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت

.

.

.

43

حزین لاهیجی hazin-e lahiji

محمدعلی بن ابوطالب متخلص به حَزین و معروف به شیخ علی حزین در سال ۱۱۰۳ قمری در اصفهان زاده شد. او از تبار زاهدی‌ها و نوادگان شیخ زاهد گیلانی است. از استادان حزین می‌توان به امیر سید حسین طالقانی اشاره کرد.

او جهانگرد و همچنین دانشمندی جانورشناس بود. وی همچنین از آخرین شاعران بزرگ سبک هندی بود. از آثار او می‌توان به تذکره شعرا، دیوان اشعار، صفیر دل و حدیقه ثانی در برابر حدیقه سنایی و تذکارات العاشقین در برابر لیلی و مجنون اشاره کرد. تذکره حزین لاهیجی با سبکی ساده و پخته به نگارش درآمده‌است.

حزین در کتاب تاریخ خود به نام «زندگی شیخ حزین به قلم خود او» وضعیت اصفهان در زمان حمله افغانان و نیز اشغال ایران به وسیلهٔ ترکان عثمانی را شرح می‌دهد.

زندگی

حزین از خانواده‌ای از علما و زمینداران در گیلان برخاسته بود و تبار او به شیخ زاهد گیلانی می‌رسید. پدر او در دورهٔ شاه سلیمان اول برای تحصیل به اصفهان رفت و محمد در دربار صفوی در سن کم به عنوان بحر العلوم و شاعر پرورش یافت. او در ایران و هند و تا عربستان سفرهای متعدد کرد.

حزین لاهیجی در سال ۱۱۴۶ق به هند رفت و در سال ۱۱۸۱ق در حدود هفتاد و هشت سالگی در بنارس درگذشت و در همان شهر دفن شد.

حزین لاهیجی از ترس نادرشاه به هندوستان رفت و تا پایان در هند زندگی کرد. سکونت محمدعلی حزین لاهیجی در نوزده سال آخر زندگی خود در بنارس که تحت حکومت نواب‌های شیعه بود، از رویدادهای مهم در حیات فرهنگی، مذهبی و ادبی این شهر است. آرامگاه او - که مدفن خلیل علی ابراهیم خان نیز در جوار آن است - در بنارس و در محله فاطمان زیارتگاه مهمی است که زوار آن، علاوه بر شیعیان، سایر مسلمانان نیز هستند. حضور حزین و درسهای او در ترویج و اشاعه تشیع در آن سامان نقش بسیار مهمی داشت.

بخشی از سروده‌های او به زبان فرانسه نیز ترجمه شده‌است

.

.

44

نزاری قهستانی nezari-e ghohestani

حکیم سعدالدین بن شمس‌الدین نزاری بیرجندی قهستانی (۶۴۵–۷۲۱ یا ۷۲۰ قمری) معروف به حکیم نزاری از سرایندگان بزرگ نیمه دوم سده هفتم و آغاز قرن هشتم، در روستای فوداج از توابع بیرجند متولد شد. وی را نخستین نویسنده دوره بعد از الموت دانسته‌اند که پس از یک دهه بعد متولد شد و زبان شعر و تعبیرات و اصطلاحات صوفیان را برای پنهان کردن عقاید اسلامی برگزید.

وی پس از پایان تحصیلات مقدماتی خود در بیرجند و قاین، به مطالعه ادبیات، فلسفه و علوم متداول زمان خود در قهستان پرداخت. او از همان جوانی به کار دولتی مشغول گشت و پس از آن در سال ۶۷۸ قمری به نقاط مختلفی سفر کرد و تجربیات خود را در کتابی به نام سفرنامه جمع‌آوری کرد. بعد دو سال بعد به قهستان بازگشت و به خدمت به امرای کرتیان درآمد. اما معاندان وی، ملوک کرت را بر وی برانگیختند تا جایی که معزول و اموالش مصادره گشت. نزاری سالهای پایان عمر خود را به انزوا گذراند و به شغل کشاورزی پرداخت.

اشعار نزاری، سرشار از اصطلاحات دینی، علمی و فلسفی، عرفانی و صوفیانه می‌باشد که آن‌ها را در جایگاه‌های مناسب و در معانی درست خود به کاربرده است. بسیاری از شعرا و نویسندگان از آن جمله جامی، شاعر و عارف نامدار سده نهم برخی از اشعار حافظ را متأثر از اشعار حکیم نزاری می‌دانند و به عبارت دیگر معتقدند که حافظ از شیوه نزاری پیروی کرده‌است. از اسماعیلیان این دوران تنها آثار نزاری به دست رسیده‌است.

زندگی

حکیم نزاری قهستانی دریکی از سال‌های آشوب و فتنه، هم‌زمان حملهٔ نهایی مغولان که برای اتمام فتح ایران و و برانداختن اسماعیلیه، در کانون نا آرامی‌ها، در روستای فوداج از روستاهای دامنهٔ کوه‌های باقران بیرجند، در خانواده‌ای مذهبی (اسماعیلی) در سال ۶۴۵ق به دنیا آمد.

با اینکه هیچ‌یک از تذکره‌ها به تاریخ ولادت نزاری اشاره نکرده‌اند از اشاره وی به ۶۵ سالگی خویش در مثنوی دستورنامه که در سال ۷۱۰ سروده شده، باید تولد او را سال ۶۴۵ قمری به‌شمار آورد.

کودکی سعد الدین در زمان نابسامانی و حملات هلاکوخان به بهانه از بین بردن اسماعیلیان گذشت. به نوشته جان ریپکا، ایران‌شناس دانشگاه پراگ، خانواده نزاری ثروتمند بوده که بعداً تهی دست شده‌اند. نزاری در اشعار خود به کودکی اش اشاره می‌کند:

خرم و خوش باغچه‌ای داشتم نیست چنان باغچه پنداشتم
بر چمنش سرو و گل و ارغوان تکیه گهم بر لب آب روان
مرتفع از توت و رَز و میوه دار از به و شفتالو و سیب و انار
روزگاری به باد دادم با گروهی ز فرط نادانی
که در ایشان نیافتم هرگز ذره‌ای مردمی و انسانی
دشمن آل مصطفی جمله وانگهی دعوت مسلمانی
می‌کنم پشت دست و می‌گریم وای ویلی زهی پشیمانی

نزاری با اشعار ابوالقاسم فردوسی (مرگ ۴۱۱ ه‍. ق)، عمر خیام (مرگ حدود ۵۱۷ ه‍. ق) و نظامی گنجوی (مرگ حدود ۶۰۰ ه‍. ق) و همچنین صوفیان شاعری همچون سنایی (مرگ حدود ۵۲۵ ه‍. ق)، فرید الدین عطار (مرگ ۶۲۷ ه‍. ق) آشنایی کامل داشته‌است.

آثار

حکیم نزاری آثار متعددی در شعر فارسی دارد که در قالب‌های غزل و مثنوی و رباعی ترجیع بند سروده شده‌است دیوان حکیم نزاری قهستانی که به همت مظاهر مصفا در دو جلد به طبع رسیده، شامل احوال نزاری با توجه به اشعارش و غزلیات نزاری است.این فهرستی از آثار به ترتیب زمان سرودن آن‌ها توسط نزاری است:

  • سفرنامه: به بحر مسدس محذوف، دربرگیرنده ۱۲۰۰ بیت در شرح سفر دو ساله نزاری است که آغاز آن شوال ۶۷۸ بوده‌است.این کتاب به تصحیح چنگیز غلام علی بایبوردی در سال ۱۳۹۱ در انتشارات هیرمند ۱۳۹۱به چاپ رسیده‌است.
  • ادب نامه: ادب نامه بر وزن بحر متقارب مثمن محذوف به دوازده باب تقسیم شده که در اوایل سال ۶۹۵ هجری قمری برای شمس الدین علیشاه سروده شده. محتوای منظومهٔ ادب نامه در بیان چگونگی رفتار وزیران و منشیان و دیگر درباریان در برابر شاه است.
  • مثنوی روز و شب: مثنوی روز شب در بحر خفیف سروده شده در ۵۴ سالگی شاعر یعنی ۶۹۹ قمری است. این مثنوی دربرگیرنده ۵۵۰ بیت است که به تصحیح و با مقدمه نصرالله پور جوادی در سال ۱۳۸۱ توسط نشر نی چاپ شد.
  • ازهر و مزهر: اشعار این اثر بر وزن بحر هزج مسدس مقصور است که دربرگیرنده حدود ده هزار بیت است و از این رو بزرگترین اثر منظوم او به‌شمار می‌رود. نزاری این کتاب را در سال ۷۰۰ قمری در قالب حماسی و دفاع از ایمان اسماعیلیه سروده‌است. یک محقق روسی به نام بایبوردی، اثر را به عنوان آرمان‌های نزاری تعبیر کرده‌است.
  • دستور نامه:اثر دیگر نزاری که این منظومه را در سال ۷۱۰ هجری قمری در ۵۷۶ بیت سروده‌است.

دستورنامه مثنوی ای بر وزن حدیقه سنایی (فعولن فعولن فعولن فعل یا همان بحر متقارب مثمن محذوف) است. این اثر در مجموع پندنامه‌ای در چگونگی آداب معاشرت از زبان نزاری برای فرزندانش است . دستورنامه با حمد و ستایش خداوند و رسولش آغاز می گردد:

نامه‌های منظوم و رباعیات حکیم نزاری قهستانی نامه های منظوم اول و دوم برای شرف الدین حسن، نامۀ سوم برای محمدبن نجیب حاکم گناباد و نامه های چهارم خطاب به علیشاه و در بیان دلتنگی از غیاب اوست. تعداد رباعیات نسخۀ کلیات سن پترزبورگ 264 رباعی است، 22 رباعی در اثر رطوبت و نم فروشسته شده و خوانا نیستند.

.

.

45

کمال خجندی kamal-e khojandi

کمال‌الدین مسعود خُجندی معروف به شیخ کمال و کمال خجندی از عارفان و شاعران پارسی‌گوی قرن هشتم هجری بود. تولدش در خجند فرارود بود؛ اما پس از سفر حج در تبریز ساکن شد.
امام کمال خجندی چنان شیفته اقطاب عرفان آذربایگان بود ، تو گویی از خورکند(به عربی:خجند) بر فراز ماوراالنهر ، از تبریز می شنید بوی جوی مولیان را ، که در وصف سه جوی پر آب اش ؛ سرخاب ، چرنداب و گجَل سروده است : (این سه بعدها نام محلات معروف تبریز شدند)

تبریز مرا راحت جان خواهد بود پیوسته مرا ورد زبان خواهد بود
تا در نکشم آب چرنداب و گجَل سرخاب ز دیده ام روان خواهد بود


با اینکه شاعری پیشهٔ اصلی او نبوده‌است، دیوانش مشتمل بر حدود هشت‌هزار بیت است که بخش اصلی‌اش غزل‌های اوست. نمونه‌ای از غزلیات:

عرفات عشقبازان سر کوی یار باشد به طواف کعبه زین درنروم که عار باشد
چو سری بر آستانش ز سر صفا نهادی به صفا و مروه‌ای دل دگرت چه کار باشد
قدمی ز خود برون نِه به ریاض عشق، کاینجا نه صداع نفحهٔ گل نه جفای خار باشد
به معارج اناالحق نرسی ز پای منبر که سری شناسد این سِرّ که سزای دار باشد
ز میِ شبانه ساقی قدحی بیار پیشم نه از آن میی که او را به سحر خمار باشد
نکند کمال دیگر طلب حضور باطن که قرارگاه زلفش دل بی‌قرار باشد

شیخ کمال در خدمت سلطان حسین جلایر درآمد و در خانقاهی که سلطان برای او ساخته بود به سر می‌برد. وی از شاعران بزرگ اواخر قرن هشتم است که مخصوصاً در غزل‌سرایی مهارت داشت. دیوان او شامل غزل‌های مطبوع زیاد وغالبا مقرون به ذوق عرفانی است.

کمال خجندی معاصر حافظ بود و درباره او چنین گفته‌است:

نشد به طرز غزل هم عنان ما حافظ اگرچه در صف رندان ابوالفوارس شد

از اشعار اوست:

عشق حالی است که جبریل بر آن نیست امین صاحب حال شناسد سخن اهل یقین
جرعه‌ای بر سر خاک از می عشق افشاندند عرش و کرسی همه بر خاک نهادند جبین
اهل فتوی که فرورفته کلک و ورقند مشرکانند که اقرار ندارند به دین
مفلس عشق ندارد هوس منصب و جاه خاک این راه به از مملکت روی زمین
شب قرب است مرو ای دل حق دیده به خواب که سر زنده‌دلان حیف بود بر بالین
ای که روشن نشدت حال دل سوختگان همچو شمع از سر جان خیز و بر آتش بنشین

کمال‌الدین خجندی در سال ۷۹۲ هجری قمری یا ۸۰۸ هجری قمری درگذشت. آرمگاه او در تبریز است. این بیت بر لوح آرامگاه او ثبت شده‌است:

کمال از کعبه رفتی بر در یار هزارت آفرین مردانه رفتی

.

.

46

صباحی بیدگلی sabahi-e bidgoli

صباحی بیدگلی از شاعران بزرگ و نامی سده ۱۲ خورشیدی و هم دوره زندیه و از پیشگامان سبک بازگشت ادبی است. وی در علم نجوم، ریاضیات، ادبیات فارسی فیزیک و عربی تبحر داشته‌است.

زندگی

سلیمان صباحی بیدگلی، فرزند ملا عبدالهادی، متخلص به صباحی متولد شهر آران و بیدگل است. هیچ‌یک از منابع معتبر از سال تولد، کیفیت زندگی، خانواده، مکان و میزان تحصیلات و استادان او خبری نداده‌اند. در دیوان او نیز پاسخی بر این پرسش‌ها دیده نمی‌شود. چنین می‌نماید که وی سخت دل‌بسته زادگاهش بوده و به جز سفرهایی که به قم، اصفهان، شیراز و حجاز داشته، بیشتر سالهای عمرش را در زادگاهش سپری کرده‌است. و در زمان آغا محمد خان قاجار به دلیل اشعار در خصوص شاهان زندیه مورد غضب و تنفر او بود لذا در زمان فتحعلی شاه با وساطت قاضی ملاعلی آرانی از شاگردان ملااحمد نراقی که برای بحث با ملاهای یهودی به تهران رفته بود؛ به دربار قاجار راه یافت.

آثار

صباحی با آذر بیگدلی و هاتف اصفهانی معاشر و مصاحب بود و در غزل‌سرایی نیز مانند آن‌ها از سبک عراقی پیروی می‌کرد و در این زمینه آثاری از خود باقی گذاشته‌است.

شهرت صباحی بیشتر در زمینهٔ مرثیه‌سرایی خاصه، یافتن ماده تاریخ‌های مناسب و ممتاز است. در دیوان او مقدار زیادی ماده تاریخ در هر موضوع و مطلبی دیده می‌شود؛ گاه در تاریخ فوت اشخاص و گاه در بنای مسجد یا عمارت نوبنیاد و گاهی برای جشن‌ها و عروسی‌های معاصرین خود ماده تاریخ‌های برجسته‌ای یافته‌است. صباحی، قصاید مفصلی نیز به همان شیوهٔ عراقی، دربارهٔ پیامبر اکرم و خاندان وی به رشتهٔ نظم کشیده.

دیوان شعر صباحی به چاپ رسیده‌است. ترکیب‌بند او مرثیه‌ای با چهارده بند است که به اقتضای محتشم کاشانی برای حسین بن علی سرود شده و از بهترین اشعار اوست. عمر وی بیش از هفتاد سال بوده و وفات او در سال ۱۲۱۳ ه‍.ق اتفاق افتاده‌است.

فتحعلی خان صبای کاشانی استاد بزرگ دورهٔ قاجاریه، از شاگردان و دست‌پروردگان صباحی بود و قصایدی در مراتب سخنرانی و فضایل او سروده‌است.

غزل صباحی بیدگلی که روی سنگ مزار او نقش شده‌است چنین است:

مکش به خون پر و بالم که من هرآنچه پریدم به غیر گوشهٔ بامت نشیمنی نگزیدم
هزار دانه فشاندند و رامشان نشدم من هزار سنگ به بالم زدی و من نپریدم
ندیدم آنکه توانم به او گریختن از تو که بود دام تو گسترده هر طرف که دویدم
نظارهٔ گل و گشت چمن به مرغ چمن خوش که من به دام فتادم، چو زآشیانه پریدم
سزد اگر نفروشم غم تو را به دو عالم که نقد عمر ز کف دادم و غم تو خریدم
مرا به جرم چه کردی برون ز گلشن کویت؟ بری ز نخل تو خوردم؟ گلی ز شاخ تو چیدم؟
وطن به بیدگل اما کسی ندیده صباحی به دست، دستهٔ گل، یا به فرق، سایهٔ بیدم

.

.

47

فرخی سیستانی farrokhi-e sistani

ابوالحسن علی بن جولوغ سیستانی معروف به فَرُّخی سیستانی از شاعران نامدار پارسی‌گوی سدهٔ پنجم قمری است که در سبک خراسانی می‌سرود. سروده‌های او به ستایش شاهان و برانگیختن سلطان به عدل و بخشش اختصاص دارد. وی علاوه بر تسلط بر شعر و ادب در موسیقی نیز مهارت داشت و بدین وسیله توانست به دربار ابوالمظفر شاه چغانیان و سپس به دربار سلطان محمود غزنوی راه یابد و منزلتی والا بدست آورد. فرخی را یکی از بهترین قصیده‌سرایان ایرانی می‌دانند تا جایی که گفته‌اند سخن سهل و ممتنع در عربی خاص ابوفراس حمدانی و در فارسی خاص فرخی است. سهل و ممتنع (آسان‌نمای دشوارگفت) به سخنی می‌گویند که سرودن آن در ظاهر آسان می‌نماید، اما نظیر آن گفتن مشکل باشد.

فرخی در بیان انواع احساساتی که بر عاشق دست می‌دهد، چیره‌دست است. شوخ‌طبعی شاعر و گستاخی او در برابر ممدوحان خویش نیز به آثارش رونقی بخشیده‌است.

روایت شده‌است که فرخی علاوه بر شاعری آوازی خوش داشت و در نواختن بربط مهارت داشت. دیوان شعر فرخی شامل بیش از چند هزار بیت است که در قالب‌های قصیده، غزل، قطعه، رباعی، ترکیب‌بند و ترجیع‌بند سروده شده‌است.

قصیده در صورت کامل خود، دربرگیرنده چهار رکن مقدمه، بیت تخلص، تنه اصلی، و شریطه یا دعا است. در دیوان فرخی سیستانی (چاپ اقبال، ۱۳۳۵)، دویست و چهارده قصیده ضبط شده که از آن میان، یکصد و شصت و شش قصیده (حدود ۷۸ درصد) چهاررکنی است و چهل و هفت قصیده فاقد مقدمه تغزلی. فرخی در قصاید بدون مقدمه‌اش از همان آغاز، مستقیم به سراغ ستایش رفته که این خلاف سنت قصیده ستایشی است. یک قصیده هم دارد که در معنی عشق سروده و فاقد مضمون مدحی است.

پیشینه

پدر فرخی از ملازمان امیر خلف بانو آخرین امیر صفاری بود. علی بن جولوغ (فرخی) نخست در خدمت یکی از دهقان‌های توانگر سیستان بود و در نزد او شعر می‌گفت. وی در مصرع «من قیاس از سیستان آرم که آن شهر من است» به سیستانی بودنش تصریح کرده‌است.[۶] فرخی با هدف پیشرفت از سیستان سفر کرده و به دربار چغانیان (در حدود ترمذ در جنوب ازبکستان امروزی) رفت. شعری در قالب قصیده سرود و آن را «با کاروان حله» نام نهاد؛ و شعر را به عمید اسعد چغانی وزیر امیر تقدیم کرد. معروف است که روز بعد فرخی قصیده‌ای به نام داغگاه ساخت و آن را برای امیر که در محل داغ زدن گوسفندان به عیش و نوش سرگرم بود برخواند. امیر و وزیر او که ظاهر ساده فرخی با جامه محلی سیستانی و پای‌افزار فرسوده او را دیده بودند انتظار چنین شعر استواری را از او نداشتند و با شنیدن آن به وجد آمدند. امیر چهل کره‌اسب به فرخی هدیه کرد و او را از نزدیکان دربارش قرار داد.

علی بن جولوغ نیز با تخلص فرخی در دربار صفاریان، چغانیان و غزنویان شعر می‌گفت. محمود غزنوی او را به ملک‌الشعرایی دربار منصوب کرد. پس از مرگ محمود در سال ۴۲۱ ق، فرخی به دربار سلطان مسعود غزنوی روی آورد و تا پایان عمر به ستایش این امیر غزنوی مشغول بود.

از آن‌جا که بیشتر قصاید فرخی در دربار غزنویان سروده شده‌است، ستایشگری و وصف در آن بسیار زیاد است؛ هرچند در میان شعرهای فرخی اشعاری نیز هستند که نکات آموزنده اخلاقی دربردارند. فرخی در سال ۴۲۹ ق در سنین جوانی در غزنه درگذشت.

از شاعر هم‌عصرش لبیبی در رثای اوست که:

گر فرخی بمرد چرا عنصری نمرد؟ پیری بماند دیر و جوانی برفت زود
فرزانه‌ای برفت و ز رفتنش هر زیان دیوانه‌ای بماند و ز ماندنش هیچ سود

.

.

48

فروغی بسطامی forooghi-e bastami

فُروغی بَسطامی (زادهٔ ۱۲۱۳ در اندرات – درگذشتهٔ ۲۵ محرم ۱۲۷۴ در گرگان) از غزل‌سرایان دوره قاجار بود. او شاعر معاصر سه تن از پادشاهان قاجار بود: از زمان فتحعلی شاه نامور گشت، و در دوره‌های محمد شاه و ناصرالدین شاه به کار خویش ادامه داد

زندگی‌نامه

میرزا عباس فرزند آقا موسی بسطامی فرزند حسنعلی‌بیگ بسطامی، معروف به میرزا عباس بسطامی با تخلص فروغی، در سال ۱۲۱۳هجری قمری، حین سفر خانواده‌اش به عتبات عالیات، در اندرات زاده شد. پس از چندی به همراه خانواده‌اش در ساری مازندران اقامت گزید. او پس از مدتی به گرگان آمد. او در نوجوانی در زمان فتحعلی شاه، مدتی را در شهر بسطام به سر برد؛ وزهمان‌روی به بسطامی منتسب گشت. او چندی را نیز در شهر کرمان، در خدمت حسنعلی میرزا شجاع‌السلطنه گذراند که در همان دوران، بنا به درخواست شجاع‌السلطنه، تخلص خود را به نام فرزند او «فروغ‌الدوله»، فروغی نهاد. فروغی بسطامی تا پیش از آن در شعرهایش، تخلص مسکین را به‌کارمی‌برد.

عموی او، دوست‌علی‌خان معیرالممالک، خزانه‌دار فتحعلی شاه قاجار بود. فروغی بسطامی پس از یک سال کسالت شدید در روز ۲۵ محرم ۱۲۷۴ قمری در گرگان درگذشت.

شعر

او شاعری بود که در شعرهایش پادشاهان نخستین قاجار را می‌ستود. بیشترین و برجسته‌ترین شعرهایش در قالب غزل است. فروغی بسطامی از جرگهٔ شاعران صوفی‌منش بود. او در بهترین غزل‌های عارفانه‌اش لطافت و شیرینی را با رسایی و سادگی واژگان، به‌هم می‌سرشت.

هرچند که گفته می‌شود فروغی بسطامی، حدود بیست‌هزار بیت شعر داشته‌است، اما آنچه از او برجا مانده‌است و در زمان خود او هم به صورت پیوست دیوان قاآنی به چاپ رسید، چیزی در حدود پنج‌هزار بیت است.

نمونهٔ اشعار

مردان خدا پردهٔ پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند یک زمره به حسرت سرانگشت گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع، نکوشیده، رسیدند به مقصد یک قوم دویدند و به جایی نرسیدند
فریاد، که در رهگذر آدم خاکی بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همّت طلب از باطن پیران سحرخیز زیرا که یکی را ز دوعالم طلبیدند
زنهار، مزن دست به دامان گروهی کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق در آیند به بازار حقیقت ترسم نفروشند متاعی که خریدند
کوتاه‌نظر غافل ازآن سرو بلند است کاین جامه به‌اندازهٔ هرکس نبریدند
مرغان نظرباز سبک‌سیر، فروغی از دامگه خاک برافلاک پریدند

.

.

49

رضا قلی خان هدایت rezagholi khan-e hedayat

رضاقلی‌خان هدایت طبرستانی (زادهٔ ۱۸ خرداد ۱۱۷۹ تهران (اصالتاً هزارجریب مازندران[۱]) - درگذشتهٔ ۸ تیر ۱۲۵۰ تهران)، ادیب، شاعر و تذکره‌نویس سدهٔ سیزدهم هجری در ایران در دوران حکومت محمدشاه و ناصرالدین‌شاه قاجار بود.

زندگی‌نامه

رضاقلی خان طبرستانی ملقب به لَلِه‌باشی در ۱۸ خرداد ۱۱۷۹ در تهران متولد شد. پدرش آقا محمّد طاهر طبرستانی از اعیان قریهٔ چارده هزارجریب (که امروزه تبدیل به شهردیباج در شهرستان دامغان شده است) ، از ملازمان جعفر قلی خان قاجار و در زمان آقامحمد خان خزانه‌دار بود و در دوران فتحعلی شاه نیز این شغل را ادامه داد. رضاقلی خان در شیراز به تحصیل دانش پرداخت. وی از ابتدای جوانی شعر می‌سرود و «چاکر» تخلّص می‌کرد، پس از چندی تخلص خود را به دلیل یک رویا به «هدایت» تغییر داد. [۲] [۳] در سال ۱۲۴۵ قمری مورد توجه فتحعلی شاه قرارگرفت و به پاداش قصیده‌ای که در مدح شاه سروده بود لقبِ خانی و امیرالشعرایی گرفت. پس از فتحعلی شاه، به دربار محمد شاه راه یافت و با ماندن در تهران به تربیت شاهزاده عباس میرزای ثانی (ملک آرا)، فرزند محمدشاه مأمور شد و به واسطه این منصب به «لله باشی» شهرت یافت. پس از مرگ محمد شاه به دربار ناصرالدین شاه راه یافت و از طرف او به ریاست مدرسهٔ دارالفنون رسید. در سال ۱۲۶۷ قمری پس از پایان جنگ با ترکمانان ناحیهٔ سرخس، به دستور امیرکبیر به‌عنوان سفیر به خوارزم رفت. هدف مأموریت او که یک سال به طول انجامید، آگاهی‌یابی از اوضاع ماوراءالنهر از نظر سوق‌الجیشی، آزادی اسرای مسلمان و ممانعت از خرید و فروش آنان بود.

شیخ اسدالله ایزدگشسب گلپایگانی ملقّب به درویش ناصر علی (۱۳۲۵–۱۲۶۴. ش) در کتاب شمس التواریخ در شرح احوال رضاقلی خان هدایت آورده‌است: «امیرالشّعرا رضاقلی خان هدایت؛ در وصفش نشاطی گفته»:

تا که شعر ایجاد شد آمد دو شاعر در وجود امرءالقیس از عرب خانِ هدایت از عجم

کتاب ریاض العارفین و مجمع الفصحا و اصول الفصول او در جمع شعرا و عرفاً حقّی عظیم دارد. ارادت خدمت مستعلی شاه شیروانی داشته و کتاب فرهنگ انجمن آرای او در بیان لغت فارسی بی نظیر است و سه مجلّد روضةالصفای ناصری از اوست. تولدش در طهران نیمهٔ محرم الحرام ۱۲۱۵ بوده و درگذشتش به طهران ماه ربیع‌الاول سال ۱۲۸۸ .

.

.

50

شیخ بهایی sheykh bahaei

بهاءالدین محمد بن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی (زادهٔ ۸ اسفند ۹۲۵ خورشیدی در بعلبک لبنان، درگذشته ۸ شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان) همه چیزدان ، حکیم، علامه فقیه، عارف، منجم/ستاره‌شناس، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ و دانشمند نامدار سده دهم و یازدهم هجری؛ که در دانش‌های فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات دانایی داشت، در حدود ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی، هنر و فیزیک بر جای مانده‌است. به پاس خدمات او به علم ستاره‌شناسی، یونسکو سال ۲۰۰۹ که مصادف با سال نجوم می‌بوده نام شیخ را در لیست مفاخر ایران ثبت کرد. وی از دوستان نزدیک میرداماد بود.

بهاءالدین محمد بن حسین عاملی

آثار و تالیفات

بهاءالدین عاملی در علومی که در آن زمان مرسوم بود، به ویژه در اخبار و احادیث، تفسیر، اصول فقه و ریاضیات دارای تألیفات بسیار است. تألیفات شیخ بر اساس پژوهش یکی از محققان بالغ بر ۹۵ کتاب و رساله‌است. برخی از نویسندگان نیز آثار او را ۱۲۰ عنوان ذکر کرده‌اند.در این‌جا برخی از آثار علمی بهاءالدین محمد را بررسی می‌کنیم

جامع عباسی

از نخستین و معروفترین رساله‌های عملیه در فقه بوده و به زبان فارسی است که این خود ابتکاری نو در نگارش متون فقهی به‌شمار می‌رفت تا آن‌جا که برخی از صاحب نظران از آن به عنوان اولین دوره فقه فارسی غیر استدلالی که به صورت رساله عملیه نوشته شده‌است یاد می‌کنند، این کتاب از یک مقدمه و بیست باب (از طهارت تا دیات) تشکیل شده‌است.

الزبده فی الاصول

مهم‌ترین اثر بهائی است در اصول فقه. تاریخ نگارش آن یعنی سال ۱۰۱۸ ق و به قولی در سال ۱۰۰۵ ق، حکایت از اهمیت آن دارد، زیرا اوایل قرن یازدهم، عصر سیطره اخباریان در حوزه فقه و اصول شیعی بوده‌است.

اربعین

مثنوی سوانح الحجاز (نان و حلوا)

این کتاب آمیخته‌ای از مواعظ، طنز، حکایت، تمثیل و لطایف عرفانی و معارف برین بشری است. با زبانی روان و دلنشین. نان و حلوا ترسیمی است از ریاکاری، تلبیس و غرور به مال و منال و عنوان و منصب دنیایی. بهایی در یکی از بخش‌های این مثنوی به دوری از سلاطین که خود آن را از نزدیک تجربه کرده بود اشاره می‌کند، چرا که قرب شاهان غارت دل و دین را در پی دارد .در مجموع، مثنوی نان و حلوا از جمله آثار بهائی است که در تبیین دیدگاه و اندیشه سیاسی او می‌توان بدان استناد کرد.

کشکول

نامدارترین اثر بهاءالدین عاملی، الکشکول، معروف به کشکول شیخ بهایی است که مجموعه گرانسنگی از علوم و معارف مختلف و آینه معلومات و مشرب او محسوب می‌شود. این کتاب به‌صورت جُنگی آزاد، شامل شعرها و نثرهای مورد علاقه بهایی است که برخی از خود وی و برخی نیز گردآوری او از دیوان‌ها و کتاب‌های مورد علاقه‌اش بوده‌اند. این مطالب اغلب بی‌هیچ نظم خاصی به دنبال هم آمده‌اند؛ ولی بیش از سایر تألیفاتش خواننده را به ضمیر فکری او نزدیک می‌کند.

صمدیه

کتاب صمدیه نوشته بهاءالدین عاملی برای برادر خود '''عبدالصمد''' است. این کتاب در باب علم نحو است. او در این نوشتار در مورد علم نحو و کلمه و کلام به تفضیل مطالب خود را بیان نموده‌است. اخیراً این نوشتار در کتاب جامع المقدمات به چاپ رسیده‌است.

مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین

ارایه فقه استدلالی شیعه بر مبنای قرآن، آیات الاحکام و حدیث است.

حبل المتین فی اِحکام احکام الدّین

در زمینه فقه

الاثنا عشریه

در پنج باب طهارت، نماز، زکات، خمس، روزه و حج است.

زبده الاصول

شامل بیش از چهل شرح و حاشیه و نظم

الاربعون حدیثاً

معروف به اربعین بهائی

مفتاح الفلاح

این کتاب را آقابزرگ تهرانی، مفتاح الفلاح فی الأعمال و الأدعیة اللابدیة فی الیوم و اللیلة نامیده‌است. این کتاب دارای شش باب (فصل) است که نویسنده در هر فصل (ساعتی از شبانه روز) اعمال مخصوصی را در نظر گرفته‌است.

نگارنده کتاب خود را به درخواست جماعتی نوشته تا یک مسلمان بتواند در یک شبانه روز، تمام اعمال خود را بر طبق آن انجام دهد و لذا نمازهای واجب و مستحب، وضو، طهارت و غیره را نیز در کتاب خود ذکر کرده‌است. بهاءالدین عاملی در انتهای کتاب تفسیر سوره حمد را آورده‌است و محمود شبستری او را این چنین ستوده‌است:

روا باشد انا الله از درختی چرا نبود روا از نیک‌بختی

حدائق الصالحین

(ناتمام)، شرحی است بر صحیفه سجادیه

حدیقة هلالیه

شامل تحقیقات و فواید نجومی ارزنده

التحضیر

کتابی است درزمینهٔ احضار جن و بسیار کمیاب است که چند نسخهٔ باقی‌ماندهٔ آن درکتابخانهٔ آستان قدس رضوی نگهداری می‌شود

بیشتر روش‌های احضار جن که دراین کتاب آورده شده‌است بوسیلهٔ صفحهٔ شطرنج انجام می‌گیرد که…

شخصیت ادبی

بهاءالدین عاملی آثار برجسته‌ای به نثر و نظم پدیدآورده‌است که به برخی به فارسی و بیشتر آنها به عربی است. اشعار فارسی او عمدتاً شامل مثنویات، غزلیات و رباعیات است. وی در غزل به شیوه فخرالدین عراقی و حافظ، در رباعی با نظر به ابوسعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری و در مثنوی به شیوه مولوی شعر سروده‌است. ویژگی مشترک اشعار وی میل شدید به زهد و تصوّف و عرفان است. بهترین منبع برای گردآوری اشعار او، کشکول است تا جایی که به عقیده برخی محققان، انتساب اشعاری که در کشکول نیامده‌است به وی ثابت نیست. از مثنویات معروف او در زبان فارسی می‌توان این‌ها نام برد:

  • نان و حلوا یا سوانح سفر الحجاز (بر وزن مثنوی مولوی) در این اثر ابیاتی از مثنوی را نیز تضمین کرده‌است.
  • نان و پنیر (بر وزن مثنوی مولوی) نزدیکترین مثنوی بهاءالدین عاملی به مثنوی مولوی از نظر محتوا و زبان.
  • شیر و شکر (اولین منظومه فارسی در بحر خَبَب یا مُتدارک). شیر و شکر بسیار جذاب است و با وجود مختصر بودن (۱۶۱ بیت در کلیات چاپ نفیسی و ۱۴۱ بیت در کشکول) سرشار از معارف و مواعظ حکمی با لحنی حماسی است.
  • مثنوی‌هایی مانند نان و خرما، شیخ ابوالحشم و رموز اسم اعظم را نیز منسوب بدو دانسته‌اند

از نثر فارسی او تنها نمونه‌ای که در دیوان‌های چاپی آمده‌است رساله پند اهل دانش و هوش به زبان گربه و موش است. بهائی در عربی نیز شاعر و زبان دانی چیره‌دست است و آثار نحوی و بدیع او در ادبیات عربی جایگاه ویژه‌ای دارد که مهم‌ترین و دقیقترین آن‌ها اثر او در نحو به نام الفوائد الصمدیه است.

بخش مهمی از اشعار عربی وی لُغَز و معمّاست که بیانگر تسلط او بر این حیطه‌است. توانایی او در ایجاز و بیان معماگونه مطالب در آثاری چون رسائل پنجگانه اثنی عشرّیه، خلاصة الحساب، فوائد الصمّدیه، تهذیب البیان، الوجیزه فی الدرایه و همچنین تبحر او در صنعت لُغَز و تعمیه در آثاری چون لغزالزبده، لغزالنحو، لغزالکشّاف، لغزالصمدیه، لغزالکافیه و فائده مشهود است.

مدت سفرهای وی را ۳۰ سال عنوان کرده. و با در نظر گرفتن اینکه آخرین سفر وی در سال ۱۰۱۵ق بوده می‌توان احتمال داد که این سفر می‌تواند در همین سال‌ها باشد. یعنی ۹۹۴ یا ۹۹۶ که در آن موقع وی ۳۰ تا ۳۲ سال داشته‌ا

شخصیت سیاسی

محمد بن حسین عاملی (شیخ بهایی) در مدت ۷۵ سال عمر خود با چهار تن از سلاطین صفوی معاصر بوده‌است ، ولی عمده فعالیت سیاسی او در دورهٔ دو پادشاه آخر گذشته است.

خدمات علمی و عمرانی

مهارت وی در ریاضی و معماری و مهندسی معروف بوده و از مهم‌ترین خدمات بهاءالدین عاملی در رونق بخشیدن به شهر اصفهان تعیین سمت قبله مسجد شاه اصفهان است. این قبله‌یابی که با استفاده از ابزارهای آن زمان صورت پذیرفته هفت درجه با جهت واقعی قبله اختلاف دارد.تقسیم آب زاینده رود به محلات اصفهان و روستاهای مجاور رودخانه، ساخت گلخن گرمابه‌ای است که هنوز در اصفهان مانده معروف به حمام شیخ بهایی و طراحی منار جنبان اصفهان که هم‌اکنون نیز پا برجاست به او نسبت داده می‌شود.[

بنا به روایتی بهاءالدین عاملی را احتمالاً بنیان‌گذار تهیه نان سنگک، حلواشکری و فرنی می‌دانند.

در تقویم سالنمایی که توسط کمیته نانوایان تهران که در ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۲۶ شمسی در تهران چاپ شده در رابطه با تاریخچه و چگونگی پیدایش نانوایی و نان سنگک این‌گونه آمده‌است: "شاه عباس برای رفاه حال طبقات تهی دست و لشگریان خود که غالباً در سفر احتیاج به نان و خورش موقت و فوری داشتند و لازم بود به هر شهری می‌رسند نانواهایی باشند که بتوانند به قدر مصرف سربازان نان تهیه نمایند و غذایی باشد که خورش نان قرار دهند، درصدد چاره برآمد. وی حل این مشکل را از "بهاءالدین عاملی" که از اجلّه علما و دانشمندان ایران بود خواست. بهاءالدین با تفکر و تعمق، تنور سنگکی را ابداع نمود. این اختراع که با دقت و هوشیاری طرح و عملی شده‌است به قدری کامل و دقیق است که پس از گذشت چند صد سال هنوز به همان صورت اولیه مورد استفاده و نانی که از تنور سنگکی به‌دست می‌آید، خوردنی‌ترین نان است. در اجرای این کار، دستور داده می‌شود که روی توری، مقداری ریگ و سنگ‌ریزه بریزند و در زیر آن، آتش پرحجمی روشن نمایند تا ریگ‌ها کاملاً داغ گردند و آن‌گاه خمیر نان را با دست در روی تخته‌ای پهن کرده و در روی سنگ‌های داغ قرار دهند تا بپزد..

توضیحات

^ ترتیب مناصب روحانیت در دوره صفوی: صدرخاصه، صدرعامه (یا صدرالممالک) قاضی دارالسلطنه، قاضی عسکر و شیخ الاسلام.

  1. ^ رجعنا الی هرات الذی کان سابقاً هو و والده فیها شیخ الاسلام.
  2. ^ تقیه از اصول مسلم مذهب شیعه‌است و چه بسیار عالمان دینی که برای حفظ دین و گسترش تشیع راه تقیه پیش گرفته‌اند.
  3. ^ دفع ضرر از مؤمن یا جلب نفع برای او، از جمله عوامل جواز همکاری با حاکم جائر است که در فقه شیعه بدان تصریح شده‌است.
  4. ^ بهاءالدین عاملی، سرایی عالی داشت که یتیمان و زنان به آن پناه می‌بردند و کودکان نوزاد در آن شیر خوردند و شماری از مردم از آن پناه جستند، وی به مردم بسیار چیز می‌بخشید ولی با آن همه تقرب، میل به پادشاه نداشت و بیش‌تر مایل به تنهایی و جهانگردی بود.
  5. ^ در فقه سیاسی شیعه وجوب تحصیل ولایت از طرف حاکم جائر یا هر نوع همکاری با او در صورتی که اقامه امر به معروف و نهی از منکر موقوف به آن باشد واجب است
  6. ^ خیرالبیان: شاه آگاه، (شاه عباس) را نسبت به آن (بهاءالدین عاملی) اعتقاد صافی است و در اعزاز و احترام و اکرام او دقیقه‌ای نامرعی نمی‌گذارد، و همواره ملتمسات آن در سده رفیعه شاهی چون دعاهای اجابت قرینش در بارگاه الهی مقبول است.
  7. ^ عالم‌آرا: از این زمان خجسته نشان، اعلی شاهی، وجود شریف آن یگانه روزگار را مغتنم دانسته، همیشه از ملتزمان رکاب اقدس و اکثر اوقات در سفر و حضر به وثاق حضور او تشریف قدوم ارزانی داشته، از صحبت فیض بخش او مسرور می‌گردند.

.

.

51

عارف قزوینی aref ghazvini

ابوالقاسم عارف قزوینی (زاده ۱۲۵۹ در قزوین – درگذشته ۲ بهمن ۱۳۱۲ در همدان) شاعر و تصنیف‌ساز اهل ایران بود.

خانه عارف قزوینی در محله حمدالله مستوفی قزوین است.

سبک

وی نخستین تصنیفش را در ۱۸ سالگی ساخت. عارف، تصنیف‌های وطنی-سیاسی یا عشقی می‌ساخته و در هر دو زمینه نیز بی‌باک و سنت‌شکن بوده‌است. چون بیشتر تصنیف‌های عارف دربارهٔ و اوضاع زمانه بودند تأثیر بسزایی در مجامع آن روز داشتند. عارف از نخستین کسانی است که در ایران کنسرت برگزار کرد و به جنبهٔ غیر مجلسی بودن و مردمی بودن آن تأکید می‌ورزید. کنسرت‌های او همیشه پر رونق و پرازدحام بود. عارف در مورد تصنیف و تصنیف‌سازی عقیده داشت که تصنیف نباید تحریر داشته باشد تا مردمی که صدا و تحریر ندارند بتوانند به راحتی از پس اجرای آن برآیند. عبدالله دوامی نقل می‌کند: هنگام خواندن یکی از تصنیف‌های عارف تحریر داده‌است و عارف به حالت قهر با او درگیر شده که چرا تحریر می‌دهد. عارف در سراسر زندگی خود همیشه صراحت داشته و این دستکم در تصنیف‌های اجتماعی و سیاسی او به خوبی مشهود است. او بدون هراس آنچه را که فکر می‌کرد درست است بر زبان می‌راند تا جایی که صراحت او گاه باعث رنجش دوستان و یارانش می‌شد.

فردوسی

عارف دربارهٔ ابوالقاسم فردوسی می‌گوید:

حالا فهمیدم تمام عمرم به خطا رفته! این ملت مرده پرست هم نیست اگر مرده پرست بود مزار بزرگترین شاعر ایران، فردوسی تاکنون معلوم بود در کجاست.

قصیده‌ها، غزلیات، مثنوی‌ها

  1. مرثیه دوم - ۱۲۷۲ - قزوین
  2. مرثیه سوم - ۱۲۷۴ - قزوین
  3. راز دل - ۱۲۷۷ - رشت
  4. خم دو طرّه - ۱۲۷۷ - قزوین
  5. قافیه سالار دل - ۱۲۸۲ - اول فروردین تهران
  6. بلای هجر - ۱۲۸۲ - تهران
  7. سفر بی‌خبر - ۱۲۸۲ - تهران
  8. اندیشه وصل - ۱۲۸۲ - قزوین
  9. درد عشق - ۱۲۸۲ - تهران
  10. مس قلب در اکسیر - ۱۲۸۲ - قزوین
  11. بوسه و جان - تهران - ۱۲۸۴
  12. شکنج طرّه - ۱۲۸۶ - تهران
  13. گیسوی نگار - ۱۲۸۷ - تهران
  14. هاله زلف - ۱۲۸۷ - تهران
  15. عوض اشک - ۱۲۸۵ - تهران
  16. مرا هجرت کشد - ۱۲۸۵ - تهران
  17. شرمسار دیده - ۱۲۸۶ - تهران
  18. خوش به گریه - ۱۲۸۶ - تهران
  19. شاه فراری - ۱۲۸۸ - تهران
  20. شهر عشق - ۱۲۸۸ - مرداد ماه تهران
  21. حکایت هجران - ۱۲۸۸ - گرگان رود طوالش - ۱۲۸۸
  22. پیام آزادی - ۱۲۸۸ - تهران
  23. زنده باد - ۱۲۸۸ - تهران
  24. وادی عشق - ۱۲۸۸ - تهران
  25. مرگ دوست - ۱۲۸۹ - تهران
  26. دست به دامان - ۱۲۸۹ - تهران
  27. رغم چشم - ۱۲۸۹ - تهران
  28. غزل اول - پارتی زلف - ۱۲۹۰ - تهران
  29. غزل دوم - خیانت به وطن - ۱۲۹۰ - تهران
  30. دشمن خونی خسروان - ۱۲۹۰ - تهران
  31. مراد دل - ۱۲۹۰ - پائیز تهران
  32. کیفر بد کار - ۱۲۹۰ - تهران
  33. یا مرگ یا آزادی (دربارهٔ اولتیماتوم به روس‌ها) - ۱۲۹۰ - تهران
  34. بمیرم یا نمیرم - ۱۲۹۰ - تهران
  35. عهد با جانان - ۱۲۹۱ - تهران
  36. غم تن - ۱۲۹۱ - تهران
  37. غزل اول، زاهدان ریایی - واعظان دروغی - ۱۲۹۲ - تهران
  38. غزل دوم، بیداری دشمن - غفلت دوست - ۱۲۹۲ - تهران
  39. حال دل - ۱۲۹۲ - اصفهان
  40. دل خوار کرد - ۱۲۹۲ - اصفهان
  41. بی هنری و تن آسایی - ۱۲۹۳ - تهران
  42. لباس مرگ - ۱۲۹۴ - تهران
  43. فتنه رقیب - ۱۲۹۴ - تهران
  44. جور - ۱۲۹۴ - قصر شیرین
  45. دیدار طاق کسری - ۱۲۹۵ - بغداد (مدائن)
  46. یادگار کاوه - ۱۲۹۵ - سال‌های تبعید
  47. فضولی - ۱۲۹۶ - دوران تبعید استانبول (دوره تبعید)
  48. تیغ زبان - پرده‌های ریا - ۱۲۹۶ - استانبول (دوره تبعید)
  49. تمدن بیترتیب نسوان - سفر نیمه راه - ۱۲۹۶ - استانبول (دوره تبعید)
  50. سلیمان نظیف - ۱۲۹۶ - استانبول (دوره تبعید)
  51. غم غربت - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
  52. یاد وطن - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
  53. گدای عشق - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
  54. آرزو - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
  55. جمهوری عشق - ۱۲۹۷ - استانبول (دوره تبعید)
  56. کوی میکده - ۱۲۹۸ - تهران (به یادگار از بازگشت تبعیدی‌های سیاسی ایران از استانبول و آلمان گفته شده)
  57. هیئت کابینه، - ۱۲۹۸ - تهران
  58. عقده دل - ۱۲۹۸ - تهران
  59. فرقه بازی و جهالت - ۱۲۹۸ - تهران
  60. خنده پس از گریه - ۱۲۹۸ - تهران
  61. خوش آن زمان - ۱۲۹۸ - تهران
  62. ناله مرغ اسیر - ۱۲۹۸ - تهران
  63. به مرگ راضیم - ۱۲۹۸ - تهران
  64. صباح خماری - ۱۲۹۸ - اصفهان
  65. اصفهان در عصر صفویه - ۱۲۹۸ - اصفهان
  66. سپاه عشق - ۱۲۹۸ - اصفهان
  67. رنود و انقلاب - ۱۲۹۸- اصفهان
  68. در استقبال از رئیس‌الوزراء ۱–۱۲۹۸ - اصفهان
  69. در استقبال از رئیس‌الوزراء ۲–۱۲۹۸- اصفهان
  70. سلطنت نکبت - ۱۲۹۸ - اصفهان
  71. قصر نو - ۱۲۹۸ - اصفهان
  72. بیرق دشمن - ۱۲۹۸ - اراک/اصفهان
  73. خسرو بیگانه پرست - وکلای خائن - ۱۲۹۹ - اراک
  74. هجر و سفر، عارف در به در - ۱۲۹۹ اراک/اصفهان
  75. دل کارگر - زلف سرمایه‌دار - ۱۲۹۹ - اراک
  76. مساوات عشق - ۱۲۹۹ - اراک
  77. دموکرات و اعتدالی - ۱۲۹۹ - اراک
  78. شکایت تلخ - ۱۳۰۰ - اراک/تهران
  79. از زبان کلنل محمد تقی خان پسیان - ۱۳۰۰- مشهد
  80. دزد ترکمن - ۱۳۰۰ - مشهد
  81. تکمیل معارف - ۱۳۰۰ - مشهد
  82. رؤیای راحتی - ۱۳۰۰ - مشهد
  83. سر و همسر - ۱۳۰۰ - تهران/دروازه قزوین
  84. دلاّکیه - ۱۳۰۰ - تهران
  85. مرد قجر - ۱۳۰۰ - تهران
  86. قحط الرجال - ۱۳۰۰ - تهران
  87. خون کلنل - ۱۳۰۰ - تهران
  88. پدرنامه - ۱۳۰۰ - تهران
  89. خرنامه - ۱۳۰۱ - تهران. *
  90. بهار در دامنه الوند - ۱۳۰۱ - تهران
  91. از زبان پدر - ۱۳۰۱ - کُردستان
  92. به یاد سید ضیاء - ۱۳۰۱ - کردستان/تهران
  93. گریه - ۱۳۰۱- سنندج
  94. وطن دوستی بی چشم داشت - ۱۳۰۱- کردستان/سنندج
  95. در مدح حضرت مولانا علی بیرنگ - ۱۳۰۱ - همدان
  96. بیابان‌گرد - ۱۳۰۱ - یانس آباد/قزوین
  97. حشمت الملک - ۱۳۰۱ - تهران/کردستان
  98. عشق علی - ۱۳۰۱ - سنندج
  99. نامه - ۱۳۰۱ - سنندج
  100. بار فلک - ۱۳۰۱ - کردستان
  101. در رثاء ثقةالاسلام - ۱۳۰۱ - سنندج
  102. شکوه - ۱۳۰۱ - سنندج
  103. طره زلف پریشان - ۱۳۰۱ - سنندج
  104. همای سعادت - ۱۳۰۱ - سنندج
  105. فلفلحلحح - ۱۳۰۱ - سنندج/همدان
  106. جار و مجور - ۱۳۰۱ - تهران -
  107. مینو و مینا - ۱۳۰۱ - تهران
  108. دزد انتخاب نکن - ۱۳۰۱ - تهران
  109. آتش وطن - ۱۳۰۱ - همدان
  110. غزل پوشالی - ۱۳۰۱ - تهران
  111. صدای ناله مظلوم - ۱۳۰۲ - تهران
  112. مژه و نیشتر - ۱۳۰۲ - تهران
  113. خواب و خیال - ۱۳۰۲ - تهران
  114. صبح شد باز - ۱۳۰۲ - تهران
  115. ستاره صبح - ۱۳۰۲ - تهران
  116. غزل‌های جمهوری - ۱۳۰۲ - تهران
  117. آتش جمهوری - ۱۳۰۳ - تبریز
  118. عشق آذربایجان - ۱۳۰۳ - تبریز.
  119. ستایش تبریز - ۱۳۰۳ - تبریز.
  120. درویش بیابانی - ۱۳۰۳ - تبریز
  121. داد حسنت به تو - ۱۳۰۳ - تبریز
  122. نتوان گفت - ۱۳۰۴ - تبریز
  123. پیام سروش - ۱۳۰۴ - تبریز/تهران
  124. خانه به دوش - ۱۳۰۴ - تهران
  125. استقبال از غزل دوخامحمد - ۱۳۰۵ - اراک
  126. در انتقاد رضاشاه - ۱۳۰۵ - بروجرد
  127. تربیت روزگار - ۱۳۰۶ - همدان
  128. اسیر سال و ماه و هفته - ۱۳۰۷ - همدان
  129. عارف در بوستان - ۱۳۰۷ - همدان
  130. نور صبح معارف - ۱۳۰۷ - همدان
  131. دودمان دل - ۱۳۰۷ - همدان
  132. احترام ایرانی - ۱۳۰۸ - همدان
  133. زرتشت - ۱۳۰۸ - همدان.
  134. پاسخ به رضا شاه - ۱۳۰۸ - همدان
  135. نثار وطن - ۱۳۰۹ - همدان
  136. میهمان سفارت - ۱۳۰۹ - همدان
  137. ای حضرت شفق - ۱۳۰۹ - همدان
  138. پاسخ به معاندان - ۱۳۰۹ - همدان
  139. لعنت - ۱۳۰۹ - همدان
  140. در استقبال غزل شهریار - ۱۳۱۰ - همدان
  141. کوی یار - ۱۳۱۰ - همدان
  142. حاجی بی عقیده - ۱۳۱۱ - همدان
  143. همدان - ۱۳۱۱ - همدان
  144. خودکشی - ۱۳۱۱ - همدان
  145. خوشا شیراز - ۱۳۱۱ - همدان
  146. ای زن نادان دهاتی - ۱۳۱۱ - همدان
  147. تیر دعا - ۱۳۱۱ - همدان
  148. رشک آفتاب - ۱۳۱۱ - همدان
  149. میهمان وطن - ۱۳۱۱ - همدان
  150. پائیز عمر شد - ۱۳۱۱ - همدان
  151. حرف آخر - ۱۳۱۱ - همدان
  152. تیمورتاش نامه - ۱۳۱۱ - همدان
  153. شهر عشق و آوارگی - ۱۳۱۱ - همدان
  154. کوی عشق - ۱۳۱۱ - همدان
  155. جهل و فقر - ۱۳۱۲ - همدان
  156. تاریخ قزوین - ۱۳۱۲ - همدان
  157. اجنبی از خانه بیرون کن - ۱۳۱۲ - همدان
  158. سرّ دل - ۱۳۱۲ - همدان
  159. غم دوست - ۱۳۱۲ - همدان
  160. بیماری عشق - ۱۳۱۲ - همدان
  161. نازم آن دست - ۱۳۱۲ - همدان
  162. تو باشی من.. - ۱۳۱۲ -همدان
  163. بد نمی‌شد - ۱۳۱۲ - همدان

تصنیف‌ها

  1. از خون جوانان وطن لاله دمیدهآواز دشتی
  2. دیدم صنمی، سرو قدی، روی چو ماهیآواز افشاری۱۲۶۵
  3. ای امان از فراقت اماندستگاه شور۱۲۷۵ (هم‌زمان با ورود مشروطه خواهان به تهران)
  4. نمی‌دانم چه در پیمانه کردیآواز افشاری
  5. نکنم اگر چاره دل هرجایی راآواز افشاری۱۲۷۶
  6. افتخار همه آفاقی و منظور منی – دستگاه سه‌گاه - (برای افتخارالسلطنه - دختر ناصرالدین شاه)
  7. توای تاج، تاج سر خسروانی – آواز افشاری۱۲۷۷ - (برای تاج السلطنه - دختر ناصرالدین شاه)
  8. هنگام می‌فصل گل و گشت چمن شد – آواز دشتی - (به مناسبت افتتاح دورهٔ دوم مجلس‌شورای‌ملی‌ایران)
  9. دل هوس سبزه و صحرا نداردآواز ابوعطا
  10. نه قدرت که با وی نشینم، نا طاقت که جز وی ببینم – آواز افشاری
  11. ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود – آواز دشتی۱۲۸۸ - (به مناسبت اخراج مورگان شوستر آمریکایی از ایران)
  12. باد فرح‌بخش بهاری وزیدآواز بیات‌زند
  13. بلبل شوریده فغان می‌کند – دستگاه ماهور۱۲۸۹
  14. گریه را به مستی بهانه کردمدستگاه شور۱۲۸۷
  15. از کفم رها شد مهار دلآواز افشاری۱۲۸۸
  16. ترک چشمش ار فتنه کرد راست – آواز ابوعطا۱۲۹۴
  17. چه شورها که من به پا ز شاهناز می‌کنمدستگاه شور۱۲۹۵
  18. بماندیم ما، مستقل شد ارمنستان – دستگاه سه‌گاه۱۲۹۷
  19. جان برخی آذربایجان باد – آواز دشتی۱۲۹۷ (برای آذربایجان - در جواب تفرقه افکنان پانترکیسم)
  20. شانه بر زلف پریشان زده‌ای، به‌به و به – آواز دشتی۱۲۹۷
  21. رحم‌ای خدای دادگر کردی نکردی – آواز بیات‌زند۱۲۹۷
  22. امروزای فرشتهٔ رحمت بلا شدی – آواز افشاری۱۲۹۹
  23. گریه کن که گر سیل خون گری ثمر نداردآواز دشتی – ۱۳۰۰ (به مناسبت مرگ کلنل محمد تقی‌خان پسیان)
  24. تا رخت مقید نقاب است – آواز بیات‌اصفهان – ۱۳۰۱
  25. ای دست حق پشت و پناهت بازآ – دستگاه شور – ۱۳۰۰(برای سید ضیا)
  26. گو به ساقی کز ایاغی ترکی و ماغی
  27. چه آذرها به جان از عشق آذربایجان دارم – ۱۳۰۳ (به یاد ستارخان و باقر خان)
  28. باد خزانی زد ناگهانی، کرد آنچه دانیدستگاه شور - ۱۳۰۳

.

.

52

کلیم کاشانی​ kalim-e kashani

ابوطالب کلیم همدانی یا ابوطالب کلیم کاشانی از شاعران سدهٔ یازدهم هجری و یکی از بزرگ‌ترین شعرای مشهور زمان خود بود.

زندگی

کلیم همدانی در حدود سال ۹۹۰ هجری در همدان زاده شد. اما چون مدتی در کاشان اقامت داشت، کاشانی هم خوانده شده‌است. خود در اینباره می‌گوید: «در دامن الوند دگر غنچه شود گل/زنهار مگویید کلیم از همدان نیست.»

تذکره‌نویسان و محققان اخیر چون واله داغستانی و سرخوش و ادوارد براون و هرمان اته و صاحب مرآت الخیال عموماً یا او را همدانی خوانده‌اند یا از مولد و موطن او نامی نبرده‌اند. از محققان معاصر نیز میرزا عبدالعظیم قریب او را همدانی می‌داند.

وی افزون‌بر کاشان، زمانی را در شیراز به سر آورد و در همان‌جا با مقدمات علوم آشنایی پیدا کرد. در عهد جهانگیر به هند رفت و بعدها نزد شاه‌جهان، عنوان ملک‌الشعرایی یافت و وی روح‌الامین را ستایش می‌کرد. ویشاهنواز خان شیرازی، میرجملهٔ شیرازی و ظفرخان احسن را نیز مدح می‌کرده‌است. اما از سوی شاه‌جهان مأمور شد که فتوحات شاه‌جهانی را به نظم آورد که در آن وقایع زمان این شاه را در قالب مثنوی به تصویر کشیده‌است. کلیم از هجو گریزان بود، هر چند می‌گفت:

گر هجو نیست در سخن من ز عجز نیست حیف آیدم که زهر در آب بقا کنم

اشعار

شهرت کلیم بیشتر به خاطر غزلیات اوست. ابداع معانی و خیال‌های رنگین به غزل کلیم لطف ویژه‌ای بخشیده‌است. ضرب‌المثل‌ها و الفاظ محاوره که زبان غزل این دوره را به افق خیال عامّه نزدیک کرده، در سخن او برجستگی زیادی یافته‌است. به کار بردن واژه‌های هندی، آن‌جا که از ذکر حرفه‌ها و گل‌ها و گیاهان ناگزیر بوده، شعر و غزل کلیم را در میان اقران متمایز ساخته‌است. وی در اشعار خود تمثیل بسیار داشته‌است، تکرار قافیه و شمار ابیات در اشعار او کم است، به قدری که قالب‌های شعری را کاملاً رعایت نموده‌است. در اشعار او انتقاد اجتماعی در برابر نابرابری‌ها و زهد خشک دیده می‌شود:

در دور ما ز خسّت ابنای روزگار دشوارتر ز مرگ، گریبان دریدن است

دیوان کلیم شامل ده‌هزار بیت شعر است که در آن پنج‌هزار بیت غزل، نزدیک به هزار بیت قصیده و بقیه در قالب‌های قطعه، ترکیب‌بند و ترجیع‌بند است. مثنویات او حدود دو هزار بیت است که از میان آن‌ها فتوحات شاه‌جهان و پادشانامه در بحر متقارب مشهورتر است. این کتاب در اصل همان ظفرنامهٔ جهانشاهی است متعلق به قدسی مشهدی، ولی عمر وی کفاف نداد و کلیم آن را تکمیل کرد.

کلیم را به سبب مضامین ابداعی بی‌شماری که در اشعار خویش به کار گرفته، خلّاق‌المعانی ثانی لقب داده‌اند؛ چرا که خلّاق‌المعانی اول، کمال‌الدین اسماعیل است. دیوان ابوطالب کلیم همدانی با مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمد قهرمان در مشهد به طبع رسیده است

.

.

53

محتشم کاشانی mohtashm-e kashani

مُحتَشَم کاشانی (۹۰۵ ه‍.ق در کاشان - ۹۹۶ ه‍.ق در کاشان) شاعر پارسی‌گوی سدهٔ دهم هجری و هم‌دوره با پادشاهی شاه طهماسب یکم صفوی بود. شغل اصلی محتشم بزازی و شَعربافی بود.

محتشم از پیروان مکتب وقوع و از مهمترین شاعران مرثیه‌سرای شیعه است. ترکیب‌بند «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» معروف‌ترین مرثیه برای شهدای واقعه کربلا در ادبیات فارسی است.

زندگی‌نامه

کمال‌الدین علی محتشم کاشانی دارای لقب شمس الشعرای کاشانی شاعر ایرانی در آغاز سده ده هجری و هم دوره با پادشاهی شاه طهماسب صفوی در کاشان زاده شد، بیشتر دوران‌زندگی خود را در این شهر گذراند و در همین شهر هم در ربیع‌الاول ۹۹۶ درگذشت و محل دفن او بعدها مورد احترام مردم قرار گرفت. نام پدرش خواجه میراحمد بود. کمال الدین در نوجوانی به مطالعه علوم دینی و ادبی معمول زمان خود پرداخت و اشعار شعرای قدیمی ایران را به دقت مورد بررسی قرارداد.

نام‌آورترین شاعر مدیحه‌سرای شیعه

مطلع «باز این چه شورش است…» که از محتشم کاشانی است در میان هواداران شیعه جایگاه ویژه‌ای دارد. شاعران بسیاری پس از محتشم تاکنون از ترکیب‌بند یادشده در شعرها و نوحه‌هایشان سود برده‌اند.

او فنون شاعری را از صدقی استرآبادی فرا گرفت و خود شاگردانی مانند تقی‌الدین محمد حسینی صاحب «خلاصه‌الشعار»، صرفی ساوجی، وحشتی جوشقانی و حسرتی کاشانی را پرورش داد.

وی با سرودن دوازده بند در مرثیه شهدای کربلا که بند اول ترکیب بند وی با بیت "باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ / باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ؟" آغاز می‌شود، مقام والایی در مرثیه سرایی کسب کرد.

وی در جوانی به دربار شاه طهماسب صفوی راه یافت و به مناسبت قصیده و غزلهای زیبایش مورد لطف شاه قرار گرفت؛ محتشم پس از مدتی در زمره شعرای معروف عصر خود جای گرفت ولی نظر به معتقدات دینی خود و احساسات شیعی دربار شاهان صفوی که در صدد تقویت این مذهب (در مقابل مذاهب اهل سنت) بودند به سرایش اشعار مذهبی و مصائب اهل بیت که در نوع خود تازه و بی بدیل بود پرداخت. محتشم پس از چندی به یکی از بزرگ‌ترین شعرای ایران در سبک اشعار مذهبی و مصائب امامان شیعه بدل گشت و اشعارش در سرتاسر ایران معروفیت خاصی یافت، به‌طوری‌که می‌توان وی را معروف‌ترین شاعر مرثیه گوی ایران دانست که برای اولین بار سبک جدیدی درسرودن اشعار مذهبی به وجود آورد. اولین اشعار مذهبی محتشم در سوگ غم مرگ برادرش بود که ابیات زیبائی در غم هجر او سرود و پس از آن به سرایش مرثیه‌هایی در واقعه کربلا، عاشورای حسینی و مصیبت نامه‌های مختلف پرداخت.

آثار محتشم

مجموعهٔ آثار این شاعر بزرگ عصر صفوی، پس از مرگ او، توسط یکی از شاگردانش در هفت کتاب جمع شد که مشتمل بر غزلیات، قصاید، قطعه، رباعیات، مثنویات، و ترکیب‌بندهای وی می‌باشد.

آثار منظوم

صبائیه (کودکی شاعر)

  • شبائیه (جوانی شاعر)
  • شیبیه (پیری شاعر)
  • ماده تاریخ‌ها
  • معمیات
  • جلالیه
  • نقل عشاق

.

.

54

سروش اصفهانی soroosh-e esfahani

میرزا محمدعلی اصفهانی با تخلص سروش و لقب شمس‌الشّعراء (۱۸۱۳۱۸۶۸ میلادی) مَلِک‌الشعرای دربار قاجاری بود که از شاعران دورهٔ بازگشت ادبی ایران شمرده می‌شود. بیش از همه، در قصیده‌سرایی به سبک حافظ و سعدی و دیگر شاعران سبک عراقی توانا بوده‌است.

میرزا محمدعلی سروش اصفهانی ملقب به شمس الشعرا در حدود سال ۱۲۲۸ هجری در قریه سده که در ۲۰ کیلومتری اصفهان است دیده به جهان گشود. پدرش قنبر علی از دهقانان اصفهان بود. میرزا محمدعلی سروش اصفهانی در آغاز جوانی شغل پدر را دنبال می‌کرد ولی بعد از فوت پدر برادرانش با وی بنای ناسازگاری گذاشته او را به قهر از خانه پدری بیرون کردند. وی ناگزیر از زادگاه خویش به اصفهان آمد و به راهنمایی ارباب ذوق، به خدمت علامه بزرگ حاج سید محمد باقر بید آبادی که از اجله علمای اصفهان بود رسید و در سایه حمایت و تشویق آن استاد سخن‌شناس شعر دوست، شهرت پیدا کرده و در میان شعرا و فضلای اصفهان معروف گردید. در آن زمان آوازهٔ شهرتش از اصفهان به دیگر شهرهای ایران رفت تا به ربار پادشاهان قاجاریه راه یافت. میرزا محمدعلی سروش اصفهانی بعد از قرآنی، بزرگترین قصیده سرای دوره قاجاریه است که گوی سبقت را از دیگران ربود. میرزا محمدعلی سروش اصفهانی در سوردن قصیده، بیشتر شیوهٔ فرخی و امیر معزی را دنبال می‌کرد. از سروده‌هایش چنین بر می‌آید که وی مردی بسیار پاک اعتقاد و پرهیزگار بوده‌است.

میرزا محمدعلی سروش اصفهانی نزدیک به ۱۵ سال در تبریز به سر برد و در تمام دورهٔ ولیعهدی ناصرالدین شاه در دستگاه وی عزت و احترامی بسزا داشت. در سال ۱۲۶۴ هجری که ناصرالدین شاه از تبریز به تهران عزیمت و بر تخت سلطنت جلوس کرد؛ میرزا محمدعلی سروش اصفهانی نیز به دربار رفته و تا پایان عمر از محرمان و ملازمان شاه بوده‌است. مقام و جایگاهش نزد ناصرالدین شاه به جایی رسید که به سال ۱۲۷۱ هجری در مقابل یک قصیده بیست هزار اشرفی طلا از شاه گرفت و به لقب شمس الشعرایی ملقب گردید. مطلع قصیده ای که ناصر الدین شاه او را لقب شمس الشعرا داد:

افسر خوارزمشه که سود به کیوان با سرش آمد در این مبارک ایوان

سبک شعری سروش اصفهانی

میرزا محمدعلی سروش اصفهانی در پیروی از سبک خراسانی استعداد خاصی داشت و طبع خود را در سرودن انواع قالب‌های شعری اعم از غزل، قصیده و مثنوی آزمود و اشعاری بدیع را خلق کرد. میرزا محمدعلی سروش اصفهانی به فرخی، ناصر خسرو، نوچهری و امیر معزی عشق می‌ورزید و به سبک این شعرای بزرگ و معاصر شعر می‌سرود. میرزا محمدعلی سروش اصفهانی همچنین اشعاری در فضایل حضرت علی (ع) و سایر ائمه شیعه سرود که از لحاظ سبک و سیاق درخور توجه است.

آثار

سروش اصفهانی از ادامه‌دهندگان نهضت بازگشت ادبی در عصر ناصری است و قصاید او در شمار آثار منظوم در دوره قاجاریه به‌شمار می‌رود که به شیوه فرخی و امیر معزی در سبک خراسانی سروده شده‌است.

  • مثنوی روضة الاسرار
  • مثنوی اردیبهشت نامه
  • ساقی‌نامه
  • الهی‌نامه
  • شمس المناقب
  • شصت ‌بند عاشورایی
  • دیوان

شصت ‌بند عاشورایی

از ویژگی ترکیب‌بند عاشورایی سروش اصفهانی جامعیت موضوعی این اثر ماتمی است. ترکیب بند اصفهانی شامل عناوین زیر است:

  • دعوت اهل کوفه
  • وداع امام حسین (ع) با رسول خدا، حضرت زهرا (س)، امام حسن مجتبی (ع)
  • منع محمد حنفیه
  • عزیمت به مکه و از آنجا بهکربلا
  • اظهار یاوری فرشتگان
  • احتجاج امام با لشکریان دشمن

روایت شهادت افراد حاضر در واقعه کربلا:

  • ماجرای شهادت حر بن یزید ریاحی
  • مسلم بن عوسجه
  • عابس
  • وهب
  • غلام سیاه
  • حبیب بن مظاهر
  • هاشم
  • غلام حضرت سجاد (ع)
  • حضرت عباس (ع)
  • حضرت قاسم (ع)
  • عون فرزند زینب (س)
  • محمد پسر زینب (س)
  • حضرت علی‌اکبر (ع)
  • حضرت علی‌اصغر (ع)
  • یاری زعفر
  • شهادت امام حسین (ع)
  • غارت خیمه‌ها
  • وداع اهل بیت (ع) با شهدای کربلا
  • ماجرای اسارت اهل بیت (ع)
  • ورود اهل بیت (ع) به کوفهو شام
  • ماجرای مجلس یزید
  • شهادت حضرت رقیه (س)
  • بازگشت اهل بیت (ع) به کربلا از شام
  • عزیمت اهل بیت (ع) به مدینه از کربلا
  • ماجرای بشیر
  • عزاداری اهل مدینه
  • شکایت حضرت زینب (س) به رسول خدا (ص) و حضرت زهرا (س)

.

.

55

قا آنی gha ani

میرزا حبیب‌الله متخلص به قاآنی، فرزند محمّدعلی گلشن از شاعران و قصیده‌سرایان بزرگ دربار فتحعلی شاه، محمّدشاه و آغاز پادشاهی ناصرالدین‌شاه قاجار بود.

قاآنی در ۱۲۲۳ قمری در شیراز و در خانواده‌ای با ریشه ایل زنگنه کرمانشاه، چشم به جهان گشود. در هفت سالگی یتیم گردید و تحصیلات مقدماتی را در همان شیراز فرا گرفت و در اوایل جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامه تحصیل بپردازد و میدان تازه‌ای برای کسب معاش پیدا کند. پدر قاآنی، گلشن کرمانشاهی است و برادرزاده‌اش هم آیت‌الله میرزا محمدتقی شیرازی مشهور به میرزای دوم شیرازی است. پسر قاآنی نیز شاعری با تخلص «سامانی» بوده که در ۱۲۸۵ ق از دنیا رفته است.

قاآنی در ادبیات عرب و فارسی مهارت کافی یافت و به حکمت نیز علاقه سرشاری داشت و می‌توان گفت شهرت شاعری او لطمه به شهرت او به عنوان یک حکیم دانشمند زده‌است. در حکمت او را همپایه ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری و در شرعیات مرتضی انصاری شمرده‌اند. از این رو فتحعلی‌شاه او را «مجتهدالشعراء» لقب داد و محمدشاه نیز قاآنی را «حسان‌العجم» می‌خواند، زیرا آنچنان در قصیده سرایی توانایی داشت که مایهٔ شگفتی خوانندگان بود.

بنفشه رسته از زمین به طرف جوی‌بارها و یا گسسته حور عین ز زلف خویش تارها
ز سنگ اگر ندیده‌ای چه سان جهد شرارها به برگ‌های لاله بین میان لاله‌زارها
که چون شراره می‌جهد ز سنگ کوهسارها

قاآنی شاید نخستین شاعر ایرانی است که به زبان فرانسه تسلط داشت. همچنین در ریاضیات، کلام و منطق نیز استادی مسلم به شمار می‌رفت، اما برای مضامین اشعارش از آن همه علم و اطلاعات وسیع استفاده کافی نکرد و شعر را وسیله‌ای برای ارتزاق و تفنن می‌دانست نه هنر.

اشعار قاآنی از دیدگاه لفّاظی، به‌کاربردن آرایه‌های شعری و ابتکار در قوافی بی‌همتاست. قاآنی علاوه بر دیوان اشعارش که در حدود هفده هزار بیت است؛ کتابی منثور به نام پریشان به سبک گلستان سعدی نگاشته که افزون بر تحمیدیه‌ها، هزلیات و حکایاتی پندآموز و تمثیل‌وار و گاهی با واژه‌های رکیک را دربردارد. وی در سال ۱۲۷۰ در تهران بدرود زندگانی گفت و در حرم شاه عبدالعظیم در ری به خاک سپرده شد.

شعر زیر از تفنن‌های بسیار زیبای قاآنی در مکالمه یک پیرمرد و یک کودک است که هر دو لکنت زبان دارند. برای خواندن این قطعه باید ظرافتی خاص به کار برد.

پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن می‌شنیدم که بدین نوع همی‌راند سخن
کای ز زلفت صصصبحم شا شا شام تاریک وی ز چهرت شا شا شا مم صصصبح روشن
تتتریاکیم و بی شششهد للبت صصبر و تا تا تابم رررفت از تتتن
طفل گفتا: مممن را تتو تقلید مکن گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن
مممی خواهی ممشتی به کککلت بزنم که بیفتد مممغزت ممیان ددهن؟
پیر گفتا وووالله که معلومست این که که زادم من بیچاره ز مادر الکن
هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون گگگنگ و لا لا لا لم به خخلاق زمن
طفل گفتا خخدا را صصصد بار شششکر که برستم به جهان از مملال و ممهن
مممن هم گگنگم مممثل تتتو تتتو هم گگگنگی مممثل مممن

.

.

56

یغمای جندقی yaghmay-e jandaghi

یغمای جَندَقی زاده ۱۱۹۶ (قمری) - ۱۱۶۰ شمسی - ۱۷۸۱ میلادی در دهکده خور و بیابانک، جندق ـ درگذشته سه‌شنبه ۱۶ ربیع‌الثانی سال ۱۲۷۶ (قمری) - ۲۱ آبان ۱۲۳۸ شمسی - ۱۲ نوامبر ۱۸۵۹ میلادی در خور و بیابانک میرزا رحیم متخلص به یغما از شعرای غزل‌سرای سده سیزدهم ایران در عهد محمد شاه قاجار است. یغما به این خاطر لقب جندقی دارد که در زمان زندگی او روستای خور در ناحیه اداری جندق بود.

زندگی

ابوالحسن یغما زاده در ۱۱۹۶ (قمری) - ۱۱۶۰ شمسی در دهکده خور و بیابانک، جندق به دنیا آمد. در هفت سالگی در بیرون ده شتر می‌چراند و معاش خانواده خود را تأمین می‌کرد. یغما در نوجوانی به سمت منشی حاکم جندق برگزیده شد و در این زمان اولین اشعار خود را با تخلص مجنون آغاز کرد. در سال ۱۲۱۶ ه. ق حاکم مزبور سر به طغیان برداشت و در جنگ با سردار اعزامی از مرکز شکست خورد و فراری شد. با این حال یغما به سبب ادب و لیاقت خود به منشیگری سردار ذوالفقار خان حاکم سمنان و دامغان برگزیده شد و مدت شش سال در نزد وی بود. وی در سال ۱۲۲۲ ه. ق مورد خشم سردار ذوالفقار خان قرار گرفت و پس از فلک چند ماه به سیاهچال افتاد و کلیه اموالش نیز ضبط و توقیف شد.

یغمای جندقی پس از آزادی نام و تخلص خود را به ابوالحسن یغما تغییر داد و جامه درویشی پوشید و پس از چند ماه سیر و سیاحت از راه یزد به تهران رفت. وی در تهران مورد توجه حاجی میرزا آقاسی صدراعظم محمد شاه قاجار که فردی صوفی مسلک بود قرار گرفت و موقعیت بالایی در دربار یافت. یغما پس از چندی به حکومت کاشان منصوب شد و سپس به هرات نقل مکان کرد. او در سن هشتاد سالگی به زادگاهش بازگشت و در سال ۱۲۷۶ قمری یا ۱۲۳۸ شمسی در آن جا درگذشت.

یغمای جندقی شاعری وارسته بود که هیچگاه به مدح شاه و درباریان نپرداخت. از وی غزل‌های زیبایی به یادگار مانده که در زمره بهترین غزل‌های عهد قاجاریه به‌شمار می‌رود. یغما از جمله شعرای این دوره بود که در صدد پالایش زبان فارسی از لغات بیگانه برآمد و لذا در اکثر اشعار خود از لغات اصیل پارسی استفاده می‌کرد. از این شاعر اشعاری در قالب‌های مختلف شعری اعم از غزل، قصیده، رباعی و ترجیع بند و همچنین هجویاتی به یادگار مانده‌است که بخصوص هجویات او انعکاسی از خشم شاعر نسبت به وضعیت نابسامان اجتماعی جامعه خود است. یغما همچنین اشعار مذهبی از جمله مرثیه‌هایی در وصف واقعه کربلا سروده که در مراسم نوحه‌خوانی و سینه‌زنی دهه عاشورا قرائت می‌شود.

ابوالحسن یغما در سال ۱۲۷۶ قمری در محلهٔ گودال دهکدهٔ خور در خانهٔ خودش درگذشت و در بقعهٔ امامزاده داود در خور به خاک سپرده شد. سپهبد فرج‌الله آق‌اولی رئیس انجمن آثار ملّی دستور داد تا سنگی مرمرین نوشتند و از تهران به خور فرستادند و در محرم ۱۳۹۴ بعد از ۱۱۸ سال از درگذشت این شاعر آن را بر گور یغما نهادند. اگر از قبرش نشانی نمی‌ماند نسل بعد مدفنش را نمی‌شناخت.

دو بیت از شعر خود او، زینت بخش سنگ مزار این شاعر بزرگ است:

یغما! من وبخت و شادی و غم با هم / کردیم سفر به ملک هستی، ز عدم / چون نو سفران ز گرد ره بخت بخفت / شادی سر خود گرفت و من ماندم و غم.

آثار

از وی اشعاری انتقادی باقی‌مانده که عمدتاً هجو ظالمان زمانه است. آثار وی ظلم و ستم زورمندان عصر را در ضمن هجو و هزل‌های تند و بی‌پروای خود برملا می‌کند. وی فساد آن روزگار را در کلمات رکیک و ناسزاهای خود به خوبی نشان می‌دهد. او علاوه بر هجویات، که جالب‌ترین بخش اشعار اوست، غزلیاتی به شیوهٔ معمول زمانه نیز دارد. از وی نامه‌هایی نیز به دوستان، بستگان و دانشمندان عصر باقی‌مانده‌است. وی به زبان عربی آشنایی و علاقه نداشت. از تازی‌نویسی بیزار بود و به سره‌نویسی دلبستگی داشت. مجموعه آثار وی به تصحیح سید علی آل داود در تهران به چاپ رسیده‌است.

آثار

  • قاضی‌نامه
  • کوزنامه
  • سرداریه
  • مثنوی خلاصه الافتضاح (منظومه طنز)
  • مثنوی سکاک الدلیل
  • منشئات و مکاتب (نامه‌ها و مراسلات یغما)
  • مجموعه قطعات (در هزل)
  • مجموعه مرادیه (در هجو و هزل)
  • مجموعه رباعیات
  • مجموعه حجاج کاشی (در هزل و طنز)

.

.

57

محمد طاهر قزوینی taher-e ghzvini

میرزا محمدطاهر قزوینی، متخلص به وحید، از شاعران اوایل سده یازدهم است که در قزوین متولد گردید. نام کامل وی «عمادالدین میرزا محمدطاهر بن میرزا محمدحسین قزوینی» بود. او همچنین وزیر اعظم ایران در دوره صفوی می‌باشد.

زندگی

وحید به سبب استعداد ذاتی، به تحصیل مقدمات علوم زمانی خود مشغول گردید و در فن سیاغ و امور دفتری و استیفا مهارت و در انشاء و حسن خط به حسب مقدور کوشید. پس از فراغت از تحصیل وارد خدمات دیوانی شد، وی نخست به عنوان دستیار میرزا صالح پسر میرزا باقر توجیه‌نویس به تحریر جلدی از دفاتر توجیه مشغول گردید و چون میرزا صالح فوت نمود، میرزا طاهر (وحید) با لیاقتی که از خود ظاهر ساخته بود، به عنوان دستیار و مشیر و مشار اعتمادالدوله میرزا تقی مشهور به سارو تقی یعنی ساروتقی اعتمادالدوله وزیر شاه صفی و شاه عباس دوم، کفالت آن خدمت را عهده‌دار شد.

پس از قتل ساروتقی، اعتمادالدوله -سید علاء الدین خلیفه سلطان- صدرالعظم دستگاه شاه عباس دوم منصب مجلس‌نویسی یا وقایع نگاری را به عهده وحید قزوینی نهاد، و به سال ۱۰۵۵ هجری قمری مورخ رسمی دربار شاه عباس دوم و مأمور نوشتن تاریخ سلطنت این پادشاه شد. او همچنین بعد از وزارت شیخ علیخان زنگنه یک چند با لقب اعتمادالدوله وزیر اعظم شاه سلیمان گشت و تا جلوس شاه سلطان حسین بر این مسند باقی ماند. وحید قزوینی علاوه بر مشاغل دیوانی، وقایع نگار و شاعری توانا بوده و آثاری نیز از خود به یادگار نهاده‌است. قصیده‌های وحید را در حدود ۵۷۶۷ بیت، و غزلیاتش را در حدود ۳۰۰۰۰ بیت، و رباعیاتش در حدود ۱۰۰ بیت ذکر کرده‌اند.

میرزا محمد طاهر قزوینی با شاعر بزرگ زمان خود، صائب تبریزی دوستی نزدیک داشت. در تذکره حزین از او به نام «وحید الزمان» یاد شده‌است و می‌گوید از تعریف بی‌نیاز است. وحید قزوینی در تاریخ ۱۱۲۰ ه‍.ق درگذشت. برادر او «محمدیوسف»، مؤلف تاریخ خلد برین است.

آثار

  • تاریخ طاهر وحید یا عباسنامه، یا تاریخ شاه عباس دوم
  • عاشق و معشوق
  • کلیات شعر وحید
  • مثنوی
  • مثنوی آلات جنگ
  • مثنوی خلوت راز
  • مثنوی در وصف تنبور
  • مثنوی در وصف عمارت شاهی
  • مثنوی در وصف نرد
  • مثنوی در وصف همایون تپه
  • مثنوی ساغر
  • مثنوی فتح قندهار
  • مثنوی گلزار عباس
  • مثنوی ناز و نیاز
  • مجموعه منشآت وحید

.

.

58

شهید بلخی shahi-e balkhi

ابوالحسن شهید بن حسین جهودانکی بلخی، معروف به شهید بلخی (درگذشت ۳۲۵ هجری قمری) شاعر و متکلم و حکیم سده چهارم هجری است. او بنا به گفته ابن ندیم فیلسوفی بوده که علاوه بر تألیفاتی که داشت به مناظره با سایر فلاسفه ازجمله زکریای رازی نیز دست می‌یازید. او استاد علوم اوایل (مجموعه معارف یونان) بود. در خط نیز استاد بود و اشعار عربی هم داشت. او از بلخ به چغانیان نزد ابوعلی محتاج رفت. از جمله ممدوحان او نصر بن احمد سامانی و ابوعبدالله محمد بن احمد جیهانی وزیر سامانیان را ذکر کرده‌اند.

شهید بلخی از پیشگامان شعر فارسی است و مانند رودکی نزد شعرای بعد از خود مورد احترام بوده و او را در ردیف رودکی قرار داده‌اند.

از اشعار او:

اگر غم را چو آتش دود بودی جهان تاریک ماندی جاودانه
درین گیتی سراسر گر بگردی خردمندی نیابی شادمانه


امروزه از اشعار وی بیش از صد بیت باقی نمانده است. او به فارسی و عربی شعر سروده است.

شهید در نگاه دیگران

این شعر رودکی در مرثیهٔ اوست:

کاروان شهید رفت از پیش وآنِ ما رفته گیر و می‌اندیش
از شمار دو چشم یک تن کم وز شمار خِرد هزاران بیش

دقیقی نیز از او در کنار رودکی چنین یاد می‌کند:

استاد شهید زنده بایستی وان شاعر تیره‌چشم روشن‌بین
تا شاه مرا مدیح گفتندی بالفاظ خوش و معانی رنگین

فرخی سیستانی از دلاویزی و نغزی غزل او می‌گوید:

از دلاویزی و نغزی چون غزل‌های شهید وز غم‌انجامی و خوبی چون ترانه‌ی بوطلب

در جای دیگر فرخی اشاره به خوش‌نویسی شهید دارد:

خط نویسد که بنشناسند از خط شهید شعر گوید که بنشناسند از شعر جریر

منوچهری هم او را در کنار رودکی می‌ستاید:

از حکیمان خراسان کو شهید و رودکی بوشکور بلخی و بوالفتح بُستی هکذی

خاقانی نیز می‌گوید:

گرچه بُده‌ست پیش از این در عرب و عجم روان شعر شهید و رودکی، نظم لبید و بُحتُری

محمد عوفی در جوامع الحکایات گوید: آورده‌اند که شهید[بلخیِ] شاعر روزی نشسته بود و کتابی می‌خواند. جاهلی درآمد و سلام کرد و گفت: «خواجه تنها نشسته‌ای!» گفت: «تنها اکنون شدم که تو آمدی، از آن‌که به‌سببِ تو از مطالعهٔ کتب بازماندم.»

در لباب‌الالباب عوفی، لغت فرس اسدی طوسی، ترجمان‌البلاغه رادویانی، الفهرست ابن ندیم، رسائل رازی، یتیمةالدهر ثعالبی و معجم‌الادباء یاقوت حموی و... یادکرد و شعرهایی از شهید آمده‌است.

.

.

59

نشاط اصفهانی neshat-e esfahani

عبدالوهاب نشاطِ اصفهانی (زاده ۱۱۷۵ - درگذشت ۱۲۴۴ (قمری)) ملقب به معتمدالدوله از سیاست‌مداران، شاعران و خوشنویسان صاحب نام در خطوط شکسته، نستعلیق و تعلیق سده سیزدهم هجری ایران بوده‌است از او به‌عنوان نخستین وزیر امور خارجهٔ ایران نام می‌برند.

مکتب بازگشت ادبی

نشاط یکی از هواخواهان جدی مکتب «بازگشت ادبی» بود و در آن زمان که اصفهان مرکز این جنبش و رستاخیز شعر و ادب شناخته می‌شد، خانه او مرکز تجمع نویسندگان و دانشمندان بود. یکبار در هفته در آنجا گرد آمده، داد سخن می‌دادند. نشاط و یارانش بودند که به‌سبک گذشتگان شعر سرودند و سنت قدیم ادبیات فارسی را از نو زنده کردند.

مهاجرت به تهران

نشاط در سال ۱۲۱۸ هجری قمری در سن چهل و هشت سالگی به‌تهران مهاجرت کرد و به دربار فتحعلی‌شاه راه یافت و سمت دبیری و منشیگری و لقب «معتمدالدوله» گرفت و پس از چندی به‌سرپرستی دیوان رسائل گمارده شد. نشاط پش از رسیدن به این سمت، همه‌جا با شاه همراه بود. او در ذیحجه سال ۱۲۳۶ قمری به فرمان فتحعلی شاه به عنوان اولین وزیر خارجه ایران منصوب شد. بیشتر احکام سلطنتی و فرمان‌های رسمی و نامه‌های خصوصی شاه و عقدنامه‌ها و وصیت‌نامه‌های افراد خاندان سلطنت با خط و امضای او نوشته می‌شد. نشاط تا سال ۱۲۴۰ قمری وزیر امور خارجه ایران بود، اما در همان سال فتحعلی شاه میرزا ابوالحسن خان شیرازی را به عنوان وزیر امور خارجه منصوب کرد. نشاط یکبار جزو هیئتی به‌نمایندگی از طرف شاه به پاریس رفت و با ناپلئون اول ملاقات کرد. سرانجام میرزا عبدالوهاب معتمد الدوله نشاط در سال ۱۲۴۴ قمری درگذشت.

آثار

  • دیوان و منشآت نشاط اصفهانی
  • گنجینه

مجموع آثار نشاط در کتابی به اسم «گنجینه» ابتدا در سال ۱۲۶۶ هجری قمری و بعد در سال ۱۲۸۱ به دستور ناصرالدین شاه با خط خوش در تهران چاپ شد. گنجینه شامل:

  1. دیباچه‌ها، خطبه‌ها، وقف‌نامه‌ها، و عقدنامه‌ها
  2. مدیحه‌ها، قباله‌ها، قصیده‌ها و قطعه‌ها
  3. نامه‌ها و فرمان‌های فتحعلی‌شاه
  4. نامه‌هایی که به‌خود شاه و شاهزادگان نوشته
  5. شعرها و قطعات ادبی و حکایات اخلاقی است.

.

.

60

هاتفی خرجردی (خرگردی) hatefi-e khar gerdi

مولانا عَبدُالله هاتِفی خَرجـِردی خُراسانی (۸۵۸ – ۹۲۷ ه. ق) یا هاتفی جامی شاعر ایرانی اواخر روزگار تیموری و اوایل دوره صفویه است. او پسر خواهر شاعر ایرانی عبدالرحمن جامی بود.هاتفی در شعرسرایی دنباله‌رو نظامی گنجوی بود. او را از مثنوی‌سرایان بزرگ سده دهم می‌دانند و بیشتر شعرهایش حماسی هستند. وی شیعه بود و شاه اسماعیل یکم نیز در باغ خانه‌اش با وی ملاقات کرد. وی در سال ۹۲۷ه. ق در زادگاهش خرجرد جام درگذشت.

وی از میان انواع شعر در مثنوی مهارت داشت و خمسه‌ای به پیروی نظامی گنجوی شاعر سدهٔ نهم آغاز کرد که ناتمام ماند. . از ویژگی‌های شعر ساده و روان او تشبیهات دقیق در اوصاف اشخاص و اعمال آنان و میدان‌های جنگ و صف آرایی‌ها برشمردنی است.

اثرها

  • منظومه‌ها (خمسهٔ ناتمام):

لیلی و مجنون،
هفت منظر (مانند هفت پیکر نظامی حدود ۲۰۰۰ بیت)، در بحر خفیف سالم مخبون مقطوع
خسرو و شیرین
تیمورنامه یا تَمُرنامه یا ظفرنامه،
شاهنامهٔ هاتفی یا شاهنشاه‌نامه.
از پنح اثر که «خمسهٔ» او را تشکیل می‌دهند فقط چهارتای آن تاکنون منتشر گشته‌است.

  • دیوان اشعار.

مشخصات چاپ آثار

هاتفی، عبدالله، شیرین و خسرو، متن انتقادی و مقدمه به سعی و اهتمام سعدالله اسدالله یف، مسکو: ادارهٔ انتشارات دانش، شعبهٔ ادبیات خاور، ۱۹۷۷

.

.

61

هاتف اصفهانی hatef esfahani

سید احمد حسینی متخلص به هاتف از شعرای نامی ایران در عهد افشاریه و زندیه است.

اصل خاندان او از اهل اردوباد آذربایجان بوده که در زمان پادشاهان صفوی از آن دیار به اصفهان هجرت کرده و در این شهر متوطن گردیده‌اند. تولد هاتف در نیمهٔ اول قرن دوازدهم اتفاق افتاده و در زادگاهش اصفهان به تحصیل ریاضی و حکمت و طب پرداخته و گویا در این فنون از محضر میرزا محمد نصیر اصفهانی استفاده کرد و در شعر نیز مشتاق را راهنما و استاد خود اختیار نموده‌است.

هاتف شاعری را از جوانی آغاز کرد و در طول زندگی آرام خود از مدح شاهان و روی آوردن به دربار سلاطین خودداری کرد و بیشتر به مطالعه و حکمت و عرفان مشغول بود. وی در سال ۱۱۹۸ درگذشت.

هاتف اصفهانی شاعری توانا و مسلط به زبان و ادب فارسی بود. وی از سبک شعرای متقدم ایران به ویژه حافظ و سعدی پیروی می‌کرد و طبع خود را در سرایش تمامی قالبهای شعری اعم از غزل، قصیده و رباعی، ترجیع‌بند و قطعه آزمود. شهرت عمده هاتف به سبب شاهکار بزرگ ادبی او (ترجیع‌بند عرفانی) است که در آن هم از حیث حسن ترکیب الفاظ و هم از حیث توصیف معانی داد سخن داده‌است. وی مرثیه‌های زیبایی نیز با استفاده از ماده تاریخ (حروف ابجد) در مرگ بزرگان و دوستان خود سرود که این اشعار از ارزش بالایی برخوردارند.

مهم‌ترین اثر باقی‌مانده از هاتف اصفهانی دیوان اشعار او و چند صد بیت شعر به‌زبان عربی است.

بخشی از بند اول ترجیع‌بند معروف هاتف:

ای فدای تو هم دل و هم جان وی نثار رهت همین و همان
دل فدای تو چون تویی دلبر جان نثار تو چون تویی جانان
دل رهاندن ز دست تو مشکل جان فشاندن به پای تو آسان …
ساقی آتش‌پرست و آتش دست ریخت در ساغر آتش سوزان
چون کشیدم نه عقل ماند و نه دین سوخت هم کفر از آن و هم ایمان
مست افتادم و در آن مستی به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن می‌شنیدم از اعضا همه حتّی الورید و الشّریان

.

.

62

میر رضی آرتیمانی razi-e artimani

میرزا رضی آرتیمانی یا میرزا رضی‌الدین آرتیمانی مشهور به میرمحمد متخلص به رضی (زادهٔ ۹۷۸ در روستای آرتیمان – درگذشتهٔ ۱۰۳۷ هجری قمری) از شاعران و عارفان مشهور دوران صفویه بود.

نخستین تذکره (زندگی نامه )او در کتاب دیوان میرزارضی‌الدین آرتیمانی ، به قلم یاور همدانی است.

نمونه اشعار

اشعاری مشهور از ساقی‌نامه با مطلع و مقطع که سرشار از مفاهیم عرفانی و وحدت وجودیست:

الهی به مستان میخانه‌ات به عقل آفرینان دیوانه‌ات
به دردی کش لُجهٔ کبریا که آمد به شأنش فرود انّما
به درّی که عرش است او را صدف به ساقی کوثر، به شاه نجف
... خدا را به جان خراباتیان کزین تهمت هستیَم وارهان
به میخانهٔ وحدتم راه ده دل زنده و جانِ آگاه ده
... قلم بشکن و دور افکن سبق بسوزان کتاب و بشویان ورق
... که گفته‌است چندین ورق را ببین بگردان ورق را و حق را ببین
... الهی به آنان که در تو گمند نهان از دل و دیدهٔ مردمند
... رضی روز محشر علی ساقی است مکن ترک می تا نفس باقی است

اشعاری مشهور از سوگندنامه با مطلع و مقطع که سرشار از خمریات است:

دگر سینه‌ام چون خم آمد به جوش برآمد از این قُلزُم غم خروش
خراباتیان، راه میخانه کو حریفان بگوئید، پیمانه کو
مرا سوی میخانه راهی دهید سرم را به آن در پناهی دهید
بهار است و بلبل، بساطِ نشاط به طَرف چمن می‌کشد ز انبساط
... کتاب اشارت اَبرو بخوان شفا در لبِ جامِ پُر باده دان
... به من، جان من، مِی بده، مِی بده پیاپی، پیاپی، پیاپی بده
... از آن می که در دل چو منزل کند سراپای اجسام را دل کند
از آن می که روح روانست و بس از آن می که اکسیر جانست و بس
رضی را بده جامی از لطف عام به جانان‌رسان جان او، والسلام

آثار

  • ساقی‌نامه
  • سوگندنامه
  • گوهر عشق
  • غزلیات
  • قصاید
  • رباعیات
  • ترجیع بند
  • مقطعات و غزلیات ناتمام
  • مفردات

.

.

63

قدسی مشهدی ghodsi-e mashhadi

حاجی محمّدجان قدسی مشهدی مشهور به قدسی مشهدی یکی از شاعران و سخنوران ایرانی قرن یازدهم هجری قمری است. او در ابتدای زندگی از طریق بقالی زندگی می‌کرد اما پس از آنکه در شاعری مشهور شد به هندوستان رفت و وارد دربار شاه جهان شد. از قدسی مشهدی دیوان برجای مانده که در سال ۱۳۷۵ توسط انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد به کوشش محمّد قهرمان به چاپ رسید. او علاوه بر این دیوان منظومه‌ای هم به عنوان ظفرنامه دارد که در شرح فتوحات و جهانگشایی‌های شاه جهان نوشته شده‌است، اما این کتاب همینک در دست نیست. او در سال ۱۰۵۶ هجری قمری درگذشت و در آرامگاه شاعران کشمیر دفن شد.

نمونهٔ اشعار

هر کام که در جهان، میسر گردد چون کار به پایان رسد، ابتر گردد
اینجا نبود هیچ مرادی به کمال چون صفحه تمام شد ورق برگردد

در بزم جهان شمع شب افروزی کو در هفت فلک اختر فیروزی کو
گویی: «نبود به یک روش سیر فلک» عمری است که شب می‌گذرد روزی کو؟!

اسیران غمت را آتش عشق چو تار شمع در یک پیرهن سوخت
نگشتم آشنای کس ز مهرت مرا داغ غریبی در وطن سوخت

به نام خدایی که روز نخست به پیمانه‌ام کرد پیمان درست
زد از داغ سودا گلی بر سرم می عشق خود ریخت در ساغرم
ز پیمانه زد طبل بر بام دل می معرفت ریخت در جام دل
دویی را ز دیر و حرم دور کرد خرابات را بیت معمور کرد
به یادش نوای نی آوازه یافت نفس دم به دم زو دم تازه یافت
به ذکرش گل و لاله در باغ مست به جام تهی رفته نرگس ز دست
خُم از فیض نظاره‌اش بحر نور نیاورد چون تاب یک جرعه، طور؟

.

.

64

بابا فغانی شیرازی baba faghani

بابا فغانی شیرازی از آخرین شاعران سبک عراقی در سدهٔ نهم هجری بود که برخی او را از پیشگامان سبک هندی و بویژه سبک وقوع در شعر فارسی می‌دانند. او در جوانی به هرات سفر کرد و به ملاقات جامی رسید. از طریق او با عرفان آشنا شد. پس از چندی به آذربایجان و سپس به خراسان و فسا رفت و در آخر در طوس ساکن شد. در سال آخر عمر از میگساری توبه کرد و در مشهد ساکن شد.

بابا فغانی در ۹۲۵ هجری قمری درگذشت. اواخر زندگی او مقارن با سلطنت شاه اسماعیل صفوی بود.

.

.

65

بابا افضل کاشی baba afzal-e kashi

افضل‌الدین محمد مَرَقی کاشانی معروف به باباافضل کاشی یا باباافضل کاشانی (متوفی ۶۶۷ هـ. ق) شاعر و عارف ایرانی اهل کاشان بوده‌است.
آثار

وی در زبان پارسی نویسنده‌ای بسیار زبردست بوده‌است. شیوه نثر بابا افضل بسیار پخته و به اصول متقدمان نزدیک است و در رسالات خود کوشیده لغات فارسی را به جای اصطلاحات عربی قرار دهد. وی چند رساله در تصوف و سلوک و حکمت به زبان فارسی با متنی بسیار فصیح دارد.

بیشتر آثار بابا افضل که در ذیل فهرست می‌شود، به جز مواردی که قید می‌شود، همه به زبان فارسی است:

رباعیها و دیگر اشعار

۱۹۵ رباعی از وی در مصنفات او (صفحات ۶۷۴–۶۷۶، ۷۳۷–۷۷۲) آمده‌است. سعید نفیسی ۴۸۳ رباعی را با عنوان رباعیات بابا افضل کاشانی گرد آورده، و در تهران به چاپ رسانده‌است. کتابی نیز با عنوان دیوان حکیم افضل‌الدین محمد مرقی کاشانی به کوشش مصطفی فیضی و دیگران در کاشان به چاپ رسیده که مشتمل بر بیش از ۶۸۶ رباعی و ۱۲ غزل و قصیده است. اما دربارهٔ انتساب رباعیها که برخی از آن‌ها به دیگران نیز منسوب است، بررسی نقادانه‌ای صورت نگرفته‌است.

آثار منثور

  • عرض نامه

اثری مهم که بیش از آثار دیگر بابا افضل، آرای خاص او را دربردارد. این اثر در ۴ بخش (عرض) تدوین شده‌است: عرض اجسام یا موجودات منفعل و کنش‌پذیر، عرض کنندگان و کارگران در اجسام عالم، عرض دانسته‌های مردم (انسان) و عرض دانندگان و بیان ماهیت و انیت داننده.

وی در این اثر بر شناخت نفس و مقام والایی که خود انسان از راه دانستن حقایق کلی به دست می‌آورد، تأکید می‌کند و می‌گوید: مقصود نهایی از پرداختن عرض نامه در مباحث بخش‌های سوم و چهارم این اثر که به دانش حقایق کلی اختصاص دارد، نهفته‌است.

  • جامع الحکمة

این اثر در سال ۱۳۶۱ خورشیدی به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه در تهران به چاپ رسیده‌است. این رساله شیوا دربارهٔ تأویل «بسمله» و مشتمل بر فواید فلسفی و عرفانی است. پیشینة این گونه نگارش جز در گفتار چهاردهم وجه دین ناصر خسرو قبادیانی دیده نشده‌است. جامع الحکمه شامل پاره‌ای مباحث است، مانند علت نبودن خدا، که جز در تعالیم باطنی اسماعیلی نیامده است. با اینهمه، نمی‌توان آن را حمل بر باطنی‌مذهب بودن نگارنده کرد، خاصه اینکه اعتقاد فلسفی او به اصالت و کفایت خرد نسبتی با تعالیم باطنی ندارد. احتمالی که دربارهٔ اسماعیلی بودن بابا افضل داده شده، ظاهراً مبتنی بر همین اشاره‌هاست و نیز اینکه شاگرد او کمال‌الدین حاسب، باطنی‌مذهب بوده‌است. او خود به مذهب تسنن به عنوان بهترین راه اشاره می‌کند و چند رباعی منسوب به او که به علی بن ابیطالب اشاره دارد، در اصالتشان تردید است.

  • مدارج الکمال یا گشایش‌نامه

وی از آن به فتوح هشت در یاد کرده‌است و نخست به عربی نوشته، و سپس به فارسی برگردانده شده‌است و تنها متن فارسی آن چاپ و منتشر شده‌است.

  • جاودان‌نامه

این اثر نخستین بار به کوشش نصرالله تقوی در تهران (۱۳۱۱ خورشیدی) به چاپ رسیده، و اثری است مبتنی بر تعالیم قرآن و حدیث، و شامل مباحثی چون انواع دانش، اهمیت خودشناسی و آغاز و فرجام هستی. صدرالدین شیرازی اکسیر العارفین خود را با الهام از این اثر ساخته و پرداخته‌است. ساختار دو رساله مشابه است و بسیاری از استدلالها و مثالهای صدرای شیرازی از افضل‌الدین گرفته شده‌است. علاوه بر این می‌توان گفت: بخشی از اکسیر را ترجمه عربی عباراتی از جاودان‌نامه تشکیل می‌دهد.

  • ره‌انجام نامه

این اثر به جز در مجموعه مصنفات وی، به کوشش محمد مشکوة نیز در ۱۳۱۵ خورشیدی در تهران به چاپ رسیده‌است.

  • رساله در علم و نطق یا منهاج مبین

وی ابتدا آن را به زبان عربی نوشته بوده، و سپس به فارسی برگرداند. این اثر توجه فراوان او را به تفکر منطقی، در معنای دقیق ارسطویی آن نشان می‌دهد. از آنجا که در متن عربی مخالفتش را با تعریف ابن سینا از «قیاس خُلف» نشان می‌دهد، معلوم می‌شود که نویسنده آن خود او بوده‌است و این احتمال که برگردان متنی عربی از آثار ارسطو یا ابن سینا باشد، منتفی است.

  • ساز و پیرایة شاهان پر مایه

به‌طور مستقل نیز به کوشش مبصر السلطنة اصفهانی در تهران (۱۳۱۱ خ) به چاپ رسیده‌است. این رساله را می‌توان اثری در زمینة فلسفه سیاسی محسوب کرد، ضمن اینکه در آن علاوه بر پادشاه کامل، نفس کامل را نیز به تصویر می‌کشد.

  • ترجمة رسالة نفس ارسطو

این اثر با ویراستاری مشکوة و با مقدمة محمدتقی بهار در ۱۳۱۶ خورشیدی در تهران مستقلاً به چاپ رسیده‌است.

  • ینبوع الحیاة

ترجمة ۱۳ فصل از سخنان هرمس الهرامسه، مشتمل بر مناجاتهایی به سبک خواجه عبدالله انصاری (نصر، ۲۵۶)، به نام‌های معاتبة النفس و زجر النفس (در ۱۸۷۳ میلادی در بن، به همین نام چاپ شده‌است). اصل این اثر ینبوع الحکمة نیز نامیده شده‌است.

  • تفاحه

محمدتقی دانش‌پژوه از آن به سیب‌نامه یاد کرده‌است. این اثر که ترجمه رساله‌ای عربی منسوب به ارسطو با همین عنوان است، به کوشش مبصر السلطنه نیز به همراه ساز و پیرایه شاهان پرمایه در تهران (۱۳۱۱ خ) به چاپ رسیده‌است.

رساله‌های کوچک‌تر

  • مبادی موجودات نفسانی

نخستین بار به کوشش ابوالحسن جلوه در مجله جلوه انتشار یافته‌است.

  • ایمنی از بطلان نفس در پناه خرد

که به ضمیمه جاویدان خرد ابوعلی مسکویه (۱۲۹۴ ق) نیز منتشر شده‌است.

  • نامه‌ها و پرسشها (مکاتیب و جواب اسئله)

شامل ۷ نامه که بیشتر آن‌ها پاسخ به پرسشهای یاران و شاگردان، دربارهٔ مابعدالطبیعه، اخلاق و دین است.

  • تقریرات و فصول مقطّعه

شامل ۳۶ قطعه که از نظر کوتاهی و بلندی میان دو سطر و ۶ صفحه قرار دارند.

  • آیات الصنعة فی الکشف عن مطالب الهیة سبعة یا آیات الابداع فی الصنعة

این اثر به کوشش محیی‌الدین صبری کردی همراه جامع‌البدایع (۱۹۱۹ م) به چاپ رسیده‌است.

.

.

66

کمال الدین اسماعیل kamaleddin esmaeil

کمال‌الدین اسماعیل بن محمد بن عبدالرزاق اصفهانی، معروف به خلاق‌المعانی، شاعر ایرانی نیمهٔ نخست قرن هفتم هجری، و آخرین قصیده‌سرای بزرگ ایران در اوان حمله مغول است که در گیرودار هجوم‌ها و قتل‌عام‌های آنان از میان رفت. آرامگاه وی در اصفهان خیابان کمال داخل پارک کمال واقع است.

زندگی شاعر

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی چهار فرزند و بقولی دو پسر داشت که خلاق‌المعانی سرآمد همه آنان و فرزند راستین پدر در شعر و شاعری گردید. علت اشتهار او را به خلاق‌المعانی، آن دانسته‌اند که در شعر او معانی باریک نهفته‌است که بعد از چند نوبت که مطالعه کنند ظاهر می‌شود. وی نیز مانند پدر روزگار را در مدح اکابر اصفهان و شاهان معاصر خود گذرانیده بود. از جمله ممدوحان او یکی رکن‌الدین مسعود از آل صاعد اصفهان است. دیگر از ممدوحان مشهور وی پسر محمد خوارزمشاه است. دیگر از ممدوحان مشهور کمال‌الدین اسماعیل، حسام‌الدین اردشیر پادشاه باوندی مازندران و اتابک سعد بن زنگی هستند. کمال‌الدین اسماعیل دوره وحشتناک حمله مغول را به تمامی درک کرده و به چشم خویش قتل‌عام مغول را به سال ۶۳۳ هجری قمری در اصفهان دید و در آن باب چنین گفت:

کس نیست که تا بر وطن خود گرید بر حال تباه مردم بد گرید
دی بر سر مرده‌ای دوصد شیون بود امروز یکی نیست که بر صد گرید

کمال‌الدین اسماعیل دو سال بعد از حمله مغول یعنی به سال ۶۳۵ هجری قمری به دست مغولی به قتل رسید.

سبک هنری

کمال‌الدین اسماعیل به استادی و مهارت درآوردن معانی دقیق شهرت وافر دارد؛ و اعتقاد ناقدان سخن بدو تا حدی بود که او را بر پدرش ترجیح نهاده و خلاق‌المعانی لقب داده‌اند. وی علاوه بر باریک‌اندیشی و دقت در خلق معانی در التزامات دشوار و تقید به آوردن ردیف‌های مشکل نیز شهرت دارد، چنان‌که بعضی از قصاید او را که به این التزامات و قیود سروده شده بعد از وی جواب نتوانستند گفت.

کمال الدین اسماعیل شاعری بسیار دانا و نغزگو و باهوش بود و چنان در ریختن معانی مستتر در شعر مهارت داشت که به خلاق‌المعانی اشتهار یافت. از ویژگی‌های شعر او معانی دقیق و ظریف مضمر و پنهان است که باید چند نوبت مطالعه و دقت نمود تا آن‌ها را دریافت. او شاعری مداح بود ولی در لابلای مدایح نکات حکمی و زیبایی قرار می‌داد که سرایش او را بارها زیبا و زیباتر می‌نمود.

.

.

67

فیضی دکنی feyzi-e dakani

شیخ ابوالفیض بن مبارک (زاده ۲۴ سپتامبر ۱۵۴۷ م/۹۵۴ ق در اگرا - درگذشت ۵ اکتبر ۱۵۹۵/ ۱۰۰۴ ق در لاهور)، معروف به فیضی دکنی یا فیضی فیاضی متخلص به «فیضی» شاعر پارسی‌گوی هند بود. شیخ فیضی در ۱۵۸۸ به دربار جلال الدین اکبرشاه امپراتور بزرگ گورکانی هند راه یافت و به مرتبهٔ امیری و ملک‌الشعرایی رسید و بعد از غزالی مشهدی ملک الشعرای دربار او شد. او پس از امیر خسرو و حسن سجزی در صف اول شاعران هند است.برخی او را موجب تجدیدنظرهایی که اکبرشاه در طریقهٔ شریعت قایل شد و ایجاد دین الهی، دانستند و وی را به الحاد و زندقه نسبت کردند.

وی پسر «شیخ مبارک ناگوری» (۹۱۱ - ۱۰۰۲ ق/ ۱۵۰۵ - ۱۵۹۳ م) و برادر بزرگ مورخ و ادیب صاحب‌نام ابوالفضل علامی بود. اکبر به نبوغ او باور داشت و او را به عنوان معلم فرزندان خود برگزید و مناصب مهمی به او داد و تا زمانی که یکی از ناواراتان بود قصری در اختیارش بود. «نه تن» در دیوان اکبر شاه رجال ممتاز تلقی می‌شدند که به‌زبان محلی شبه قاره هند آن‌ها را «نورتن» یا «ناواراتان» به معنی «نه جواهر» گفته‌اند و فیضی یکی از آن‌ها بوده‌است.

موقعیت ادبی - هنری

فیضی از سرآمدان سخن فارسی در هندوستان و در قصیده و غزل و مثنوی صاحب مقامی شامخ است و به شعر خود می‌بالید. او به تقلید از نظامی مثنوی‌هایی بنام «سلیمان و بلقیس» و «نل و دمن» و «هفت کشور» و «مرکز ادوار» و نیز داستان «گیتا» را به نظم کشیده‌است. شیخ فیضی همچنین در علوم ادبی و دینی مطلع و صاحب تفسیری بنام «سواطع الالهام» بود.

وی هم در قصیده و هم در غزل به مقام بزرگی رسید و سبک قدما را در مواردی به بهترین نحو تقلید کرد. او نه تنها در هند موجب گسترش زبان فارسی بود و از شعرای ایران که به هند می‌رفتند حمایت می‌کرد بلکه از آنجایی که در عثمانی نیز آثار او مورد اقبال بود، نفوذ او موجب انتشار ادبیات ایران در آن منطقه گردید.

برخی منابع او را ازجمله خوشنویسان خط نستعلیق نام برده‌اند

.

.

68

رابعه بلخی rabe eh balkhi

رابعه دختر کعب قُزداری که به رابعه بلخی هم شناخته شده‌است، شاعر پارسی‌گوی نیمه نخست سده چهارم هجری (۹۱۴-۹۴۳میلادی) است.وی طبق اسناد موجود، نخستین شاعر زن پارسی گوی است. پدرش کعب قزداری، از عربهای کوچیده به خراسان و فرمانروای بلخ و سیستان و قندهار و بست بود. از تاریخ ولادت و مرگ رابعه اطلاعات درستی در دست نیست. آنچه قطعیست آن است که او همدوره با سامانیان و رودکی بوده و به استناد گفتار عطار نیشابوری با رودکی دیدار و مشاعره داشته‌است. زمان مرگ رابعه به احتمال قریب به یقین پیش از مرگ رودکی بوده‌است، بنابراین تاریخ مرگ او را می‌توان پیش از سال ۳۲۹ هجری قمری در نظر گرفت.

رابعه در میدان نبرد

بر اساس روایت عطار، روزی لشکر دشمن به حوالی بلخ می‌رسد و بکتاش به همراه سپاه بلخ به نبرد می‌رود. رابعه که تاب بی‌خبری از وضعیت بکتاش را ندارد، با لباس مبدل و روی پوشیده، پنهانی در پس سپاه بلخ به میدان جنگ می‌رود. بکتاش در گیرودار نبرد زخمی می‌شود و رابعه که جان بکتاش را در خطر می‌بیند، شمشیر کشیده و به میانه میدان می‌رود و پس از کشتن تعدادی از سپاهیان دشمن پیکر نیمه جان بکتاش را بر اسب کشیده از مهلکه نجات می‌دهد:

بگفت این و چو مردان برنشست او از آن مردان تنی را ده بخست او
برِ بکتاش آمد، تیغ در کف وز آنجا برگرفتش برد با صف
نهادش پس نهان شد در میانه کس‌اش نشناخت از اهل زمانه

رابعه و رودکی

در روایت عطار، رابعه روزی در راه با رودکی که عازم بخارا بوده دیدار می‌کند. رودکی شیفته توانایی رابعه در سرودن شعر می‌شود و او را تحسین می‌کند و با او به صحبت و مشاعره می‌نشیند. عطار آن واقعه را این‌گونه در الهی‌نامه می‌آورد:

نشسته بود آن دختر دلفروز براه و رودکی می‌رفت یک روز
اگر بیتی چو آبِ زر بگفتی بسی دختر از آن بهتر بگفتی
بسی اشعار گفت آن روز اُستاد که آن دختر مجاباتش فرستاد
ز لطف طبع آن دلداده دمساز تعجب ماند آنجا رودکی باز

رودکی پس از آن راهی بخارا می‌شود و در بزمی در دربار امیر سامانی شعری که از رابعه به یادداشت بازگو می‌کند که بسیار مورد پسند امیر می‌افتد و چون از آن سؤال می‌کنند، رودکی داستان آشنایی‌اش با رابعه و عشق او به بکتاش را برای شاه بازگو می‌کند، غافل از اینکه حارث نیز در آن بزم حاضر است و از آن داستان باخبر می‌شود. حارث بسیار خشمگین می‌شود، به بلخ بازمی‌گردد و پس از یافتن صندوقی حاوی اشعار رابعه در اتاق بکتاش، به گمان ارتباط نامشروع آنان، فرمان می‌دهد بکتاش را در زندان افکنده و رابعه را به گرمابه برده و رگِ دستان او را بگشاید و درِ گرمابه را به سنگ و گچ مسدود کنند. روز بعد چون در گرمابه را می‌گشایند، پیکر بیجان رابعه را مشاهده می‌کنند که با خون خویش اشعاری را خطاب به بکتاش با انگشت بر دیوارهٔ گرمابه نگاشته‌است. بکتاش پس از آن، به نحوی از زندان می‌گریزد و شبانه سر از تن حارث جدا می‌کند، سپس بر مزار رابعه رفته و جان خویش را می‌گیرد.

عطار نیشابوری نیز داستان زندگی رابعه را در الهی نامه خویش در چهارصد و اندی بیت به نظم آورده و نقل قول ابوسعید ابوالخیر دربارهٔ رابعه بلخی و عرفان وی را چنین بازگو می‌کند:

ز لفظ بوسعید مهنه دیدم که او گفتست: من آنجا رسیدم
بپرسیدم زحال دختر کعب که عارف بود او یا عاشقی صعب؟
چنین گفت او که معلومم چنان شد که آن شعری که بر لفظش روان شد،
ز سوزِ عشقِ معشوقِ مجازی بنگشاید چنین شعری به بازی
نداشت آن شعر با مخلوق کاری که او را بود با حق روزگاری
کمالی بود در معنی تمامش بهانه بود در راه آن غلامش

عطار توانایی رابعه در سرودن شعر را چنین توصیف می‌کند:

بلطفِ طبعِ او مردم نبودی که هر چیزی که از مردم شنودی،
همه در نظم آوردی به یک دم بپیوستی چو مروارید در هم
چنان در شعر گفتن خوش زبان بود که گوئی از لبش طعمی در آن بود

اشعار رابعه

از رابعه جز هفت (به روایتی یازده) غزل و قطعه در دست نیست. ظاهراً تمامی اشعار وی بدست برادرش حارث معدوم گردیده و الباقی در گذر زمان از بین رفته‌است. اما قلیل اشعار بازمانده از وی بیانگر ذوق سرشار وی و تسلط او بر سرایش شعر است. رابعه را مادر شعر پارسی خوانده‌اند. او بحور و اوزانی را وارد شعر پارسی نموده که تا پیش از آن کسی در آن اوزان شعر نمی‌سروده‌است. به عنوان مثال شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم عقیده دارد که دختر کعب در بیت زیر بحری بر بحور پارسی افزوده‌است (بحر مسدّس مخنّق):

ترک از درم درآمد، خندانک آن خوبروی چابک، مهمانک

.

.

69

بسحق اطعمه شیرازی at ameh shirazi

شیخ ابواسحاق احمد بن حلاج اطعمه، معروف به بسحق اطعمه، شاعر پارسی‌گوی نیمهٔ دوم سدهٔ هشتم و سدهٔ نهم بود.

او در نیمه دوم سده هشتم هجری قمری در شیراز متولد گردید. چون به شغل پنبه‌زنی اشتغال داشت به حلاج معروف بود. شیخ بسحق اشعار خود را در احوال انواع اغذیه و خوراکی‌ها سروده و به همین سبب او را اطعمه لقب داده‌اند.

اشعار بسحق

ابواسحاق اطعمه، مبتکر شعر اطعمه واشر به است که یکی از بدیع‌ترین انواع ادبی قرن نهم می‌باشد و آن شعری است هزل‌آمیز و طنزگونه و غالباً در جواب به اشعارشعرای پیشین وتضمین ابیات آنان. دکتر سیروس شمیسا در کتاب انواع ادبی از این شعر با عنوان پارودی (parody) یعنی تقلید طنزآمیز از نمونه‌های معروف ادب یاد می‌کند. این نوع شعر با این وسعت تا زمان ابواسحاق اطعمه سابقه نداشته و پس از او نیز کمتر شاعری راه او را دنبال کرده‌است.

بسحق را از مقلدان عبید زاکانی شاعر مبتکر در شیوهٔ هزل و طنزدانسته‌اند ولی براون بسحق را در هزل بر عبید ترجیح داده است.

بسحق اغلب اشعار خود را در استقبال و تضمین اشعار شعرای پیشین مانند: فردوسی، سعدی، امیرخسرو دهلوی، حافظ، سلمان ساوجی، کمال خجندی، عراقی، مولوی و عماد فقیه سروده است. ذوق، ابتکار و استعداد او در شیوه معرفی غذاهای ایرانی، شیخ را در قلمرو زبان فارسی به شهرت رسانید.

کسانی چون: نظام الدین احمداطعمه، مولانا نظام الدین محمودبن امیراحمدقاری یزدی، تقی دانش ملقب به حکیم سوری، عبدالقادر خواجه سودا در سبک مقلد او بوده‌اند. بسحق را با ژوزف دبرشو شاعر فرانسوی که اشعارش دربارهٔ خوش خوارکی است از لحاظ سبکی همطراز دانسته‌اند.

شیخ بسحق و شاه نعمت‌الله ولی

بسحق بعضی از غزلیات شاه نعمت‌الله ولی را استقبال نموده و چند بار نیز او را ملاقات کرده‌است.

شاه نعمت‌الله گوید:

گوهر بحر بی‌کران مائیم گاه موجیم و گاه دریائیم
ما از آن آمدیم در عالم تا خدا را به خلق بنماییم

شیخ بسحق گفته است:

رشته لاک معرفت مائیم گه خمیریم و گاه بغرائیم
ما از آن آمدیم در مطبخ که به ماهیچه قلیه بنمائیم

شاه نعمت‌الله به دعوت حاکم فارس، میرزا اسکندر بن عمر، به شیراز آمد و بسحق که از مریدان وی بود به دیدار مراد خود شتافت. نعمت‌الله‌ولی روی به بسحق نمود و گفت: رشته لاک معرفت شمائید؟ بسحق در پاسخ اظهار کرد: ما نمی‌توانیم از الله بگوئیم، از نعمت ِالله می گوئیم.

در ملاقاتی دیگر شاه نعمتالله از او سؤال می‌کند: دیگر چه گفته‌اید؟ بسحق جواب می‌دهد:

حکایت عدس و سفرهٔ خلیل‌الله زمن بپرس که مداح نعمت‌الله‌ام

آثار شیخ بسحق اطعمه

دیوان اطعمه به نام کنزالاشتها برای اولین بار توسط میرزا حبیب اصفهانی بر اساس نسخه خطی مورخ ۹۷۰ موجود در موزه بریتانیا در استانبول به چاپ رسید. زان پس این مجموعه بارها در شیراز چاپ و منتشر شده‌است. در سال ۱۹۷۱ میلادی رساله‌ای تحقیقی به نام «ابواسحاق و فعالیت ادبی او» به وسیله منقد ادبی، عبدالغنی میرزایوف در شهر دوشنبه منتشر شد. برخی از پژوهندگان اروپایی مانند ادوارد براون و یان ریپکا در آثار خود، شرح حال او را آورده‌اند. ذبیح‌الله صفا نیز در کتاب تاریخ ادبیات در ایران، به تفصیل از احوال و اشعارش یاد کرده و می‌نویسد:

«... اوصاف سخن او خالی از بیان آرزوهای پنهانی طبقات محروم جامعه آن زمان و شاید خود شاعر نبوده و حتی در پشت پرده این "اوصاف اغذیه و اطعمه" گاه به بعضی از معاصرین خود می‌تاخته است...»

دیوان او شامل منظومه کنز الاشتها در ۱۰ فصل در شرح انواع خوراکی‌ها و شربت‌ها و میوه‌ها و حلواها... ، تعدادی قصیده به زبان فارسی، یک قصیده به زبان کردی و لری، ترجیع بند، منظومه مثنوی اسرار چنگال، یکصد غزل، مقطعات، رباعیات، فردیات و رسالات منثور، جنگ نامه مزعفر و بغرا (نوعی آش)، ماجرای برنج و بغرا، رساله خواب نامه و قصیده در مدح کجری (نوعی غذای هندی) است.

جنگ نامه مزعفروبغرا یکی از زیباترین و ابتکاری‌ترین آثار شیخ اطعمه است که در ۲۳۴ بیت در تتبع شاهنامه فردوسی و با همان وزن در ۱۵ باب سروده. این منظومه با شرح پیدایش برنج و همنشینی آن با گوشت و روغن و زعفران و تبدیل شدن آن به مزعفر آغاز می‌شود و سپس با معرفی بقیهٔ طعام‌ها به عنوان خدم و حشم مزعفر ادامه می‌یابد. داستان با پیدا شدن بغرا شکل دیگری به خود می‌گیرد مزعفر از بغرا خراج می‌طلبد وبغرا سرپیچی می‌کند. این نا فرمانی منجر به جنگ می‌شود در بخش‌های بعدی منظومه تصویر سلاح پوشیدن‌ها وصف آرایی‌ها و وساطت نان برای جلوگیری از جنگ و در گرفتن جنگ و پراکنده شدن خوراکی‌ها به زیبایی ترسیم و توصیف شده‌است و سرانجام به بهره گرفتن ابواسحاق از این نعمت‌های فراوان پراکنده به پایان رسیده‌است. نکته جالب توجه و حائز اهمیت در این منظومه تنها در موضوع لشکرکشی یا سروده شدن منظومه به وزن شاهنامه نیست بلکه اهمیت مطلب در این است که ابواسحاق هر یک از طعام‌ها را در مقابل قهرمانان شاهنامه و به منزله مردان جنگی تصویر کرده و شخصیت آنان و طرز بیانشان را نیز با شخصیت‌ها و گفتاری‌های شاهنامه سازگار نموده است و این کار بدیع است.

.

.

70

کسایی مرو زی kasaei-e marvzi

مجدالدین ابوالحسن کسایی مروزی (زادهٔ ۳۴۱ ه‍. ق در مروشاعر ایرانی در نیمهٔ دوم سده چهارم هجری و (شاید) آغاز سده پنجم هجری است. چنان‌که از نامش برمی‌آید و خود وی نیز به این امر اشاره دارد اهل مرو بود. کسایی در اواخر دورهٔ سامانیان و اوایل دوره غزنویان می‌زیسته‌است. وی مقیم نخشب (نسف، نزدیک به بخارا) بوده و ذکرش در میان شاعران نسف آمده‌است.

شعر کسایی

دیوان کسایی که تا قرن ششم موجود بوده، بعدها از میان رفته‌است. در بارهٔ شعر او، مؤلف کتاب النقض که دیوانش را در دست داشته می‌گوید: «همهٔ دیوان او مدایح و مناقب حضرت مصطفی و آل اوست». عوفی هم می‌گوید: «اکثر اشعار او در زهد و وعظ است، و در مناقب اهل بیت نبوت». اشعار مذهبی او بیش از جنبهٔ شعری، از نظر تاریخ اجتماعی ایران و پیشینهٔ انتشار شیوه‌های گونه‌گون فکری در خراسان اهمیت دارد، اما جلوهٔ اصلی شاعری او که در طول قرن‌ها مایهٔ اشتهار شاعر گردیده از آنجاست که کسایی نقاش چیره‌دست طبیعت است و وصف‌های روشن و جاندار با تشبیهات ساده و لطیف و دلنشین او را در شعر کهن فارسی بلندآوازه ساخته‌است

بعد از کسایی هم ناصرخسرو که به اعتباری همشهری کسایی شمرده می‌شد و نیم قرن بعد از او می‌زیست از کسایی پیروی کرده، و بیشتر قصاید خود را به استقبال کسایی با به اصطلاح در جواب او سروده و از آن میان یازده قصیدهٔ او هم وزن و هم قافیه با آثار بازمانده از کسایی است که در پایان برخی از آن‌ها از کسایی نام برده است؛ و این معارضهٔ ناصرخسرو با کسایی قطعاً به سبب مدایح یا غزل‌های او نبوده بلکه به این سبب است که او هم مثل کسایی شعر را وسیلهٔ تبلیغ اندیشه‌های سیاسی و مذهبی و فلسفی خود قرار داده، با این تفاوت که شعر کسایی مناقب و مراثی به مذاق شیعه دوازده امامی بوده، و ناصرخسرو «حجت» و مبلغ شیعهٔ هفت امامی بود، و در میان شیعیان زمینهٔ مناسب‌تری برای تبلیغ افکار خود تصور می‌کرد و شکستن بازار کسایی را لازم می‌شمرد.

.

.


با نام و یاد خدای بزرگ! سلام بر شما ــ تازه امروز تارنمای شما را دیدم. فعلاً پیش از مطالعه‌ی مطالب شما، درضمن سپاس‌گزاری و اظهار علاقه‌مندی به ارتباط بیشتر با شما و مطالب خوبتان، خواستم درخواست و یادآوری‌کنم که تلاش‌شود قواعد نگارشی بیشتر رعایت‌شود تا بر گرانسنگی تارنمای شما افزوده‌شود؛ مثل 1. « تأثیرگذار» که نادرست است و اتّفاقاً خودتان در چارچوب‌نمای رده‌بندی (در اواخر مطلب بالا) «اثرگذار» را هم به‌کاربرده‌اید. 2. رعایت جدانویسی و نیم‌فاصله در «بنیان‌گذار، واژه‌شناسی، بنیاد فردوسی، به‌آسانی و... » در پایین صفحه 3. آوردن واژه‌های فارسی به جای «گالری، و...» . برایتان آرزوی تن‌درستی و کام‌یابی در هر دو سرا دارم. ـــ غفوری، عضو هیئت علمی دانشگاه
درود بر استاد غفوری بزرگوار و سپاس بی کران از نگاهتان به تارنمای بتده و پیشنهادهای بسیار ارزنده تان. درباره برخی از واژه ها مانند (گالری) من چندین بار برابر پارسی آن را بکار برده ام و دوباره به واژه ی جا افتاده آن برگشته ام ولی باز هم گفته ی شما درست تر است وباید همه ی گزینه های تارنمایم را پارسی نویسی کنم که به زودی آن را انجام خواهم داد.
با تمام عمق قلبم و ارادتم از شما متشکرم بابت زحمات بی دریغی که برای فرهنگ و ادب این مرز و بوم کشیده اید
درود بر حناب محمدرضا آبیار عزیز شاعر خوب و سپاس از توجه تون
بنامِ یزدان اساسا پایِ گماردن در وادیِ قهرمان گُزینی و برتری جویی و رجحان بینی و دانستنِ چیستیِ این مراتب گذاریها همواره چالش زا،لوث،دغدغه مندانه،ریسک پذیری،تشویش ذهنی و احساسات، حسِ انگیزشی و انگیزه محوری،رقابت،حسادت،تنش زایی، دوستی،مطالعه و...به همراه دارد که این امر کاستی و مزایایی با خود می آورد.بناهذا از سویی این امر در تشییدِ کاربردِ شعر و نگره و واگویه ای که بتوان باعثِ پیشرفت و شناسایی ضعف و نقاط قوّتِ سرایشات گردد،و از پیکره یِ این شقوقِ تحلیل، گاه حتی نوباوه ای در گسترانگیِ هنر و ادبیات و تاریخِ مجهول و مستورِ در پستو خفته یِ ارزشمندی، بتواند بارِ دلخواهِ تأثیرگزار و قابلش را برچیند و مؤثر واقع گردد است،قابلِ مداقه و تأمل و تقدیر و محلِ سودمندیِ سُرایشیست( آیا اینانی که واگویه نموده ام... اینجا هویداست؟ چه میزان از معیارهایِ یک اثر قدرتمند و کارگر بر این اعتبارگزینی بارگزاری شده است؟ تا به این سؤالات پاسخی داده نشود و بنودِ مزبور به نحو صحیحی نقد نگردند،نمیتوان این کار و تلاش را نکوهش نمود یا ستایش. میتوان با ورود به مقوله یِ جستار و نقد و پویِش درست، این مهم را عینیت بخشید. * آیا نیاز به انجام دادنِ این جستار هست؟ من حتی از بازیِ کودکانه یِ پسرِ همسایه و روسریِ عروسکِ دخترِ دربانِ فلان محله،لذت میبرم.( شعر،زیباست و نمیتوان برایش،ارج و سکویی در نظر گرفت) وقتی در پگاهی میزایَد و در شامگاهی،رَخت میبندد. درپناهِ مهر_ عیسی نصراللهی
بنامِ یزدان اساسا پایِ گماردن در وادیِ قهرمان گُزینی و برتری جویی و رجحان بینی و دانستنِ چیستیِ این مراتب گذاریها همواره چالش زا،لوث،دغدغه مندانه،ریسک پذیری،تشویش ذهنی و احساسات، حسِ انگیزشی و انگیزه محوری،رقابت،حسادت،تنش زایی، دوستی،مطالعه و...به همراه دارد که این امر کاستی و مزایایی با خود می آورد.بناهذا از سویی این امر در تشییدِ کاربردِ شعر و نگره و واگویه ای که بتوان باعثِ پیشرفت و شناسایی ضعف و نقاط قوّتِ سرایشات گردد،و از پیکره یِ این شقوقِ تحلیل، گاه حتی نوباوه ای در گسترانگیِ هنر و ادبیات و تاریخِ مجهول و مستورِ در پستو خفته یِ ارزشمندی، بتواند بارِ دلخواهِ تأثیرگزار و قابلش را برچیند و مؤثر واقع گردد است،قابلِ مداقه و تأمل و تقدیر و محلِ سودمندیِ سُرایشیست( آیا اینانی که واگویه نموده ام... اینجا هویداست؟ چه میزان از معیارهایِ یک اثر قدرتمند و کارگر بر این اعتبارگزینی بارگزاری شده است؟ تا به این سؤالات پاسخی داده نشود و بنودِ مزبور به نحو صحیحی نقد نگردند،نمیتوان این کار و تلاش را نکوهش نمود یا ستایش. میتوان با ورود به مقوله یِ جستار و نقد و پویِش درست، این مهم را عینیت بخشید. * آیا نیاز به انجام دادنِ این جستار هست؟ من حتی از بازیِ کودکانه یِ پسرِ همسایه و روسریِ عروسکِ دخترِ دربانِ فلان محله،لذت میبرم.( شعر،زیباست و نمیتوان برایش،ارج و سکویی در نظر گرفت) وقتی در پگاهی میزایَد و در شامگاهی،رَخت میبندد. درپناهِ مهر
درود و سپاس جناب نصراللهی عزیز دیدگاهتان برایم ارجمنداست
درود به شما با این مجموعه ارزشمندی که آفریدید. من بی شک نکته به نکته این مجموعه گرانبها را خواهم خواند وبه شعردوستان دیگر هم معرفی خواهم کرد . در رتبه بندی شاعران قظعا فردوسی پاکزاد صدرنشین است اما در رتبه بندی شاعران دیگر کمی از شما متفاوت می اندیشم بخصوص در مورد حضرت خیام که با رباعیات ایشان لحظه ها گذراندم و زیستم. ... قومی متفکر اندر ره دین قومی بگمان فتاده در راه یقین می ترسم از آن که بانگ آید روزی کای بیخبران راه نه آنست و نه این ... من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بارتن نتوتنم من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیرو من نتوانم ... ماییم و می مطرب و این کنج خراب چان ودلو جام وجامه پر درد شراب فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب ....
سپاس از مهرتان بانو حسن نژاد عزیز دیدگاهتان را ارج می نهم و مانند دیگر دیدگاه های دوستان برای ارزشمنداست و همچنین خیام بزرگ برای من هم ارش والایی دارد شاعر و دانشمند بزرگ ایرانی که خود کوهی از دانش و بینش است ولی خب در زمینه شعر و رده بندی نمیتوان پیش از سعدی، حافظ و .... گذاشت ولی بازهم می گویم هرکسی برای خودش دیدگاهی دارد و این دیدگاه ها قطعی نیست
بهترین درودهایم نثارتان جناب عمران حیدری آریا شاعر توانا. تا آنجایی که توانستم شرح حال و رده بندی شاعران پارسی گوی را مطالعه کلی کردم ونظرات سودمند بزرگان عصر حاضرادبیات را خواندم ، در نوع خود برایم سودمند بود. از کوشش ، دقت و زمانی بسیاری که برای گردآوری این رده بندی مهم انجام دادید صمیمانه سپاسگزارم به نظرم کار بزرگ فماندنی و ارزشمندی را با پشتکار و همت کم نظیر از خود دردر تاریخ ادبیات سرزمین اهورایی یادگار گذاشتید که قابل تقدیر است. آرزویم از ایزد یکتا برای شما گرامی و آگاه بر داشتن گام های تازه ای در راه رسیدن به فرهنگ ، هنر و ادبیات پربار ایران زمین است. روزگارتان نیک فرجام نیک تر
درود و سپاس از مهرتان بانو ابوالحسنی عزیز خرسندم از این که نوشتارم دوستان عزیزی چون شمارا به جالش خوبی ها و به بر انگیختن شور فرهنگ ایرانی واداشته است. از دیدگاهتان در ویرایش های آینده ی این رده بندی بهره خواهم برد و تلاشم را دوچندان خواهم کرد. من همه ی داشته هایم را که در راستای پژوهش در فرهنگ ایران بزرگ به دست آورده ام در اختیار عزیزانی چون شما خواهم گذاشت.
درود جناب آریا من شعر رو از منظر حساب کتاب نمیبینم و اهمیتی هم نمیدم که دیگران چه رتبه ای به کدوم شاعر میدن و فکر میکنم این رتبه بندی حرمت شاعران بزرگ رو به چالش میکشه وبه هنر آموزهام هم تاکید بسیار دارم که سنجش نکنن و در جشنواره هاهم برای سنجش شرکت نکنن . سپاس گزارم از پیامتون
سپاسگزارم از مهرتان جناب مومنی بزرگوار. به هر روی چه درست و چه نادرست من این کار را انجام داده ام و دیدگاه شما و دیگران برایم ارزشمند است
درود مطمئنن بدون داشتن پشتوانه ی قویِ ادبی و تلاش و مطالعه و کنکاش در آثار و سبک و بیو گرافی تک تک شخصیت شاعران پیش ازمعاصر نمی شد به این مقوله ورود کرد به هرحال حرکت جسورانه ای بوده فقط تنها نکته ای که باهاش مشکل دارم "رده بندی " هست که اصلا فکر نمی کنم لزومی داشته باشه به این دیدگاه و پژوهش شما با مقوله ی رده بندی نگاه بشه و آیا رده بندی (اونم با دیدگاه صد درصدشخصی و سلیقه ای ) اصلا لزومی داره یا خیر ؟! خلاصه ی کلام میخوام عرض کنم به اعتقاد بنده اگر تیتر رده بندی رو حذف کنیم و با عنوان دیگه ای به این مقوله ی ادبی مطرح شده از دیدگاه شما نگاه کنیم ارزش کار شما دوصد چندان خواهد شد شاد و پیروز باشید جناب آریا
درود و سپاس بانو ششگل گرامی. دیدگاهتان را ارج می نهم به هر روی همانگونه که گفتید برای این رده بندی تلاش های فراوان شده است و همچنین به گفته ی شما نام دیگری هم به جز رده بندی می توان برآن نهاد، ولی من بار ها در پاسخ به دیدگاه های دوستان گفته ام پس از گردآوری دیدگاه ها با توجه به رویکرد عزیزانی که دیدگاهشان را به این رده بندی داده اند چینش تازه یی بر این سیاهه انجام خواهم داد ویا این که شاید بشود نام این سیاهه را نیز دگرگون کرد. سپاس فراوان که وقت گذاشتید .
چقدر عالی بسیار جامع و کامل از زحمات شما سپاسگزارم بسیارمفید برای بنده و پر زحمت برای شما. موفق وموید باشید
سپاس از مهرتون بانو کریمی عزیز که سرزدید. مانا باشید خرسندم که از این رده بندی بهره بردید
درودها جناب آقای دکتر حیدری آریا بسیار خوشوقت شدم که نظریه شما ادیب بزرگوار و همچنین بعضی از صاحبنظران گرامی را در باره ستارگان آسمان شعر و ادب میهن عزیزمان دیدم. الحق والانصاف تحقیق و نتیجه گیری بسیار ارزشمندی ست وحقیقتا شایسته ی بسی تقدیر... ولی با توجه به مقام والای شاعران بلندپایه ای چون فردوسی ، حافظ، سعدی وخیام ودیگران به نظر بنده مقام عرفانی والای حضرت مولانا درعالم تصوف جهانی و تاثیر و شهرتی که در بین مسلمانان و دیگر ادیان الهی گذاشته بدون تردید یکی از نوابغ و حتی الهیون نمونه و یکه تاز در میان سایرین میباشد که نظیری ندارد و بدون شک مقام بلند استادشهریار که به نظربنده اشعار ایشان در ردیف سروده های نظامی گنجوی میباشد و شایسته ی ذکر است . باسپاس فراوان: اکرم زرکش
سپاس از مهرتون بانو زرکش گرامی که وقت گذاشتید بله هرکس دیدگاه خودش را دارد وبعد ها با توجه به دیدگاه عزیزان چینش رده بندی را تغییر خواهم داد. واین که شهریار در سیاهه نیست چون شاعران پیش از معاصر را من رده بندی کرده ام و رده بندی بعدی که مربوط به شاعران معاصر خواهد بود ، شهریار و دیگرشاعران معاصر راخواهم آورد.
سلام و درودتقدیم شما برادر بزرگوار جناب حیدری آریا تلاش بسیار ارزشمند و درخور تقدیری انجام دادید و چقدر زیبا دسته بندی و شماره گذاری کردید. بی شک در آینده این گنجینه فانوس روشن و پر فروعی خواهد بود برای نسل های آینده...
درود و سپاس از مهرتون بانو خلقی عزیز سپاسگزارم از این که سرزدید امیدوارم که از کارناچیز بنده بهره بده باشید.
درود بر شما واقعیت در نگاه اول دیدم خیلی خوب جانمایی شده ، اما وقتی دیدم بانوان بزرگ عرصه شعر و ادب که کم هم نیستند مثل پروین و سیمین و فروغ و بسیاری دیگر در حقشون کم لطفی شده تصمیم گرفتم گلایه کنم از شما جناب آریا دوست محترم . از طرفی شاه نعمت الله ولی میفرماید ما خاک را به نظر کیمیا کنیم صد درد را به گوشه چشمی دوا کنیم و حافظ در چنین در خواست می کند که آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند و شما اصلا حضرت شاه نعمت الله به چشمتان نیامده ، ویا حافظ می فرماید استاد سخن سعدی است نزد همه کس اما دارد سخن حافظ طعم سخن خواجو و شما خواجو را که حافظ استاد خود می داند در ردیف چهل و اندی قرار دادید و شعرای بسیاری امثال فواد کرمانی ، مهدی اخوان ثالث ، وووو از قلم افتادند که تصور میکنم خوش آیند نباشه با احترام طاهری
درود و سپاس فراوان جناب طاهری عزیز سپاسگزارم ازاین که وقت گذاشتید. یکی این که نامدارانی چون پروین و فروغ ودیگران .... را نیاورده ام این است که من شاعران پیش ازمعاصر را رده بندی کردم واین را در بنر آغازین و بنر تبلیغاتی هم عنوان کرده و در رده بندی دوم خود که به زودی پخش می شود شاعران معاصرا رده بندی کرده ام که به وقت خودش ازشما دعوت می کنم تا دیدگاهتان را بدهید. دیگر این که من از دیدگاه خودم این هفتاد شاعربزرگ را رده بندی کرده ام وهرکس دیدگاهی دارد واین که خواجوی کرمانی استاد حافظ بوده وباد در ردیف چهارم یا پنجم می بود دیدگاه شماست نه دیدگاه همه و در ضمن من بعدها با توجه به دیدگاه همه ی عزیزان این چینش را ویرایش خواهم کرد. واین که برخی ازشاعران را در سیاهه نیاورده ام مانند شاه نعمت الله ولی ، آن هم برمی گردد به دیدگاه شخصی ام وگرنه شاعران بسیاری نیز هست که در این سیاهه نیستند و بازهم می گویم که پس از گرآوری دیدگاه ها باتوجه به آن رده بندی را ویرایش خواهم کرد و برخی از شاعران که اینجا نیستند را نیز خواهم آورد. باسپاس بی کران:آریا
سلام از ملک شعرای بهار و پروین اعتصامی کاش شمه ای پرداخته میشد موفق باشید بسیار عالی ولی زمان زیادی برای مطالعه دقیق لازمه
درود و سپاس بانو کریمی گرامی سپاس از مهرتون که سرزدید. بله فرماشیتون درسته ولی اینجا از 70 شاعر پیش معاصر یاد شده است ودر گردآوری بعدی از شاعران معاصر خواهم نوشت.
سلام آریا جان به نظرم بهتر می بود شما دلایل رو برای این رده بندی عنوان می کردی هرکسی این رده بندی رو ببینه یک چرای بزرگ در ذهنش نقش می بنده! من فکرمی کنم رده بندی ازاساس پایگاه علمی نداره چراکه هیچ کس بدون دخالت ذوق خودش نمی تونه این کار رو انجام بده و وقتی پای ذوق میاد وسط ازغلظت عقل و استدلالات عقلی کاسته میشه . اگرچه تو زحمت کشیدی ولی این کار در نظر مخاطبان جدی ادبیات خیلی جایگاه علمی نداره
سپاس فراوان جناب آورزمان عزیز سپاس ازاین که وقت گذاشتید، گفتارتان بجابود گزینه هایی را که یادآورشدید در ویرایش های بعدی ازشان بهره خواهم برد
ماشاالله کتابه. چندساعتی وقت میبره خوندنش . موفق باشید
سپاس از مهرتون جناب کریمی عزیز سپاسگزارم که سر زدید
درودتان باد بسیار عالیه ولی اگر مختصر نوشته می شد مجال برای بهتر دیده شدن بود چون دوستان فرصت مطالعه آنچنانی در نوشتار مجازی برایشان سخت خواهد بود ولی ایده عالی بکار برده شده است ان شاالله موفق و موید باشیدبا بهترین آرزوها
سپاس بی کران جناب داوری عزیز، دیدگاهتون را ارج می نهم امیدوارم پاینده باشید و سرفراز
با درودبه پیشگاه شما همشهری گرامیم حیدری آریای گرامی تلاش هایتان ستودنی است چند نکته: 1 – شیوه ی کاربردی در این تلاش ،، شیوه ی گردآوری (تالیفی) است نه پژوهشی(تضمینی) 2 – در این شیوه از تخیل (آنالیز) خبری نیست وسرچشمه (منابع مورد استناد) گزاره ها یاد آوری نشده است. 3 – روند تکاملی تاریخی شعرفارسی آشکار نیست بااین که داده های ارزشمندی در طرح دیده می شود. 4 – جای برخی سرچشمه های علمی در طرح خالی است که به روشن شدن ابهامات و موضوعاتی که درتاریکی ویا در سایه روشن هستند کمک ویاری می رسانند مانند این که حضذت حافظ راچه کاره به نامیم ... دراین زمینه از سرچشمه ی سرشار از انباشت های علمی مانند کتاب حافظ شادی و خنیاگری شادروان دکتر هما ناطق می توان بهره گرفت که حافظ را ((قوال)) می خواند.. باسپاس از تلاش و راهگشای شما برای طرح های گسترده در شعر وادب و فرهنگ فارسی کمینه: محمد سماوات م. اسیر همدانی تهران 1/8/1399
درود و سپاس استاد سماوات عزیز، گزینه هایی را که یاد آور شدید بسیار بجا بود تلاش می کنم در ویرایش های بعدی از گفتارتان بهره خواهم برد امیدوارم همواره در راستای فرهنگ و ادب پارسی درخشان باشید
رده بنئی بی شک اندیشمندانه ای بود من هم لذت بردم
سپاس از مهرتون مهندس زالی عزیز
از زحمت کشی و تلاش های بی شائبه جناب عمران حیدری آریا، قلبا سپاسگزارم. امیدوارم این روند با کمال افتخار مورد استقبال اهل شعر و ادب قرار گیرد و برای تقویت هرچه بیشتر شناسایی شخصیت های تأثیر گذار حوزه شعر و و ادبیات حوزه تمدنی پارسی زبانان، کارهای بهتر تری به صورت جدی دنبال گردد.
درود و سپاس جناب بسم الله شریفی عزیز سپاسگزارم ازاین که وقت گذاشتید وامیدوارم همانگونه شود که فرمودید وهمچنین رویدادهای فرهنگی هرچه بهتر نیز در کشور افغانستان رخ بدهد
درود بر جناب آقای آریا حرکت شایسته ای را آغاز کرده اید اما در این راستا نیاز به آنست که تمامی آثار شاعران مطرح شده از لحاظ کلیه ی صنایع بدیعی ، بیانی و نیز فخامت زبان در حوزه فصاحت و بلاغت مورد بررسی قرار گرفته باشد بدیهی است که در عمل رده بندی در هر حوزه ای ابتدا باید معیار ها و شاخص های رده بندی مد نظر قرار بگیرد تا رتبه بندی به عمل آمده ارزش علمی پیدا کند و آیندگان بتوانند از آن بعنوان یک مرجع شایسته استفاده کنند بنظر می رسد در این رده بندی شاخص های علمی ادبیات در نظر گرفته نشده است اما این حرکت می تواند آغاز گر یک پژوهش ارزشمند باشد با سپاس - سپهر
درود و سپاس فراوان جناب سپهرعزیز. خریندم ازاین که آمدید و دیدگاه خوبتان را بهره ی ما ساختید، دیدگاهتان ارزشمندایت و در ویرایش های آینده ازان بهره خواهیم برد. امیدوارم همواره در ادب پارسی کوشاباشید
سلام و سپاس بابت جمع آوری این مجموعه به نظر اینجانب ترتیب قابل درکی است و جز اینکه به دلیل علاقه شخصی من رطبه ای بالاتر از ۸برای خیام منظور میدارم با سپاس
درود و سپاس از شما ایتاد اسماعیل زاده ی عزیز، سپاس ازاین که سرزدید و دیدگاهتان را بهره ی ما کردید. استادعزیز دیدگاتان برای ما ارجمنداست
سلام و عرض ادب به استاد آریا رده بندی تان خیلی خیلی عالی است هرچندکه من در چندمورد انتقاد دارم . یکی اینکه حافظ باید سوم باشد، خاقانی باید دربین ده نفرباشد، صایب تبریزی باید بین ده تا پانزده نفرباشد، وچند مورد هم هست که مطالعه کنم بگم بازهم ممنون از این رده بندی که تا حالا کسی این کار را نکرده بود
سلام و عرض ادب، باستحضار می رساند بالاترین مقام ادبی در رده بندی به فردوسی رسیده و دومین مقام به نظامی، سعدی و حافظ و اما با توجه به اصول تعریف شده برای رده بندی به نظر من مولوی مقام پنجم و رودکی ششم است و جامی مقام هفتم را دارد. بعد از جامی، 8- خیام 9- خاقانی 10-ناصرخسرو 11- عراقی 12- عطار 13- باباطاهر 14 - سنایی 15- صائب تبریزی 16- بیدل دهلوی 17- دقیقی و بعد از شماره 22 فخرالدین اسعد گرگانی است به نظرم شاعرانی از جمله : نظیری نیشابوری ، عبید زاکانی، محتشم کاشانی، محمود شبستری ،شیخ بهایی قرارگیرند، رابعه بنت کعب با توجه به اینکه نخستین زن شاعر پارسی سرا است از شماره 68 به شماره 56 ارتقاء داده شود. با سپاس و ممنون از دعوتتون
درود بانو جامی پور عزیز سپاس از مهرتون که سر زدید از دیدگاهتون بهره گیری خواهدشد
دیدگاه خود را بیان کنید